
صبح روز بعد ساعت 9 بیدار میشن و اماده میشن که به زندان بوسان برسن با هم وارد زندان میشن چه مین پیش یکی از نگهبانا میره و میگه من لی چه مین مامور اداره پلیس شماره 24 سئول هستم و قرار بود دو نفر از دندانی ها رو ملاقات کنم خانم و اقای هونگ.
-لطفا صبر کنید تا برم و از مافوقم بپرسم
-ممنونم
- از این طرف لطفا!..... یکم اینجا منتظر بمونید
اونچه و چه مین پشت یه میز نشستن و منتظر بودن اونا پدر و مادر اونچه رو میارن وقتی اونچه اونارو میبینه بی اختیار می استه و شروع به گریه میکنه!
-مامان...بابا....
خانم هونگ:منظورت چیه ؟ ما بچه ای نداریم
-مامان من میدونم دخترتونم لطفا انکارش نکنید!
-گفتم که ما بچه نداریم. اگه کاری با ما ندارین از اینجا گم شید
چه مین: خانم هونگ اروم باشید. من پسر اون خانم و اقای هاه هستم . همه چیزی که ما میخوایم بدونیم حقیقته . فقط میخوایم بدونیم چی شد و چرا به قتل رسید همین.
-ما اونا رو نکشتیم. ولی کی حرفمون رو باور میکنه؟ اون روز اونا در مقابل یه باند قرار گرفتن که هم بچه منو گروگان گرفته بودن هم بچه های اونارو اونا برای نجات بچه هاشون خودشونو کشتن ولی....
اونچه : ولی چی؟
اقای هونگ: ما برای نجات بچمون حاضر نشدیم خودمونو بکشیم و بهشون گفتیم اگه خیلی علاقه به گشتن دارن بچمونو بکشن ! به هر حال اون بچه دو روزه بود و ماه هم فرصت برای بچه دار شدن داشتیم.
اونچه: پس اونا بچه رو کشتن؟
-اونا نکشتنش ازمون سوال کردن اسم بچه قراره چی باشه و بعد اونو با خودشون بردن.
چه مین: اسم بچه قرار بود چی باشه؟
خانم هونگ: هونگ اونچه
اونچه میزنه زیر گریه انگار نگاه کردن به چهره کسایی که بهش زندگی داده بودن ولی بعد دو روز میخواستن ازش پس بگیرن براش غیر قابل تحمل بود.
اونچه: امیدوارم زندگی که در ازای اون بچه بدست اوردید براتون به اندازه کافی لذت بخش باشه و امیدوارم بعد از امروز دیگه هیچ وقت اون بچه رو نبینید.
اونچه از جاش بلند میشه و بیرون میره . چه مین به خانم و اقای هونگ میگه: دختری که الان دید دختر خودتونه و اسمش هونگ اونچه ست!
خانم هونگ: چطور ممکنه که زنده گذاشته باشنش ؟
- چند روز بعد از محکوم شدن شما اونچه جلوی در یه یتمخانه پیدا میشه و همراهش یه کاغذ بوده که اسم و فامیلش روی اون نوشته شده بوده.
-رابطه تو با اون چیه؟
-دوست پسرشم.
-حتما شوخیت گرفته نه؟! چند سال تفاوت سنی دارین؟ اون فقط 16 یا 17 سالشه! چطور دوست پسر داره؟
-مدرسه رو تموم کرده بنابراین قوانین مدرسه رو لازم نیست رعایت کنه پس میتونه راحت قرار بزاره.
-حالا که زنده ست اونو به تو میسپاریم.
-نگران نباشین بهتر از شما ازش نگهداری میکنم
چه مین بلند میشه و میاد بیرون اونچه پشت در واستاده بود و گریه میکرد.صداش میکنه: اونچه!
اونچه در حالی که گریه میکنه میره توی بغل چه مین و چه مین هم اونو در اغوش میگیره.
چه مین: دیگه تموم شد!گریه نکن. اگه گریه نکنی برات یه شام خوب میگیرم.
اونچه چند بار میزنتشو میگه:بهم رشوه میدی؟ اینجوری میخوای دلداریم بدی؟
-چجوری دوست داری دلدارت بدم ها؟ فکر نمیکنی مکان مناسبی برای دلداری دادن نیست؟ بیا بریم میریم جاجانگمیون و مرغ سوخاری میخوریم باشه؟
-اوهوم
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
.: Weblog Themes By Pichak :.
