https://www.wattpad.com/story/366400233-love-hate-you-haobin-zb1

بچه ها این فن فیک داخل واتپدم اپلود میشه لطفا حتما بخونیدش و ختما حتما حتما ستاره توی هر چپتر رو نارنجی کنید و کامنت بزارید خلاصه حمایتم کنید مرسی!!!


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : جمعه بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۳ | 9:50 PM | نویسنده : MN |
ژانگ هائو زیروبیسوان
برای خواندن کپتر 16 کلیک کن
زیروبیسوان ریکی
برای خواندن کپتر 17 کلیک کن
ژانگ هائو زیروبیسوان
برای خواندن کپتر 18 کلیک کن
ریکی زیروبیسوان
برای خواندن همه کپترها کلیک کن

برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : سه شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۲ | 7:4 PM | نویسنده : MN |
هائوبین زیروبیسوان با نام
برای خواندن کلیک کن

برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : سه شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۲ | 7:0 PM | نویسنده : MN |
تاريخ : جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ | 11:4 PM | نویسنده : MN |
ژانگ هائو زیروبیسوان
برای خواند کپتر 10 کلیک کنید
ژانگ هائو زیروبیسوان
برای خواند کپتر 11 کلیک کنید
ریکی زیروبیسوان
برای خواندن کپتر 12 کلیک کنید
ژانگ هائو زیروبیسوان
برای خواندن همه کپتر ها کلیک کنید



برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ | 7:46 PM | نویسنده : MN |
تاريخ : دوشنبه نهم بهمن ۱۴۰۲ | 9:55 PM | نویسنده : MN |

هائوبین زیروبیسوان


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲ | 11:22 AM | نویسنده : MN |

میدونم خیلی خوشحالین ولی اینم قسمت 5 زود تر از موعد مقرر



کاراموزا کم کم وارد میشن و روی صندلی های انتظار میشینن تا نتایج رو بشنون!استارمستر جدید سومی وارد میشه!همه تشویقش میکنن و اون خودشو معرفی میکنه و بعد میگه:دیدن بیزپلنت منو یاد دوران کاراموزی خودم میندازه!بودن توی یه مسابقه بقا کار سخیه مگه نه؟

-درسته!اصلا اسون نیست!

-یادمه وقتی کاراموز بودم از این استودیو متنفر بودم

کاراموزا از خنده عش میرن و دست میزنن !فقط کسایی که توی یه مسابقه بقا بوده باشن حال و روز اونا رو درک میکنن

به هر حال دیگه باید اعلام نتایج شروع شه گروه های اولی که نتایجشون معلوم میشه سوئیتچ و ان گارد هستش .

به جز 10 نفر اول که توی صف 9 تای برترن و صندلی رتبه 18 فقط 7 صندلی باقی میمونه!یعنی چند تا از این 7 صندلی توسط این دو تیم پر میشه

اولین نجات یافته رتبه 11 رو داره.....اون در طی ماموریت ها کلینگ پارت رو داشته.......فامیلی اون کاراموز .....پارکه..................کار اموز نجات یافته پارک هان بینه!

رتبه 12 نجات یافته بعدی این دو تیمه! که عضو ان گاردِ!و یه رابطه دوستانه قوی با یه کاراموز دیگه داره!اون کاراموز.......پارک گون ووکه!

نجات یافته بعدی رتبه 15 رو داره!.....اون به واکنش احمقانه معروفه.....(خنده من که اینجا ترکید)و این نتیجه تست ام بی تی ای کاراموز ها با ای شروع میشه!... اون شخص بون جونگ وو هستش!

و نجات یافته بعدی این گروه!جایگاه 16 هستش!.....اون شخص تغییر بزرگی در رتبه بندیش داره!در مقایسه با حذفی دوم رتبش پایین رفته! ولی هیچ وقت کلینگ پارت انجام نداده!کاراموز.......گوم جون هیون هستش!

و دیگه توی این دو گروه به جز 10 تای اول و 18 که جای بحث دارن نجات یافته ای نیست!

سه گروه بعدی برای اعلام نتایج روی سکو هاشون میرن و منتظر میشن تا نتایج رو ببینن!

اولین نجات یافته این سه گروه رتبه 13 رو داره!......تعداد ارای این رتبه در مجموع 2264984 هست....از تیم اور می هست......جی اِ

کاراموز رتبه 14..........یو سونگ اونه

به جز تاپ ناین رتبه های 10 و 18 فقط یه صندلی خالی مونده!رتبه 17!..........اون شخص لی جونگهیونه

درسته!ماشین همه کاره رپ و وکال هم از تیم اور می بالا اومد و شروع کرد به گریه کردن.

و نجات یافته های این سه گروه هم بجز تاپ ناین و رتبه 10 و 18 به پایان میرسه و حالا این 11 جایگاه باید مشخص بشن!

جایگاه 9 و 10 اول باید مشخص شه ! دو کاندید رتبه 9 متیو و هوتک هستن!

هوتک و متیو به سمت جایگاه میرن و می ایستن

هائو:خیلی میترسم!

هانبین:اهوم

هائو:تو رتبه بندی ها خیلی تغییر به وجود اومده!

هانبین:درسته

رتبه 10 با 2406896 امتیاز و رتبه 9 با 2718044 رای به این رتبه رسیده!رتبه 9 کسی نیست جز ...........سوک متیوعه

متیو حرفای دلشو به ستاره سازا میزنه و به سمت جایگاهش میره لی هوتک هم همین کارو میکنه

جایگاه هشتم!چه کسی میتونه باشه؟

این کاراموز قبلا 3 ستاره داشته!

ته ره ،ریکی ،کیم گیووین از نظر کاراموزا ممکنه این جایگاهو داشته باشن ولی واقعا چه کسی این جایگاه رو داره؟...وکال بسیار خوبی داره و مهارتشو توی تبرد هنرمند نشون داده!با مجموع 2851613 امتیاز توی جایگاه 8 قرار گرفته و اون شخص.....ریکیه!

ریکی:راستش خیلی باحاله برای اولین با جزو 9 نفر برتر بشی.راستش مبله 9 نفر برتر خیلی راحت بنظر میومد برای همین خیلی دوست داشتم امتحانش کنم(کیوت)

-ریکی سوفا چطوریه؟

ریکی:خیلی راحته!

جایگاه هفتم چه کسیه؟قبلا توی رای گیری ها جایگاه اول رو گرفته!همچنین از گروه کی هست...اون خوش شانس کیم....(گیوین یا جیوونگ بیناموس).....کیم گیووینه

حالا رتبه شش رو اعلام میکنیم

این کاراموز کیلینگ پارت رو انجام داده!و رتبه اش بالا رفته (ته ره یا کیتا)با مجموع 3069047 امتیاز رتبه ششم......کیتاست

رتبه پنجم که در بین جوانا محبوبه و خنده خوبی داره با مجموع 3501402 امتیاز...............هان یوجینه!

سومی:و این.......فکر نمی کنم از این موضوع بگذریم"تونا سارانهه یو " افسانه ایت،میشه به منم بگی؟

یوجین:سومی نونا،سارانهه یو!(همه غش میرن از خنده ،خود سومی که ذوب میشه)

سومی:الان میفهمم مردم چرا میخوان اینو بشنون

هائو:صورت استاد قرمز شده!

-یوجینم گوشاش قرمز شده!

هانبین:چقدر کیوت

و حالا جایگاه چهارم!که در مجموع 3519583 رای گرفته!اون شخص...................کیم ته رهست

بله سومی از ته ره میخواد سه ثانیه باصدای بلند براشون بخنده(این چه درخواستیه؟)

به هر حال ته ره:هاهاهاهاها

و جایگاه سوم و دوم و اول!نامزد های مقام اول سونگ هانبین و ژانگ هائو و کیم جیوونگ هست.(هر سه تاشون هم قدن و از نظر وزن تقریبا یک شکلن گفتم که جزئیات باحال ناگفته نمونده باشه)

اول رتبه سوم اعلام میشه!در کل 3536122 امتیاز دریافت کرده!کسی نیست جز.......کیم جیوونگ

سومی:ژانگ هائو تو این سری مزیت 400000امتیازی گرفتی،

و جایگاه اول و دوم بازم برای هائو و هانبینه!حالا باید دید تغییری ایجاد میشه یا نه!پس فکر کنم انتظارات خیلی بالا باشه که جایگاه اول رو بگیری!

هائو:اگه رتبم بالاتر بره!با گرفتن همچین مزیت بزرگی قطعا دوسش دارم،بنابراین امیدم بالاست یکم

هانبین:خداروشکر من همیشه نتایج خوبی رو برای هر سری از اعلام بازمانده ها داشتم بخاطر همین شروع کردم به خواستن حفظ کردن موقعیتم

هائو:اهههه!هانبین این سری به من توی درست کردن طراحی رقص خیلی کمک کرد،ممنونم که بهم کمک کردی ،ممنونم! ما بین رقابت با همدیگه ایم و بازم اون بدون توجه به این رقابت کمکم کرد واسه همین احساساتی شدم..

سومی:پس میتونیم ببینیم جفتتون با هم اون حرکتو انجام میدین؟

و اونا با هم کلینگ پارترو انجام میدن.

سومی:شما دوتا باید تا ابد بهترین دوستای هم باشید!(منظورت چیه؟تو هم پی بردی؟فکر نمیکردم اینقدر باهوش باشی)

(هانبین میخنده )هائو:بله!

کاراموز مقام اول ..................سونگ هانبینه!

درسته هائو دوباره دوم میشه(بچم عررررر)

همو بغل میکنن و شروع به حرف زدن وگفتن حرفاشون به ستاره سازا میشن

هانبین:اههه!خب برای ماموریت بتل ارتیست قبلی یه منفعت بزرگ پیش رومون بود واسه همین نمیتونستم پیش بینیش کنم لطفا به حمایت از من ادامه بدید اینجوری میتونم تا خط پایان دوم بیارم و درخشان بمونم سی مای نیم دوستون دارم!

هائو:من خوشحالم که دوباره تونستم رتبه ی دوم رو کسب کنم به دویدن بدون توقف ادامه میدم لطفا از طریق اشتیاق من به شاد بودن ادامه بدین(ژاپنی)یکم بیشتر...(به هانبین نگاه میکنه که داره بهش نگاه میکنه و خندش میگیره)یکم بیشتر قراره سخت کار کنم

هانبین:کارت عالی بود!

هانبین ژانگ هائو رو در اغوش میگیره و اونو به جایگاه دوم میفرسته و خودش از بعد هائو بالا میاد و روی صندلی رتبه 1 میشینه!

سومین دوره 9 نفر برتر بیز پلنت تکمیل میشه!و فقط جایگاه 18 باقی مومونه که میرسه به............ناکامدن و این بازی کثیف اینجا تموم میشه!

درست حدس میزنین حالا دیگه کاراموزا به کمپ پلنت میرن و برای سومین بار از دوستاشون خداحافظی میکنن! نجات یافته ها برای اخرین بار دوستاشونو همراهی میکنن .کمپی که اوایل پر ادم و سرو صدا بود دیگه رام شده بود و خالی!فقط 18 نفر باقی مونده بودن!

بعد خدافظی روز بعد شروع شد!خوابگاه پر از تخت های خالیه!و یه نفر اومده جای خالی رو پر کنه!کی میتونه باشه؟اونم در حال گیتار زدن و خوندن هیر ای ام!کاراموزا که هنوز خوابین اهمیتی نمیدن و میخوابن.به سختی یه نفر بیدار میشه!کیه!پارک هانبین!

ولی استادمستر جدید کیه؟کیم جه هوان.

این استاد مستر بنده خدا:همگی!من خیلی سخت تلاش کردم تا بخونم!اول صبحه و هیچکس بیدار نشده!

این چیه؟اسمت چیه؟

-پارک هانبین

-دیوارای اینجا باید ضد صدا باشن!

استاد مستر خودش یکی یکی وارد اتاقا میشه و دوباره شروع به خوندن و گیتار زدن میکنه تا کاراموزا بیدا شن!

هوتک در حالی مه نیمه بیدار بود و پتو روی سرش کشیده بود شروع به همخوانی کرد و اهنگ انرژتیک از واناوان رو خوند.

گیوین نشست و با چشای گرد به استاد مستر زل زد!

استاد:حالا که بیدارین من میرم اتاق بعدی

وارد اتاق هائو و بقیه میشه هائو درحالی که موهاش توی هوا بخش شده بود و خواب بود دست میزد

بعد از اینکه همه بیدار شدن با هم برای ام اشنا شدن و برای خوردن صبحانه رفتن به یک سالن بزرگ و شروع به خوردن کردن و بعد از تموم شدن و کاراموزا جمع شدن

وارد سالن گرد همایی شدن و منتظر موندن ببینن چی میشه!روی زمین یه کاور بزرگ بود و کنارش سکویی بود که پسرا روش ایستاده بودن!هانبین دست هائو رو میگیره و میگه:اول اهنگ سیگنالو اینجا میبینیم!(هائو عضو جی گروپ بود پس اونجا حضور نداشت)

و بلاخره استارمستر شروع به توضیح دادن کرد:حالا وقتش شده که بهتون بگم چرا واقعا اینجام.مگه نه؟دلیلش اینه که ماموریت اخرتونو بدم! شما در طول پخش زنده انجامش میدید!

صحنه جرای زنده نهایی الان نشون داده میشه!

پیش نمایش ویدیویی از مچموعخ jamsil arena) ) به کاراموزا نشون داده میشه(جاییه که فقط ایدلای موفق فرصت اجرا رو در اونجا دارن)

هانبین:موهای تیم سیخ شده!این چیه ؟دارم گریه میکنم چرا؟

-با هفت هزار ستاره ساز اونا هم با ما هستن حالا ماموریت فاینال......بتل نه نفر برتر!

متشکل از دو تیم 9 نفره که اهنگ های جدیدی رو اجرا میکنن.کنجکاوین بدونین اهنگ ها چی هستن؟

-بله!

اهنگ اول که به نمایش در اومد....jelly pop

هانبین:اسمش خیلی کیوته!

اهنگ دوم........hot summer

هائو:از همین الان ازش خوشم میاد!(تازه 3 ثانیه اولو دیدی بچه1)

کاور روی زمین کنار میره و دو مربع که داخلشون 9 چهارخونه از پوزیشن های مختلف بود برای هراهنگ وجود داشت !کاراموزا از پایین ترین رتبه میتونن خونه مورد علاقشونو انتخاب کنن ولی اگه رتبه بالاتر جاشونو بخواد میتون جاشونو با هر خونه خالی دیگه ای عوض کنه! و البته توی خونه ها کلینگ پارت وجود نداشت! تو این ماموریت نمیشه کلینگ پارت رو انتخاب کرد بلکه همه کاراموزا بعد چند روز تمرین ویدیو هاشونو برای ستاره سازا میفرستن و ستاره سازا کلینگ پارت رو انتتخاب میکنن!

کاراموزا شروع به انتخاب خونه میکنن! تا به 4 نفر اخر میرسیم! اول رتبه 4 ته ره انتخاب می کنه!ون پارت ساب وکال هات سامر 1 سونگ اون رو میگیره و انو به ساب 1 ژلی پاپ منتقل میکنه.

بعدی کیم جیوونگ هست که گیووین رو به عنوان وکال 2 میگیره و بعدی هائو که جای متیو رو میگیره و وکال 2 میشه و اخرین نفر هانبینه که میتونه وکال 6 ژلی پاپو برداره یا جای هرکسی که میخواد رو بگیره و اون شخصو به وکال 6 ژلی پاپ بفرسته!

هانبین بین دو گروه کنار هائو میایسته!

هائو خیلی نگران و هانبین یه فریاد اروم میزنه!باید هائو رو کنار بزنه!اونا با همن ولی الان لحظه حقیقته!

درنهایت انتخابش.....................

هانبین:ببخشید...............(یعنی کیو کنار زد؟)

اون جی رو کنار میزنه و به ساب وکال 6 ژلی پاپ میفرسته و مین وکال هات سامر رو بر میداره!

بعد تر کاراموزا برای شروع تمرین به استدیو هاشون میرن!

اسماشونو روی پوزیشنشون روی دیوار میچسبونن و برای موقعیت موقت کلینگ پارت تصمیم میگیرن

و گروه هات سامر

-چجوری لیدر انتخاب کنیم؟

جونگ وو داوطلب میشه و این جایگاه رو برمیداره.

لیدر تصمیم میگیره فقط برای تمرین به طور موقت یک نفر کلینگ پارت رو برداره پس باید براش تصمیم میگرفتن!

اون از کاراموزا خواست که اگه پارت رو میخوان دست بلند کنن یوجین و گیووین و چندین نفر دیگه دستشون رو بالا اوردن! و در نهایت همه پارت رو میخواستن!اول هانبین اجرا میکنه! و بعد یوجین و بعدشم ته ره و ریکی و کیتاو ... و در اخر گیووین

موقع تصمیم گیریه!

جونگ وو:اول از همه،باید از یوجین تعریف کنم! خیلی خوب بودی!فوق العاده بودی! میدونستم دنسر خوبی هستی ولی اعتماد به نفست هم خیلی بالا رفته!

یوجین:فکر میکنم بخاطر سی مای نیمه!

هانبین:اوههه(داره افتخار میکنه به پسرش)

انتخاب ها گیووین و یوجین و هان بین هستن!

جونگ وو:پس بزار همشون با هم همزمان برقصن!

شروع میکنن بهه رقصیدن!در نهایت به هانبین میرسه!

هانبین میره تا اسمشو بچسبونه که

کیتا:باید اسمتو به کلینگ سونگ تغییر بدیم

هانبین: (خنده)اون چی بود دیگه؟

گروه شروع به تمرین میکنه!

همزمان در گروه ژلی پاپ هم همین روال داره پیش میره!اعضا اسماشونو روی پزیشنشون میچسبونن و میخوان شروع کنن

هوتک:کسی میخواد...

کوم جونهان:بله!

-چی؟

-میخوام این جلسه رو هدایت کنم!

-بفرما!

-کسی هست بخواد لیدر جلی پاپ باشه؟

چند نفر دست بلند میکنن!

و لیدر در نهایت.........هیچ وقت کلینگ پارت رو اجرا نکرده!....و این کاراموز انگارد اجرا مرده!.... اون جون هیون هست...نه لی هوتک هستش

هوتک:حالا باید تصمیم بگیریم که کی کیلینگ پارت رو انجام بده..

بیشتر کاراموزا پارت رو میخوان!

همه اجرا شونو نشون میدن و در نهایت انتخابشون....متیوعه

و این تیم هم تمرین رو شروع میکنه!

با این حال نتایج فعلی هم موقت هستن!

چند روز بعد برای کاراموزا ماموریت دیگه ای تدارک داده شد!ماموریتی در اون بتونن قدردانیشونو به ستاره سازان نشون بدن! و با اونها یه لایو داشته باشن . کااموزا تصمیم میگیرن لایو پیژامه پارتی داشته باشن پس همچی رو اماده میکنن و فضا رو تزئین میکنن (روی هر بادکنک چهره ی یه کاراموز رو میکشنو لایو رو شروع میکنن:

بعد لایو پسرا توی محوطه یکم زمان میگذرونن و با هم حرف میزنن در حالی که با هم حرف میزذن یکدفعه:

-کیم جیوونگ!

جیوونگ :بله

-کیم ته ره

-یوجین

کیتا...

-ژانگ هائو..

...

ویدیویی از طرفدارایی که برای پسرا ویدیو فرستاده بودن پخش شد و پسرا تونسستن احساسات طرفداراشونو بشنون.کاراموزا کاملا تحت تاثیر قرارشون میده و شروع میکنن به اشک ریختن و احساساتی شدن.

روز فیلم برداری کیلینگ پارت میرسه!کاراموزا فیلمبرداری رو انجام میدن!

هائو تا به اون لحظه هیچ اجرای کیوتی نداشته! همه خیلی دلشون میخواست اجرای هائو رو ببینن و هائو هم اجرا میکنه

بعدی هات سامره که همه اعضا سنتر رو فیلم برداری میکنن!هانبین کاملا نگران کلینگ پارت بود چون اون از اول این پارت رو بدست اورده بود و تا اون لحظه همیشه کلینگ پارت رو داشت. با این حال همه وجودشو گذاشت وسط تا بهترینشو انجام بده.

هانبین:اوه وکالشو ! اون خیلی محکمه!

نظر کاراموزای جلی پاپ هم این بود که هانبین مناسب ترین فرده!

اون شب ارزیابی کاراموزا میگفت که متیو مناسب ترین شخص بوده.و کسی که بهترین اجرا رو داشت ژانگ هائو بوده

روز اخر اعلامیه کلینگ پارت هم میرسه و نتیجه نهایی باید مشخص شه کلینگ پارت گروه جلی پاپ ژانگ هائو و هات سامر سونگ هانبینه! و بهترین کلینگ پارت جیوونگه



دو روز تا اجرا مونده بود کار اموزا برای گفتن اخرین حرفاشون در بیزپلنت جمع شده بودن تا ویدیویی برای روز فاینال درست کنن.

هانبین میشینه و شروع میکنه:من سونگ هانبین شرکت کننده بیزپلنت هستم. با رویای تبدیل شدن به یه ایدل...مطمئن نبودم که این رویا بوده که میتونستم فقط با خواستن اش به دستش بیارم یا نه..حتی حین کاراموزی من یه باریستای معتبر شدم من از سردرگمی زیادی گذشتم.از طریق بیزپلنت یه چرخش 180 درجه ای توی زندگیم تجربه کردم. رویای من واسه تبدیل شدن به یه ایدل خیلی سخت شده!میخوام دبیو کنم به هر قیمتی که شده...

نابغه موسیقی ژانگ هائو: در حین کاراموزی"اگه نتونستم انجامش بدم،پس برمیگردم و یه معلم میشم"این چیزی بود که بهش فکر میکردم...ولی الان،تنها چیزی که میخوام اینه که یه خواننده کی پاپ بشم!نمی خوام هیچ راه دیگه ای رو درپیش بگیرم. این تنها مسیر منه! مطمئن میشم اینبار دبیو کنم!

یوجیم:من یه بچه ساکت تو مدرسه بودم که فقط فوتبال بازی میکردم،بعد دیدن اجرای ایدل ها فکر کردم منم میخوام یه همچین ادم فوق العاده ای مثل اونا بشم پس هدفم رو تغییر دادم به اینکه تبدیل به یه ایدل بشم.تا زمانی که یه روز روی استیج اجرا کنم هر روز تمرین کردن برای من خوشحالی میاره!من فقط 17 سالمه و پتانسیل زیادی برای رشد دارم پس حتی خیلی بیشتر رشد میکنم برای نشون دادن وجهه های خارق العاده بیشتر از خودم

گیووین:تا به حال جون بودم من خودمو تو زمینه ورزش خیلی به چالش کشیدم..هیچوقت فکر نمیکردم که باید از کسی ببرم و تبدیل به چهره خاص بشم.از 98 کاراموز من میخواستم که انجامش بدم تا به تیم دبیو برم.من برای اولین بار توی زندگیم اون حس رقابت رو داشتم.من به وضوح جذابیت هامو نشون میدم و دوست دارم عملکرد بی نقص تری رو به نمایش بذارم

ریکی:young and rich , tall and handsome

من رئیس کاریزما بیبی ریکی هستم ولی به جز این چهارتا من حذابیت های بیشتری دارم.میخوام جذابیتامو بیشتر نشون بدم فقط میخوام به عنوان ریکی تو ذهن بقیه باشم.بدون هیچ اسم مستعار دیگه ای.میخوام یه الگو برای بقیه باشم در اینده و واقعا میخوام دبیو کنم



و بقیه هم حرفای دلشونو میزنن.

اخرین روز تمرین پسرا هم میرسه!پسرا توی یه استودیو با صورتایی که با کاردستیاشون تزیین شده بود ایستاده بودن و منتظر اساتید بودن و براشون کیک اماده کرده بودن . اوقات خوبی رو با اساتید گذروندن و البته برای اساتید اجرا فاینال رو انجام دادن.

اخرین شب پسرا در کمپ پلنت فرا میرسه . اونا بیشتر از 5 ماه اونجا زندگی کردن و شب و روز عرق ریختن و حالا اخرین کاراموزای این کمپ هستن که قراره برای اخرین بار اونجا بخوابن!

با لحاف و تشک وارد یه سالن میشن!

متیو:من واقعا اخری رو میخوام(میدوعه سمت ته اتاق)

هائو و هانبین کنار همدیگه دراز میکشن تا بخوابن

همه جاهاشونو انتخاب میکنن و شروع میکنن به حرف زدن.

شروع میکنن به حرف زدن دربارهی اولین برداشتشون نسبت به همدیگه

یوسونگ اون:اولین چیزی که ازتون برداشت کردم خیلی قوی بود مثل دیدن سال اخر ترسناک دبیرستانت بود همچین حسی داشت!داشتم میرفتم بالا که دیدمت،اوه!ترسیدم و از جلو چشمات دور شدم

یوچونگ وو:واقعا

-وقتی باهات اشنا شدم...دیدم اصلا ترسناک نیستی.....تو فقط عجیبی(پاره شدن همه از خنده و صد البته بنده)

چونگ وو:یه نفر هست که تاثیر زیادی رو من گذاشت...سونگ هانبین(بالا پریدن هانبین از حالت دراز کشیده)بخاطر اینکه داشتم یه کم اروم میشدم ولی هانبین همون لحظه اومد ولی اون یه لحظه تردید کرد و بعد استعدادشو نشون داد(تلاش برای تقلید رقص دست هانبین)من ادم اشتباهی رو انتخاب کردم.سعی کردم بامزه باشم ولی تو خیلی بهتر و خوب بودی و

هانبین:شخصا برای من جونهیون بود.اون کنارم نشسته بود.

-خیلی حرف میزد؟

هانبین:سه ثانیه ساکت موند!(پاره شدن کاراموزا)و به نظر میرسه اصلا گوش نمیده.......

پارک هانبین:بعد اومدن جلی فیش خیلی تاثیرگذار و چشمگیر بودن!اونا هیون بین و یو سوپ و گونووک رو داشتن بخاطر همین دومین بار هم احساس ترس کردم من نمیدونستم چندسالشونه به همین خاطر هم حدس زدم که بزرگترن

(گونووکی که منفجر شد)

گونووک:حالا چطور؟

-کیوت!خیلی کیوتی!

-تو کیوت ترین ادم اینجایی

-تو بچه غولی

-گونووک چند سالته؟

گونووک:گونووک 5 سالمشه(تقلید از جونگهیون با لحن نوزاد)

-حالا گونووک 5 ساله چی میگه؟

گونووک:بروبچه های یوهوا و یوجین بودن.اونا همچین جذابیت منحصر به فردی داشتن و خوش قیافه بودن و یوجین 16 ساله بود(خرگوش کوچولو با شنیدن اسمش سرشو بالا اورده بودو یواشکی دید میزد)تو خیلی جوونی!گیووین اون موقع موهای قهوه ای روشن داشت اون مثل شاهزاده ها بود ولی بعد شناختن شخصیتش.....(جر رفتن گیووین)اون مثل جونهیونه

-اونا هم همینطورن

-درواقع گیووین بدتره(گیووینه که ناراضی بود محکم و سیخ نشسته بود)

.......

-جیون هیونگ خواب نیستی نه؟

جیوونگ:نه خواب نیستم

-ولی گفتی متیو اسم جیوونگ رو میگه جیوون

متیو:جیوون

-جیوونگ

-اشتباهِ؟

-بگو جیوونگ وونگ

-وون

-جی-وونگ

-جی-وونک

-حالا اسمشو بگو

متیو به سمت جیوونگ برمیگرده و میگه:جیوون هیونگ(پاره شدم)

متیو ادامه میده:اولین برداشت رو از همون زمان داشتم...اون تنها کسی بود که پیراهن نپوشیده بود!من تعجب کردم،این پسره کیه؟یه کوچولو واضح و اشکاره!خیلی ضایعی،ولی واقعا اون کیوت ترینه

دو بین:کیوت شماره دو کیه؟

-بله؟کیوت شماره دو...

-صداق باش به اون نگاه التماس امیز تو تخم چشماش نگاه کن

اجبارن دو بین رو انتخاب میکنه(دوبین که اصلا خوشحال نیست)

........

کیتا:برای من هائو هیونگ بود.اون رو به روم نشسته بود(هائو که با چشمای خمار نیمه باز یکدفعه از زیر پتو پیداش میشه) و خیلی میخواست این کارو بکنه یه سوال میپرسید و لی به جوابت هیچ اهمیتی نمیداد. من پشت سزش نشسته بودم.ازم پرسید:تو کره ایت خوبه؟اوهههه متوجهم-خسته ای؟اهههههه متوجهم

هائو:ازش پرسیدم میتونه کره ای صحبت کنه کیتا گفت یه کوچولو منم تصمیم گرفتن مه ازش از اون به بعد مراقبت کنم.احساس کردم بهم خیانت شده.

جیوونگ:من فکر میکردم هائو ویولن میزنه

-درسته

-اون موقع این حسی بود که داشتم اوفففففففف اینگار رعد و برق اومده و یک گل سرخ در زمین روییده(چرا شاعرانه شد؟)خیلی ارامش بخش بود

هائو:من و اون اولین بار زمان سی مای نیم با هم صحبت کردیم

هوتک:اولین بار صحبت کردین،واقعا؟

جیوونگ:این دومین باره(هائو ترکید از خنده و هانبین دراز کشیده دست میزد و میخندید و بقیه هم مخشون پوکیده بود)

سونگ اون:این اخرین روزیه که اینجاییم ولی دومین باریه که حرف میزنین؟(نگران نباش وقت زیادی برای حرف زدن دارن)

-بیایین اینو امتحان کنیم بیایین کاری کنیم دو نفر که بدتر به نظر میرسن رو مجبور کنیم به هم نگاه کنن و حرف بزنن دو نفر هستن که خیلی میخوام این کارو بکنن جون هیون و هائو(وقتی دو نفر با ام بی تی ای کاملا متفاوت با هم باشن چی میشه؟)

بندگان خدا میان رو به روی هم وسط میشینن و دست همو میگیرن شروع میکنن به نگاه کردن ولی اصلا جون هیون اینقدر بالا پایین میپرید من نفهمیدم تهش چی شد هی میگفت این سخته اخرم هانبین گفت:من هیچوقت ندیده بودم جون هیون اینجوری عمل کنه

هائو:ما اولین بار همدیگر رو موقع اجرای بک دور دیدیم

-درسته

-اتاق تمرین شما نزدیک اتاق من بود ولی تو حتی سلام نکردی(خیلی بچم قلبش شکسته)

-پس...

ناکامدن:چرا سلام نکردی؟

دو بین:سلام نکردی؟

-واقعا بی ادبی

-واقعا

(کاراموزایی که دارن اذیتش میکنن)

جون هیون:متاسفم

-اما میخواستم بهت سلام کنم

پارک هانبین:پس فقط باید سلام میکردی

هائو:نه×

جون هیون :بدترش نکن

هائو:من فکر میکنم تو شایسته و قابل اعتمادی امید وارم از این به بعد بi هم نزدیکتر بشیم

جون هیون هم اندکی کیوت بازی برای هائو انجام میده و هائو هم تلاش میکنه انجامش بده ولی از خحالت اب میشه

و اون شب هم کم کم صبح میشه!





بلاخره روز فاینال میشه هائو و هانبین دست همو میگیرن و همراه بقیه روی استیج میاستن!دل توی دلشون نیست که زود تر اجرا کنن!اولین اجرا اهنگ سیگنال بیزپلنته موزیک شرو به پخش شدن میکنه و کاراموزا شروع به اجرا میکنن.طرفدارا همراحشون اهنگ رو میخونن و اونا بخوبی از پس استیج بر میان!رای گیری دور دوم شروع میشه!


پس از پایان استیج سریع خارج میشن و برای تعویض لباس و میکاپ میرن و شروع به اماده شدن برای اهرین ماموریت میکنن

نزدیک اولین اجراست ولی....اسن گروه دبیو چیه؟گروهی که اون شب قراره متولد بشه و از 9 تا از این 18 کاراموز تشکیل شده!این 9 کاراموز با چه اسمی کار میکنن؟

اسم گروه دبیو ..................................................................................................................................ZEROBASEONE

ZB1هست.گروهی که با عشق ستاره سازا به وجود میاد!

زیروبیسوان سفر 9 کاراموز بعد از شروع و یکی شدن رو نشون میده!

بلافاصله همه حساب های رسمی زیروبیسوان باز میشه!

و بعد از نشون دادن نتایج کلینگ پارت اجرای جلی پاپ شروع میشه و هائو با استفاده از بالابر روی استیج ورود انفرادی شو انجام میده و اجرا شروع میشه!



حالا باید منتظر گروه بعدی باشیم ولی قبل از اون نتایج کلینگ پارت نشون داده میشه! حالا اجرا شروع میشه!هانبین هم به اسانسور ورود سولو شو انجام میده و بعدش اجرا رو شروع میکنن


اجرا تموم میشه کاراموزا از استیج پایین میان و اماده اخرین اجرای فاینال میشن هانبین قبل از رفتن برای تعئیض پیش هائو میره میپره توی اغوش هائو و بهش میگه:بیا با هم دبیو کنیم.فایتینگ

-فایتینگ.بدو لباس عوض کن

-بهم بوس نمیدی

-بدو برو!

کاراموزا لباساشونو عوض میکنن و اماده اخرین اجرا میشن.اخرین رای گیری جهانی هم تموم میشه!دیگه هیچی رو نمیشه عوض کرد.

همه استرس دارن و توی دلشون پشیمونی هایی دارن ولی بهترینشونو میذارن وسط تا اخرین استیج بیزپلنت رو که میتونه اخرین استیجشون باشه رو به خوبی به اتمام برسونن.

در حالی که ویدیو پیژامه پارتی به طور مختصر پخش میشد هائو و هانبین دست همو گرفته بودن و برای اخرین اجرا به روی صحنه رفتن و سرجاهاشو ایستاده بودن و پس از پایان ویدیو احرین اجرای فاینال با اهنگ نات الون شروع میشه!


اخرین اجرا هم تموم میشه !ابن عملا پایان اجرا های بیزپلنته! فقط باید لاین اپ دبیو معلوم شه!

کاراموزا برای عوض کردن لباساشون از استیج خارج میشن تا اماده شنیدن نتایج بشن!همزمان ویدیو اخرین شب کمپ پلنت رو برای طرفدارا پخش میکنن.

نه نفر برتر چه کسانی خواهند بود!کیا فرصت درخشیدن با اسم زیروبیسوان رو دارن!هانبین دست هائو رو میگیره وبا خودش تا روی سکو میبرتش منار هم ایستاده بودن و نگران منتظر نتایج بودن!

اخرین نمایش زنده بیزپلنت و اعلام اعضا زیروبیسوان شروع میشه!از 18 کاراموز درخشان فقط 9 فر اینقدر میدخشن که میتون در گروه جهانی زیروبیسوان دبیو کنن.اونا چه کسانی خواهند بود؟الان اشکار میشه!

امتیازات دور دوم رای گیری برابر شده با حدود 184 کشور 9398916 رای دادن!

عضو 9 اخر اعلام میشه!

رتبه 8! اولین عضو زیروبیسوان که اشکار میشه! در رای گیری جهانی 1338984 رای در جایگاه هشتم قرار گرفت

در طول ماموریت نهایی این کاراموز خوانندگی خودش رو به عنوان یه وکالیست به نمایش گذاشت....صورت ذاب اون از اول دل استارکریتر ها رو برد......هشتمین عضو زیروبیسوان.........اولین عضو زیروبیسوان........کسی نیست جز............کیم جیوونگ!

جیوونگ کاراموزا رو بغل میکنه و به سکت جایگاه تاپ ناین میره و پایین پله ها میایسته و شروع میکنه به حرف زدن:

ممنونم.اول از همه مایلم از همه ستاره سازای اینجا تشکر کنم.من فقط تونستم تا اینجا بیام ممنون از عشق و علاقتون ستاره سازا!میشه یچیزی بود که میخواستم بگم اگه تا به اینجا رسیدم....پدر و مادرم الان اینجان دوست دارم برای اینکه منو به دنیا اوردن ازشون تشکر کنم.......(تشکر از هر کی میشناسه)

....

جیوونگ:دوباره اسم گروه رو میشه بگید(بشمام اسم گروهش یادش رفت تو چطور عضو اولی هستی خخخ)

-زیروبیسوان

-جان؟

-زیروبیسوان

-کیم جیوونگ از زیروبیسوان هستم.سخت کار میکنم

به سمت صندلی هشتم میره و میشینه و حالا رتبه 7!

رتبه 7!دومین عضو زیروبیسوان!با1 (کلا اعداد دور دوم رای گیریه)1346105 رای این رتبه رو بدست اورده!همین طور علت معروفیت کاراموز نحوه حضورش روی صحنه است...همین طور برای ماموریت نه نفر برتر در گروه هات سامر بوده!.......اون کسی نیست جز.............کیم گیووین

گیووین روی زمین میشینه و شروع میکنه به گریه کردن و در حالی که اشک میریزه به سمت صحنه میره!نمیتونه جلوی اشکاشو بگیره و احساساتشو بگه.. به سخته و با حق خق شروع میکنه به حرف زدن!

گیووین:...اول از همه برای اینکه به من کمک کردن دبیو کنم ممنونم از .....(اینم از همه تشکر میکنه ).واقعا بهترینم رو توی بیشتر از نصف سال گذاشتم و میخوام از ستاره سازا تشکر کنم که این نتیجه رو برای من رقم زدن.راستش...منبودم که توی این برنامه سخت تلاش کردم ولی بازم خیلی ممنون و سپاسگزارم.همینطور گرچه شما ها توی جایگاه متفوتی از من نشسته باشید ولی اولی ،برایان و یوسو کاراموزی با شما خوش گذشت.زود برمیگردم یکم دیگه صبر کنید!(هنوزم داره گریه میکنه)...یوجین،هائو و ریکی براتون صبر میکنم بچه ها!(انگلیسی)...اهه ممنونم از همه عشق و حمایتتون. درواقع جمله هامو اماده کرده بودم ولی (sorry I forgot) ببخشید فراموش کردم. از حماییتون ممنونم میدونم سخته کسیو دوست داشته باشی باید وقتت و انرژیتو صرفش کنی،ممنونم بابت تمام وقت و انرژیتون.

گیووین هم به سمت جایگاهش میره و روی صندلی هفتم میشینه.

حالا رتبه ششم باید مشخص بشه!سومین عضو زیروبیسوان!کی میتونه باشه!...........خارج از رای گیری جهانی 1349595 رای برای تضمین جایگاه ششمی کسب کرده!........همچنین قبلا هم ال استار رو گرفته.........جایگاه ششم در زیروبیسوان ..................................کسی نیست جز............................................اسم کاراموز................. کیم ته ره هست!

ته ره با قیافه ای تعجب زده خشک میشه و کاراموزا دورشو میگیرنو و در اعوش میگیرنش و بهش تبریک میگن بیرون میاد وشروع به سخنرانیش میکنه:

ته ره: (هنوز باورش نشده)خب....اهههه واقعا انتظارش رو نداشتم خیلی شوکه ام و نمیتونم اروم باشم الان(اینشون هم کلا از اول تا اخر تشکر میکنه) و همینطور مادرم ،پدرم و خواهرم که به مدت 5 ماه منتظر موندن،اگه قرار بود حذف بشم میخواستم بگم یه پسر مفتخرم بابت این چند ماه گذشته مامان بابا نونا ته ره،مشکل ساز ،دبیو کرد!ممنونم.در اخر به عنوان عضوی از زیروبیسوان مطمئن میشم که ادم باحال تری بشم و رشدم رو نشون بدم.ممنونم.

ته ره به سمت جایگاهش میره و میشینه روی صندلی جایگاه 6 .

عضو چهارم زیروبیسوان............رتبه 5!................1386039 امتیاز جدا از رای گیری جهانی بدست اورده................................همین طور به عنوان کاراموزی که هفته به هفته پیشرفت کرده رتبش با اخرین رتبه اش در اعلامیه بقا افزایش داشته این کاراموز کسی نیست جز .............................................................................. پارک گون ووک

گونووک دهن وا میمونه و کاراموزا میریزن روش ،هنوز باور نشده که چه اتفاقی افتاده!جایگاه 5!بله اونه !

از بین کاراموزا خارج میشه و روی استیج میاد تا سخنرانی کنه:

گونووک:واهههه......جدا..........واههههههههههه.....(خنده)....راستش دلم میخواد گریه کنم الان ولی...(خنده عمیق)ولی قلبم تند میزنه نمیتونم باورش کنم پس نمیتونم باورش کنم(کلا خنده کرد ولی گفت میخواد گریه کنه یعنی در بازیگری شکست خورد خخخخ)

در واقع توی اعلام بقا اخر دوازدهم شدم پس توقعم رو اوردم پایین و فقط از فاینال لذت بردم و بهترینم رو برای استیج اخر گذاشتم پس شرمنده ستاره سازایی که ازم حمایت کردن نشدم. این چیزی بود که توی ذهنم می گذشت و بهترینم رو روی صحنه گذاشتم و دوست دارم بابت کمک کردنشون برای گرفتم جایگاه پنجم تشکر کنم................(تشکر از همه) جون هیون ازت ممنونم هر وقت باهات درباره ی اینکه چقدر میخوام دبیو کنم ولی ممکنه شانسی نداشته باشم حرف میزدم تشویقم میکردی(بلاخره گریش گرفت)ممنونم جون هیون و اخرش هم میخوام از ستاره سازا تشکر کنم که این مدت کمکم کردن.به عنوان عضوی از زیروبیسوان باحال تر عمل میکنم دوست.ن دارم

گونووک بالا میره و اعضا رو در اغوش میگیره و روی جایگاهش میشینه

رتبه 4!پنجمین عضو زیروبیسوان!............. جدا از رای گیری جهانی 1572089 امتیاز گرفته!...............................در اخرین نبرد ارتیست بتل این کاراموز همه رو تحت تاثیر قرار داد شاید بخاطر اینکه جایگاهش ارتقا پیدا کرد....................................... کسی نیست جز .............................................ریکی!

ریکی متعجب شده بود دستاشو بالا اورده بود و کنار گوشش گرفته بود تا متمئن شه درست شنیده!کاراموزا تشویقش کردن و اونو برای سخنرانی روانه کردن.

ریکی:ممنونم!احساس خوبی دارم!ستاره سازان عزیز!ممنون که توانایی من رو درک کردین و نقاط ضعفم رو متوجه شدین از حمایت همیشگیتون متشکرم...خودم تنهایی بخاطر رویام به کره اومدم از دوران دبستان خیلی تمرین کردم برام مثل رویا میمون حین بیزپلنت ...واقعا (انللیسی)حس میکنم رویام به واقعیت تبدیل شده از همه ستاره سازا متشکرم از ته قلبم! ازتون ممنونم بخاطر همه ی حمایت هاتون از اول تا الان و یه داستان جدید این تتو منه رول مدل انجامش دادم چون واقعا الگوم نیست معنیش اینه که میخوام برای اینده تبدیل به یه الگو بشم،امروز فکر میکنم اولین قدمو برداشتم هنوز راه زیادی دارم تازه شروع شده! بهترین اجرا موزیک و خودم رو بهتون نشون میدم ممنونم.

ریکی از پله ها بالا میره اعضا رو در اغوش میگیره و روی صندلی رتبه چهارم میشینه!

رتبه سوم! ششمین عضو از زیروبیسوان که مشخص میشه!.................. با توجه به رای کیری جهانی این کاراموز با رسیدن به جایگاه سوم تونست به رویاش برسه!........ 1702174 جدا از رای گیری جهانی بدست اورده!........... و این کاراموز تونست در هر سه دور حذفی ها جزو نه نفر برتر بشه!.................. جایگاه سوم کسی نیست جز...................................سوک کتیو!

سوک متیو تعجب زده شده بود!وقتی کاراموزا بغلش کردن فهمید چی شده! و یه خنده روشن کرد و بعدش شروع به گریه کردن کرد!!همزمان میخندید و گریه میکرد!

متیو:راستش حس میکنم یه رویاست.اخیرا خیلی اعتماد به نفسم رو از دست دادم.دوستام توی خوابگاه همش مراقبم بودن همش بهم میگفتن همچی درست میشه و من باورشون نکردم اما اینجام و خیلی متشکرم از استاد ها خیلی ممنونم .....بلاخره میتونم هر روز رویام رو زندگی کنم خیلی ممنونم(تشکر از همه بازم)....

متیو هم جرفاشو میزنه و به سمت جایگاهش میره اعضا رو در اغوش میگیره و روی صندلی رتبه سوم میشینه!

هائو و هانبین خیلی وقته منتظرن تا ببینن میتونن با هم دبیو کنن یا نه استرسشون بیشتر شده!این تائین میکنه که فرصت با هم بودنو دارن یا نه و حالا لحظه سرنوشت ساز اعلام رتبه اول و دومه!

کاندید های رتبه اول که روی ماننیبور ظاهر میشن.............هائو و هانبین هستن! دست همو میگیرن و هانبین شروع به گریه کردن میکنه!



همو در اغوش میگیرن !هائو گردن هانبین رو میبوسه و میگه :بیا با هم بهترین روزامونو بسازیم!حالا هر شب با هم کوکا میخوریم! دست همو میگیرن و کاراموزای پایین رو در اغوش میگیرن و دست در دست به سمت صحنه برای سخنرانی و معلوم شدن دقیق رتبه هاشون میرن!کی این افتخار رو داره که جایگاه اول رو بگیره و دبیو کنه؟..............

-سونگ هانبین:تو کاندید جایگاه اولی چه احساسی داری؟

هانبین:من....خوشحالم که سخت تلاش کردنم نتیجه داده تا اینجا تونستم جایگاه اولمو حفظ کنم همین طور که قبلا گفتم همیشه این رو توی ذهنم داشتم که رتبه ها ممکنه عوض بشه فکر میکنم سوپرایز شدم(ما که نشدیم)خوشحالم که کاندید رتبه یک شدم و میخوام نگهش دارم.راستش این حقیقت که من کاندید جایگاه اولم اونم با ژانگ هائو منو خوشحال میکنه همین

-بذارید احساسات ژانگ هائو رو بشنویم

هائو:بله!سلام من زانگ هائو هستم.راستش فکر نمیکنم بتونم احساساتمو توی کلمات جا بدم........خب هیچ وقت تصور نمیکردم تا اینجا برسم راستش اماده نیستم که احساساتمو در مورد کاندید جایگاه اول شدن به اشتراک بذارم.با این حال بعد دریافت کلی عضق از ستاره سازا اعتماد به نفس گرفتم.ممنونم

-از بین این دو نفر یکیشون جایگاه اولو میگیره و اون یکی دوم!...............نفر اول کسی نیست جز........در دقایقی دیگه مشخص میشه(هائو روی زمین میشینه و بلند میشه بخاطر استرس)نفر اول کسی نیست جز ......................فقط 19740 رای تفاوت وجود داشت بین نتایج رای گیری اول و دوم!جایگاه اول رو الان اعلام میکنم..................کسی نیست جز .....................بیشتر از همه دخشیده!...............................کسی نیست جز ....................ژانگ هائو!

ژانگ هائو رو به هانبین برمیگرده و براش دست میزنه چون فکر میکنه هانبین اول شده ولی هانبین دستاشو میگیره و میگه اول شدی!تبریک میگم و بهش لبخند میزنه و در اغوش میگیرتش هائو از هانبین میپرسه:من اول شدم؟



هانبین:اره

-واقعا؟

-اره!

هائو هنوز باور نشده و وقتی تازه میفهمه چی به چیه میزنه زیر گریه و دورباره هانبینو بغل میکنه



هائو: (راکون کوچولو در حال گریه کردن میگه)این یه رویاست؟(دوباره میره تو استینش و گریه میکنه هانبین پشتشو دست میکشه و دوباره بلند میشه و ادامه میده)....بله من احساساتی که از قبل اماده کردم به اشتراک میزارم.برای اخرین بار...سلام من کاراموز ژانگ هائو هستم!مهمترین چیز اینه که من از ستاره سازا ممنونم که در چند ماه گذشته از من حمایت کردن...ما زمان و تلاش زیادی برای اینکار گذاشتیم هیچوقت تجربه اون چیزی که انجا حس کردم فراموش نمیکنم و خاطرات عالی بیزپلنتبرام با ارزشن و از گروه تولید و اساتید و کارگردان و دوستانم که همراهیم کردن ممنونم از الان به بعد من زیروبیسوان ژانگ هائو هستم من حتی درخشان تر میدخشم و شادی بیشتری رو برای شما هدیه میکنم سخت تلاش میکنم تا هیچوقت ریشه های منو فراموش نکنم به عنوان کاراموز ژانگ هاو همیشه سپاسگزارم و متواضعم و از کمپانی یوهوا از جونگ هه چانگ تهیه کننده اجرایی مدیر عامل ساک کیو و ریئس پارک مو سونگ و کارگردان میم هی یانگ و از کل تیم سپاسگزرم(انگلیسی)باعث افتخارمه که مورد محبت شما هستم با اینکه در زبان انگلیسی زیاد خوب نیستم با ساده ترین کلمات میخوام قدردانیم رو ابراز کنم من ستاره درخشانی میشم که همیشه شما رو خوشجال میکنه این پایان نیست....پیشامد های بیشتری وجود داره صبر کنین تا با هم بفهمیم

-بله صمیمانه تبریک میگم(بلاخره تموم شد حرفاش)

هائو:چیزای بیشتری برای گفتن دارم

-اه بله متاسفم بفرمایید(هنوز؟!!)

هائو:متاسفم!سریع تمومش میکنم(ژاپنی چینی هم صحبت میکنه و از ستاره سازا تشکر میکنه)دوباره ممنونم.

-بله صمیمانه تبریک کیگم.کاراموز سونگ هانبین کسی که به طور خودکار دوم شد،متاسفانه رتبه 1 رو از دست داد ی اما موفق شدی در جایگاه دوم یه جایگاه بالا دبیو کنی!چه اجساسی داری؟

هانبین:اول از همه صمیمانه متشکرم و از همه ستاره سازانی که اینجان به لطف ستاره سازان که از من حمایت کردن در طول پروسه بویز پلنت که من میتونم امروز اینجا باشم من کاملا معتقدم که اسون یا سساده نیست حمایت از کسی این چنین میدونم هر رای چقدر ارزشمنده بنابراین موقعیتی که من توش هستم باعث افتخارمه.تلاش میکنم برای تبدیل شدن به یک ایدل خواننده ،در سنین بالاتر کاملا تنها و نامطمئن در بویز پلنت ،وقتی با ستاره سازان اشنا شدم احساس اطمینان میکنم و میتونم موفق بشم.بازم از صمیم قلب ازتون متشکرم.یه چیز دیگه هم هست که میخوام بگم ،خانوادم اومدن اینجا تا امروز منو ببینن آ روم مامان و بابا ،شما به عنوان والدینمون حمایتمون کردین و منو و آ روم رو تشویق کردین در هنر ، حالا میخوام پسر بهتری باشم کسی که میتونه پدر ومادرشو تشویق کنه در زندگیشون.بخاطر پدر مادرمه که اینجام پس میخوام یکبار دیگه ازشون تشکر کنم شما بهتریننین،لایو استدیو جی ال وان دی ای رئیس نابی و مدیر جئنگ یون به لطف تشویق و حمایت شما من میتونستم قوی بمونم خیلی ازتون ممنونم اخرین اما نه کم اهمیت 98 کاراموز در بویز پلنت تجربه شگفت انگیزی بود من به لطف شما تونستم به زیروبیسوان بپیوندم با تشکر از کارکنان و نویسندگان و تهیه کنندگان و کارگردان دوربین و اساتید شگفت انگیز در بویز پلنت تونستم بیشتر رشد کنم خیلی ممنونم . در اخر از اخرین باری که همه چیزمو به خطر انداختم اصالتم رو به عنوان کاراموز فراموش نمیکنم به عنوان زیروبیسوان سونگ هانبین سخت تلاش میکنم

هائو و هانبین دوباره همو در اغوش میگیرن و به ستاره سازان احترام میزارن و دست در دست از پله ها بالا میرن و به پیش اعضا میرن و همو در اغوش میگیرن و به روی جایگاهشون میشینن.

هائو به هانبین نگاه میکنه و هانبین میگه:جایگاه اول بهت میاد!چطوره؟

هائو یکدفعه میزنه زیر گریه و به همین دلیل هانبین و بقیه خندشون میگیره ولی این پایان اعلام نتایح نیست!

فکر نمیکنید یه چیزی جا مونده؟!الان فقط 8 عضو معرفی شده!درسته حالا نوبت اخرین عضو زیروبیسوان یعنی جایگاه نهمه! 10 کراموز باقی مونده ولی از این بین فقط یک نفر میتونه با زیروبیسوان دبیو کنه!...................................................................نهمین کار اموز که دبیو میکنه ......................................................................................................................................هان یوجینِ!

یوجین روی زمین میشینه و سرشو بین زانوهاش میبره و شروع میکنه به گریه کردن کاراموزا شروع میکنن به تشویق کردنش و تبریک گفتن بهش و انو راهی میکنن تا بالا بره و سخنرانیشو برای ستاره سازا انجام بده!گیووین از شادی از جاش پریده بود و گریه میکرد و اعضا برای مکنه طلاییشون دست میزدن و منتظرش بودن تا بیاد پیششون

ستاره سازا فریا میزدن:هان یوجین!×100000

هان یوجین به شکل چشمگیری به نه نفر برتر اضافه شد!در همون نگاه اول شبیه یه ایدل عالی بود!باورش سخته که توی سال 2007 به دنیا اومده گاهی قابل اعتماد یا اینکه شبیه بچه های معصوم بود! با اون جذابیت مقاومت ناپذیرش در بین همه ی اون بازمانده ها بالا باقی موند.

یوجین در حالی که گریه میکرد منتظر بود تا حرفاشو بزنه

هان یوجین: (گریه)اول از همه میخوام از ستاره سازا که بهم کمک کردن به اینجا برسم تشکر کنم و مامان ، بابا و برادرم(کوچیک تر البته) که منو تشویق کردن و حمایت کردن مامان بابا برادر!باعث افتخارتون شدم؟ خیلی ممنونم همچنین تهیه کننده جونگ هویی چان و ریئس لی سانگ گیو مدیر عامل پارک مو سونگ و کارگردان یو جونگ خیلی ممنونم و....راستش رو بخواین.....خیلی سخت بود،با تشکر از ستاره سازا حالا میتونم در جایی که هستم باشم. برای منم هیجان انگیزه!میخوام از ستاره سازا برای جذابیت هایی که خودم نمیدونستم دارم و اونا کشف کردن تشکر کنم.رویای من دبیو توی بویز پلنت اخریش نیست بهترین هنرمندی که میتونه به ستاره سازا شادی و عشق بده هست ممنونم

یوجین از پله ها بالا میره گیووین از بالا دستشو دراز میکنه سمتش و یوجین دستشو میگره و با زور گیوین سریع بالا میاد و توی بغلش میپره و اعضا دورش جمع میشن و تشویقش میکنن و بلاخره هر 9 عضو اینجان!هان یوجین،کیم جیوونگ،کیم گیووین،کیم ته ره،پارک گونووک،ریکی،سوک متیو،سونگ هانبین و ژانگ هائو.

همه با ستاره سازان احترام میذارن و روی صندلی هاشون میشینن و این پایان بیزپلنت و شروع زیروبیسوانه!

اعضا از پله ها پایین میرن تا به حذف شده ها دلداری بدن!

در حالی اصلا دوست نداشتن از ستاره سازا دل بکنن اجبارا از استیج بیرون اومدن و بیرون استیج عوامل با کیک دبیو سوپرایزشون کردن و اونا با هم اولین عکس گروهیشونو گرفتن.

و بلاخره هائو و هانبین تنها شدن ،دوباره همو در اغوش گرفتن و هانبین گفت:نباید درباره ی خودمون به خانواده هامون بگیم؟پدر مادرت ممکنه حالا حالا ها دیگه کره نیان تا همو ببینیم از نزدیک!

هائو:درسته باید هر دوشون باشن بیا امشب که بیرون رفتیم باخانواده هامون دربارش صحبت کنیم.

-اکی ....میتونم ببوسمت

....

هانبین نزدیک میشه دستشو دور کمر هائو میدازه و هائو دستاشو دور گردن هانبین !به هم نزدیک میشن و همو میبوسن.....


این داستان ادامه دارد.

پایان کپتر اول.

صبر کن! بیا خاطراتشونو دوره کنیم!


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : دوشنبه هجدهم دی ۱۴۰۲ | 8:30 PM | نویسنده : MN |

Love even if it means death(عشق حتی اگه به معنی مرگ باشد)  🎬پارت 3

هائو هنوز توی الاچیق بود و از شدت سرما از حال رفته بود و دستاش یخ زده بودن و رنگش پریده بود!

به سمت هائو میره و تکانی بهش میده و صداش میکنه ولی هائو حرکتی نمیکنه! عبای پشم رو دورش میپیچه و بغلش میکنه و با خودش به اقامتگاهش میبره!

گائو که هائو رو توی اغوش گوان رویی میبینه نزدیک میشه و میگه:سرورم شما...........!

گوان رویی:برو حمام رو اماده کن وگرنه خونش منجمد میشه و میمیره!زود باش!

-چشم سرورم!

اونا استخر مخصوص حمام گوان رویی رو با اب داغ پر میکنن ، گوان رویی لباس های رویی هائو رو در میاره و داخل استخر میبرتش و محکم در اغوش میگیرتش و روی سر و صورتش اب داغ میریزه تا گرم شه . هائو بیهوش توی اغوش گوان رویی اقتاده بوده. رویی بهش خیره شده بود !دستشو روی صورت هائو کشید و پیشانی هائو رو بوسید و گفت:اجازه نمیدم بمیری!

هائو بعد از مدتی بیدار میشه ، به اطراف نگاه میکنه و گوان رویی رو میبینه که کنارش خوابیده ؛ به صورت گوان رویی خیره میشه و مات و بمتهوت به چهرش نگاه میکنه:

-چیه؟به چی خیره شدی؟میدونم جذابم ولی یادت نره که یه مردی!

-سرورم!جرئت نمیکنم چنین جسارتی کنم!

ازتون عذر میخوام!از پس مجازاتم برنیومدم!ممنونم که جونم رو نجات دادین!

-عیبی نداره بیا اینجا و یکم شونه هامو ماساژ بده ؛ اینجوری میبخشمت!

هائو نزدیک میره و شروع میکنه به ماساژ دادن شانه ها و گردن گوان رویی .مدتی میگذره ،صدای گائو میاد:سرورم مشکلی پیش اومده باید الان به دربار برید!

گوان رویی:من باید برم؛تو هم لباساتو عوض کن و به اتاقت برگرد و از فردا تمریناتت رو شروع کن.

-بله!ممنونم سرورم!


برای خواندن کامل متن کلیک کنید


برچسب‌ها: فن فیکشن, کی پاپ

تاريخ : دوشنبه هجدهم دی ۱۴۰۲ | 2:38 PM | نویسنده : MN |

Love even if it means death(عشق حتی اگه به معنی مرگ باشد)  🎬پارت اول

روزی روزگاری فرمانروایی هایی جاودان ها و فانی ها رو با هم اداره میکرد و مردم از زندگی شادی برخوردار بودن و به خوبی با هم زندگی میکردن تا اینکه شِن سا حاکم دنیای فانی ها که به قلمروی هائوبِی معروف بود با شیاطین تبانی کرد و شروع به سلاخی فانی ها کرد فایین الهه جنگ قلمرو جاودان ها که به تیان تانگ معروف بود از پادشاه هایی ژو درخواست کرد تا اجازه بده با شِن سا مقابله کنه فایین برای مقابله با چِن سا هسته طلایی خودشو فدا میکنه و روح شن سا مهر و موم میشه !

هیچ کس نمیدونست که در اون زمان فان یینگ فرزند هایی ژان برادر هایی ژو رو باردار بوده! اون در اخرین لحظات قبل مرگش فرزندشو به دنیا میاره و از دنیا میره! هایی ژان فرزندشو در اغوش میگیره و اسمشو هایی هائو میزاره!

و پیشگو اعظم سانمی برای اون پیشگویی میکنه که 300 سال بعد پسری به دنیا میاد که زندگی اون پسر رو نجات میده و همزمان پسری به دنیا میاد که جون این پسر رو به خطر میندازه!

طی جنگ جاودان ها و فانی ها این دو قلمرو از هم جدا شدن ولی همزمان فانی هایی وارد دنیا جاودانه ها شدن و جاودان هایی وارد قلمرو فانی ها شدن تا بتونن با خانوادشون زندگی کنن.

هیچ کس علت تباتی شِن سا با قبیله شیطان رو نفهمید!

300 سال بعد در روز تولد 300 سالگی هایی هائو ، هایی ژو صاحب یک جانشین به اسم هایی شودی فان میشه و همزمان خبر میرسه که شِن رائو پدر شِن سا صاحب یک پسر میشه به نام شِن گوان رویی میشه! اون شب ، همه معتقد بودن هایی ژو پسریه که طبق پیشگویی هایی هائو رو نجات میده و چن گوان رویی هم پسریه که اونو به کام مرگ می بره!

زمان به سرعت سپری میشه!هایی هائو از کوچکی اهل مطالعه و نواختن چین و اموختن هنر های رزمی بود!اون در 1200 سالگی انواع ورد ها و روش های جادویی مبارزه رو علاوه بر شمشیرزنی و تیراندازی یادگرفت و فنون رزمی فانی ها را هم یاد گرفت ؛در 1500 سالگی به سطح پیشرفته نواختن چین و سطح مبتدی فلوت رو رد کرد.طبابت و سیاست و تاکتیک های نظامی رو تا 1700 سالگی یاد گرفت.

با این حال هایی شودی فان هم به عنوان یه جانشین چیز های زیادی از جمله حکومت داری و سیاست و ورد ها و سحر های جاودانگان بالا مرتبه که مخصوص خاندان سلطنتی بودن رو همزمان با هایی هائو اموخته بود و بسیار ارام و خون سرد بود و به اخلاق و پاکدامنی و وفاداری معروف بود.

با این حال همه چی در قلمرو هائوبی متفاوت بود!شن گوان روئی بسیار خشن و مکار بود! با اینکه 1400 سال داشت از سحر های سیاه موسیقی استفاده می کرد و از سطح خدای چین هم عبور کرده بود!اون بسیار خشن و بی رحم بود و هیچ توهینی رو نمی بخشید و به سرزمین های اطراف حمله می کرد و مردم رو سلاخی می کرد و به دنبال انتقام برای پدربزرگش شی سا بود!


برای خواندن کامل

کلیک کن


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : یکشنبه هفدهم دی ۱۴۰۲ | 10:23 PM | نویسنده : MN |


یک هفته به دومین اعلام بازمانه مونده! کاراموزا در سالن گردهمایی جمع شدع بودن!چرا؟ برای گفتگو درباره ماموریت سوم یعنی ارتیست بتل . بلاخره زمان معلوم شدن اینکه هر کاراموز چه اهنگی رو باید اجرا کنه ولی نکته ظالمانه اینجاست اگه در دومین اعلام بازمانه حذف بشن باید اجرا رو رها کنن و برن!با این حال کاراموزا هنوز باید ببینن چه اجرایی باید بهشون بیفته و خودشونو اماده کنن.

برای هر اهنگ اتاق جدا وجود داره و کاراموزا به سمت اتاقی که بهشون گفته میشه میرن و وقتی داخل برن میفهمن چه اهنگی براشون انتخاب شده!کاراموزا یکی یکی وارد میشن و با رتبه 52 شروع میشه!و بعد از رفت کاراموزای رتبه پایین تر به 10 تای اول میرسیم رتبه ده یعنی گونووک اول واردمیشه!و بهش اهنگ EN GRADE میفته همون جور که میخواست. همه اعضایی که توی اتاق بودن شروع کردن به پریدن روی سرو کول گونووک نفر نهم هوتک و هشتم گیووین هم وارد اهنگ EN GRADE میشن. نوبت به هائو میرسه . هائو تو اسانسور در حال صحبت با دوربین بود!هائو:من واقعا دلم نمی خواد برای اهنگ دیگه ای جز این انتخاب شم!یعنی دنسر های خوب اونجا هستن؟خوب ها تعدادشون زیاده؟ یعنی اهنگ ژانگ هائو چیه؟به اهنگ OVER ME به محظ ورود هائو صدای جیغ و شادی و سرور توی اتاق میپیچه!همزمان هابین بیرون منتظر بود که نوبتش بشه

هانبین:من واقعا SAY MY NAME رو میخوام وایب معصومانه داره.همزمان کسایی که توی اتاق بودن نقشه ریختن که به هر کسی وارد شد بگن که ظرفیت تیم تکمیله و یه نفر رو باید بیرون کرد!

اولین نفر وارد اتاق میشه هان یوجین!

-یه نفر رو باید بیرون کنی چون اهنگ سی مای نیم 6 تا ظرفیت داره

یوجین گیج میشه و بعد میگه:بین شماها؟

-اره

یوجین تصمیم میگیره چا وونگ رو بیرون کنه ولی وقتی میفهمه قضیه کیک بوده یکمی خجالت میکشه(بچم خیلی کوچکه چرا اذیتش میکنین؟)

نفر بعدی جیوونگه! وونگ تظاهر به گریه میکنه که مثلا توسط یوجین بیرون انداخته شده(ای کلک)جیوونگ با قیافه ای داغون داخل میاد و میگه:حالت خوبه؟

-وونگ کی رو یوجین بیرون انداخت!

جیوونگ نیومده پدر شد و رفت دلداری دادن ولی جیوونگ دستشونو خوند!

جیوونگ:یوجینا!

-بله(بچه خندهش میگیره و لو میرن)

و بله بعد اینکه جیوونگ یوجین رو صدا میزنه همه میزنن زیر خنده

البته بعدا تو اینتر ویو جیوونگ زیر بار نمیره و میگه وانمود کرده که به دامشون افتاده(شایدم راست گفته هرچی نباشه بازیگره)

و اخرین نفری که به این دام میفته هانبینه! که تاکوتو رو توی اتاق تنها پیدا میکنه!تاکوتو به سمتش میدوه :هانبین هیونگ!!!

-اوه صبر کن!بقیه کجان؟

-خودمون اجرا میکنیم خودمون دوتا

-خودمون دوتا

-اره

-منظورت چیه؟

-نمیدونم؟

-ولی یعنی فقط ما دوتایم؟

-اره؟

-جدی؟

-اره

و بقیه یواشکی میان بیورن و هانبین در اون لحظه با یه خنده فحش دار میگه:از دست شماها!

متیو هم میدوه تو بقل هیونگش و بقیه اعضای سی مای نیم هم بیرون میان

در کلاس اور می هم اعضا جمع میشن برای گرفتن موقعیت ها و اول به سراغ لیدر میرن.

هائو:راستش رو بخواین اعضا زیادن باید اهنگ خودمون رو بسازیم از اونجا که مسئولیت زیادیه سخته بگم "من لیدر میشم" بازم ما باید روش فکر کنیم.

جونگ وو لیدر میشه!و همه هم موافقن و بعدی کلینگ پارته!تقریبا همه داوطلب بودن!اما نهایتا هائو با اختلاف این پوزیشن رو گرفت و چون تو هر پارت دو نفر نیاز بود کیتا هم پارتو موقتا گرفت و بقیه پارت ها بین بقیه تقسیم شد.

جونگ وو به خوبی گروه رو رهبری میکنه و نظرات همه رو گوش میده و همزمان اجازه انحراف نمیده!(عاشق لیدریشم خیلی سیاست داره)و یکی از ایده های

بلاخره تمرین مای نیم در روز بعد شروع میشه و هانبین که لیدره صبح زود به استدیو میاد و تمرین رو شروع میکنه و دنس رو از قبل یاد میگیره و وقتی اعضا میرسن شروع به تدریس دنس می کنه.

دو روز بعد کاراموزا برای گردش به بیرون از کمپ میرن و خوش میگذرونن و جشنواره ورزشی پلنت شروع میشه!

که توی یکی از مسابقه ها تیم اور می میبره و هائو و بقیه اعضا ست لوازم مرافبت پوستی میگیرن

و توی بازی اخر پارک گون ووک میبره و جایزش جدید ترین گوشی موبایل هوشمند بود.

و یک هفته به این ترتیب میگذره!

بلاخره دومین اعلام بازمانه ها شروع میشه! کاراموزا به شیوه خودشون وارد میشن و هائو بین هم درحال خوندن بخشی از اهنگ تام بوی وارد میشن و هائو با دستش موقع خوندن چونه هانبین رو میگیره(دو تا سنتر دوست داشتنی!)و اینطوری وارد میشن! در حال ورود بقیه کاراموزا هانبین موقع خنده از خودش صدای شبیه(خخ) خرپف ایجاد میکنه که در حالی که خودش به اندازه کافی سرخ شده بود هائو هم شروع به خندیدن بهش میکنه

همه کاراموزا سرجاهاشون میشینن و استار مستر جدید....لی مین هیوک از BTOB هست و اعلام میکنه که فقط 28 نفر از 51 نفر باقی میمونن

رتبه ها کم کم اعلام میشه!اول از گروه های وکال و دنس اعلام شروع میشه!

بعد از تموم شدن تعداد باقی مونده های گروه های وکال و دنس هائو به هانبین میگه:فکر کنم مارو اخر اعلام کنن

-جایگاهمون؟

-اره

-امیدوارم

(دلیل حرف هائو اینه که 10 نفر اول و 28 رو اخر اعلام میکنن)

گروه های بعدی که بازمانده هاشون معرفی میشه وکال و رپ هستن

هائو و هانبین همراه هوتک و گونووک روی سکو وایمیستن تا نتایج اعلام شه!اصلا دلشون نمیخواست اسمشون صدا زده شه چون به معنی این بود که از تاپ ناین حارج شدن. در حالی که دست همو محکم گرفته بودن به نتیجه گوش میدادن.

استارمستر:هیچ بازمانه ای نیست!(یعنی به جز تاپ ناین و جایگاه11 و 28 که کاراموزا شانس حضور در این جایگاه ها رو ممکنه داشته باشن بازمانه دیگه ای نیست!

کار اموزا به جایگاهشون برگشتن و گروه های رپ و دنس میان و بازمانه هاشون اعلام میشه

و بلاخره 10 نفر برتر!

نامزد های رتبه 9 که یکی جزو تاپ ناین میشه و دو تا دیگهی رتبه10 و 11 رو میارن!گونووک و هوتک و جون هیون هستن که......هوتک یازدهم دهم میشه

هوتک بعد سخنرانی به سمت صندلیش میره

هائو:فکر کنم تو مراحل بعدی رتبش بالا بره

هانبین:درسته

و حالا نبرد خونین بین جای گاه 10 و 9 که در اون...........

هر دو زیر لب زمزمه می کردن!

هائو:چیکار دارن میکنن؟

هانبین:مگین لطفا بزار من ببرم

و نفر نهم .......پارک گونووکه

گونووک خیلی خوشحال بود چون تونست به قولش به هوتک عمل کنه و بعد اجرای تام بوی وارد تاپ ناین بشه و البته از جون هیون نبازه خخخخ

هانبین و هائو با افتخار تشویقش میکنردن و گونووک بعد سخنرانی به سمت جایگاه 9 میره!

هانبین حس میکنه پسرش داره میره بالا و با لبخند پدرانه ای میگه:اه!بلاخره رفت بالا،گونووک!

جایگاه هشتم....

هائو:دستم داره سرد میشه!

هانبین دستای هائو رو میگیره تا گرمشون کنه و بهش امید بده

-نفر هشتم در تیم خودش اول شده و مزایا رو بدست اورده

هائو:بین من و کیتا و گیووین!

-و از نظر داشتن کلینگ پارت قبلا بوده!

هائو:اونوقت من نیستم

هابین:اره ،اون قبلا کیلینگ پارت رو داشته

هائو به شدت مضطرب بود تا بدونه چه رتبه ای اورده!

بنابراین دو گزینه کیتا و ته ره باقی میمونن یعنی کیتا رتبه خودشو نگه میداره یا کیم ته ره از رتبه 11 به 8 پرواز میکنه؟

-نفر هشتم.......کیتاست

جایگاه هفتم....

هائو قلبش از دهنش بیرون اومده بود که....

-از کی گروپه

هائو:اوکی!ممنونم

-کیم ته ره ست

و حالا رتبه 6!

هائو:منم؟!

هانبین به علامت نه سرشو تکون میده

-رتبه 6 از مزایا بهره برده!

هائو:منم بهره بردم!هممون مزایا گرفته بودیم!

-و کاراموزی که بخاطر چهره زیباش ازش تعریف شده.....

هائو و هانبین به هم نگاه میکردن و به نشانه اینکه اونا هم ممکنه باشن سرشونو تکون میدادن(اعتماد به سقف)

-بیایین نفر 6 رو بررسی کنیم امتاز حدود 5 میلیونه!

هائو و هانبین:واهههههههههه

هانبین:خیلی زیاده

هائو:هر چی باشه راضیم

-کیم گیوینه

و جایگاه 5

هانبین:استرس داری؟

هائو:هوم؟!ااهوم!

هانبین دوباره دست هائو رو میگیره و روی پاش میزاره

-کاراموزی که چایگاه 5 رو کسب کرده خیلی غیرمنتظره است.از زمان اولین رتبه بندی رتبه اون پایین اومده

هائو دوباره به هانبین نگاه میکنه و میگه:پس بازم من نیستم!

هانبین:نه

هانبین:دارم عصبی میشم

-اون برای اخرین ماموریت از وکال و رپ نیست و از رپ و دنس هست(پس هانبین نیست)

هانبین:واسه هر رتبه کلی اختلاف امتیاز هست،اگر چه یه هفته زمان کوتاهیه

هائو:اخرین باری که پنجم شدن 5.5 میلیون رای داشتم اون موقع رای گیری برای 3 هفته انجام شد

-نفر پنچم...........کیم جیوونگه!

نفر چهارم!!!!!!!!!!!!فقط 4 نفر باقی مونده! چهارنامزد باهم معرفی خواند شد!!!

هائو:هر چهار نفر

هانبین:اینطور فکر میکنم

همه میدونن چهار نفر هائو هانبین یوجین و متیو هستن و فقط ترتیبشون دستکاری شده!

هر چهارنفر صدا میشن و روی سن میرن تا رتبه نهاییشون رو بفهمن!

رتبه 4......سوک متیو ست

هر سه نفر دور متیو جمع میشن بقلش میکنن و بهش تبریک میگن

متیو:من خیلی از اینکه توی نه نفر برترم قدردانم همچنین من خوشحال تر و قویتر میشم با تشکر از عشق ستاره ساز ها برای عشق و حمایتتون i love you i want you seok mattew

متیو به سمت بقیه کاراموزا و جایگاه سوم میره و حالا

رتبه 3...........

-کسی که ربته 3 رو گرفته توی چین رتبه اول رو گرفته! اون 6045275 امتیاز کسب کرده!

رتبه سوم ........ هان یوجینه!

حالا دعوا بین سنتر های کی و جی یعنی مرغ عشقامون هائو و هانبینه!

یوجین:از بچگی هر وقت یه برنامه نجات میدیدم همیشه برام سوال بود نشستن روی یه جایگاه رتبه بالا چجوریه این غیر قابل باوره!خیلی خیلی خوشحالم.بهترینم رو انجام میدم که لیاقت این جایگاه رو داشته باشم

-مجبورش کنم که اون رقص معروف رو انجام بده؟

(رقص رون هان یوجین توی اجرای بک دور خیلی معروف شد)

یوجین برای کاراموزا صحنه رو بازسازی میکنه و دنس معروفشو به نمایش میذاره

هائو و هابین یوجینو بغل میکنن و به جایگاه سوم بدرقش میکنن

هابین:پس ما باید اینجوری همو اون بالا ببینیم

هائو میخنده و به هانبین نگاه میکنه

حالا باید معلوم شه که کی اول شده هائو از رتبه 5 به رتبه 1 سعود میکنه یا هانبین رتبه 1 رو نگه میداره

-سونگ هانبین!تو و ژانگ هائو که باهم شیمی و رابطه فوق العاده ای داشتین کار اموزای برتر هستین در طول اخرین ماموریت هائو رتبه اول رو در تام بوی اورد!اعتماد به نفس اینو داری که رتبه ی اول بین نه نفر بشی؟

هانبین:من هرچی داشتم رو تا الان گذاشتم،پس پشیمونی ای ندارم

-کاراموز ژانگ هائو تو از پایین نردبون به بالا اومدی!فکر میکنی بین نه نفر اول میشی

هانبین به هائو خیره میشه هائو بعد نگاه به چشمای هانبین میگه:از زمانی که سیگنال رو اجرا کردیم سه ماه گذشته نمیتونم باور کنم که ما دوتا باز با هم اینجاییم!من واقعا خوشحالم. از اونجایی که این همه راه تا اینجا اومدم تلاشمو میکنم که رتبه اول بشم

-ژانگ هائو چیزی هست که بخوای به هانبین بگی؟(هابین که بسیار هیجان زده لبخند میزنه استرس داره که هائو چی میگه)

-..بیا با هم دبیو کنیم اینجوری دیگه میتونیم هر روز نوشابه کوکا زیرو بخوریم

هانبین میزنه زیر خنده و استرسش رو یه لحظه فراموش میکنه

دست همو میگیرن و منتظر میمونن تا نتایج اعلام بشه

-کدوم یکی از اونها لبخند پیروزیشو نشونمون میده؟نفر اول..................

..........در کل 7043213 رای گرفته کاراموز رتبه 2 ،6128945 رای بدست اورده تفاوت رای و امتیازشون 914268 امتیازه

نفر اول ...............سونگ هانبینه

هائو برای هانبین دست میزنه و اونو در اغوش میگیره

هانبین:کارت عالی بود

-از همون اول رای گیری جهانی سونگ هانبین به طور مداوم اول کره میشد.سونگ هانبین!تو دوباره بین نه نفر برتر اول شدی چه حسی داری؟

هانبین:ممنون از همه کسایی که منو تشویق کردن.من هر روز سخت تر تلاش میکنم و انگیزه پیدا میکنم و هر روز برام معنای خاص و ارزشمندی داره دلم میخواد از سوبین تشکر کنم که خیلی دلم براش تنگ شده و گروه لاو می رایت و تیم تام بوی و کسایی که اینجا نیستن ولی باور دارم بعد از دیدن اینکه 98 کاراموز چقدر پرشور اینجا ظاهر شده بودن تونستم خیلی رشد کنم. من به سخت رشد کدن ادامه میدم.بهترینم رو انجام میدم که این رتبه رو حفظ کنم(هائو پشت هانبینو نوازش میکنه و هانبین به چینی ادامه میده)فقط بخاطر شمست که میتونم پیشرفت کنم ستاره سازان ازتون ممنونم!

-کاراموز ژانگ هائو بهمون بگو چه احساسی داری؟

-سلام!من کاراموز ژانگ هائو هستم.من هنوز از خیلی جهات کمبود دارم ولی بهترینم رو انجام میدم و بهتون بهترین اجرا رو نشون میدم. بهتون ثابت میکنم که عضق و محبتتون برای من چقدر ارزشمنده(ژآپنی ادامه میده)خیلی ممنونم که بهم رای دادین و حمایت کردین (چینی ادامه میده و هانبین هم همچین نگاهش میکنه که واییی)شما مثل ستون مهره های منید!بهترینم رو انجام میدم که باعث افتخار شما بشم(دوباره کره ای)دوباره از همتون ممنونم.

هائو دوباره هانبین رو در اغوش میگیره و به جایگاهش میره و به دنبالش هانبین هم بالا میاد و روی جایگاه اول یشینه

نفر 28 درنهایت اعلام میشه و اون شخص هیروتو هست

و بلاخره دومین اعلام بازمانه هم تموم میشه و بلافاصله سومین رایگیری جهانی شروع میشه!

اون شب پسرا به خوابگاه برمیگردن و با دوستایی که حذف شدن خداحافظی میکنن و اونا رو بدرقه میکنن و یه شب طولانی دیگه شروع میشه!اون شب تازه همه میفهمن چه خبره!حذف شدن خیلی راحت ممکنه براشون اتفاق بیافته چون تعدادشون کم و کمتر شده!

روز بعد هر سه تیم به استدیو میان و گروه هایی که تعداد نفراتشون کم بود پیش گروه هایی که تعداشون زیاد بود رفتن و کاراموزا به میل خودشون جابهجا به تهنگ دیگه ای شدن تا تعداد نفرات هر اهنگ درست بشه و دوباره شروع به تقسیم بندی پارت ها و تمرین دنس شدن

/میدونم ربطی به شیپمون نداره ولی بیایین اینم براتون بگم/

گروه ان دنجر پارت ها رو دوباره تقسیم میکنن و پارک گون ووک کلینگ پارت رو برمیدراه ولی یکم بعد یکی دیگه از کاراموزا به اسم سونگ هان میخواد که دوباره انجامش بده بعد مشورت بقیه اعضا تسمیم میگیرن که سونگ هان کیلینگ پارت رو بگیره!گونووک در هم شکسته بود.

-بقیه پارتا رو عوض نمیک نیم؟

هوتک:اه گونووک چجوری میخوای عوضش کنی؟

گونووک:اه ! ....من فکر کنم شوک شدم نمیدونم!

-بیایین 5 دقیقه دیگه جمع شیم

گونووک که خشکش زده بود نمیدونست چی بگه 5 دقیقه بعد همه دوباره جمع میشن و یکدفعه هوتک میگه:راستش منم میخوام امتحانش کنم هممون میخوام امتحانش کنیم.

گونووک کاملا گیج شده بود و دهنش نیم متر باز مونده بود

-باحال میشد اگه همه کیلینگ پارتو میگرفتن

-جونگ وو ام میارم اونم میخواست کیلینگ پارتو بگیره(مال سوئیچه)

-جیوونگ !اونم کیلینگ پارتو میخواست(اونم سی مای نیمه)

گونووک:بله؟!

-اون یه دوربین مخفی بود!

اعضا در حالی که تو خنده غش کرده بودن خودشونو رو گونووک ولو کرده بودن ولی موضوع اینه گونووک هنوز خودش نفهمیده بود دنیا دست کیه!

-چرا؟!جدا!

گونووک درجالی که برچسب کیلینگ پارتو میبوسید اونو به لباسش چسبوند و مثل یه بچه معصوم خوشحال بود

استدویو اور می هم همه نشسته بودن تا رایگیری کنن و پارت ها رو بردارن

هائو:وقتی ده نفر باشی خیلی سخته که رهبری منی بنابراین من از جونگ وو خیلی ممنونم(حذف شد)اما الان 5 نفر از ما اینجان بیتیین با هم به فاینال بریم.اول بییین لیدر انتخاب کنیم؟

-اره

جی:تنها کسی که برای لیدر بودن بیشتر از همه مناسبه هائو هیونگه فکر کنم

هائو:من قبلا به این فکر کردم که چطوری ادامه بدم.

هائو لیدر میشه و شروع تقسیم مجدد اهنگ میکنن

هائو :کلینگ پارتو کی برداره؟

همه به هائو اشاره میکنن بنابراین هائو کلینگ پارتو میگیره

-فکر کردم حتمی باید انجامش بدی هائو هیونگ!

ریکی ساب وکال 1 رو میگیره و ....

هائو:حتی با نگاه کردن به پوزیشنامون میتونم صحنه رو تجسم کنم

-میتونی(بچم پیشگو شده)

هائو چشماشو میبنده و میگه:اه ! جایگاه اول!over me!

کاراموزا تمرین و تمرین میکنن دو روز بعد در یک مکان نزدیک کمپ پلنت جمع میشن

کاراموزا کنجکاون بدونن که قراره چیکار کنن!برنامه این بود که برای جبران لطف و حمایت ستاره سازان شوکیس اهنگ جدید بتا هنرمندان رو اجرا کنن. ولی اونا همه چیز رو برای کاراموزا مجانی اماده نمیکنن!اونا باید بازی هارو ببرن تا ایتم های مورد نیاز رو بدست بیارن. بازی ها توسط کار اموزا انجام میشه ،درواقع اونا ایتم های خوبی بدست میارن در بازی اول کاراموزا روی صورتشون کلاه تولد میزارن که تهش یه سوراخ ریزه و باید عکس بچه کاراموزا رو تشخیص بدن و به صاحبش برسونن گروه سوئیچ در این بازی 7 جواب درست میده و حوله برنده میشه که به عنوان هدیه به مهمان ها بدن . گروه سی مای نیم هر در بازی باید از روی عکس شخصیت رو تشخیص بدن و شروع میکنن به جواب دادن تا اینکه نوبت یوجین میشه عکس رو نشون میدن1....2 ....

یوجین:نمیتونم ببینم

کاراموزا:کارت درسته(در حال دست زدن و خندیدن)

یوجین:نمی تونم ببینم چون سیاه سفیده

گیووین:یوجین با عکس های سیاه سفید مشکل داره

گونوک:اوه حق بچه های این دوره عکس رنگیه

و یه عکس دیگه به یوجین نشون میدن

یوجین:یدام!

درسته(افرین اگی کوچولو ناز)

و بعد چند تصویر دیگه سی مای نیم میکروفن رو بدست میاره

و اخرین بازی منوی شام ستاره سازانه

اسم بازی هم ابنباتو بگیره و گروه اور می باید بازی کنن

کاراموزا وایمیستن تا شروع کنن

-کی از همه دهنش بزرگتره؟

-ته ره باید بازی کنه!

گونووک:اونا میگن ته ره باید بازی کنه چون دهنش بزرگه

هانبین:همشون میرن تو اگه تو باشی

ته ره:بیشترشون میرن تو

بازی شروع میشه ریکی شروع به پرت کردن ابنباتا میکنه و کاراموزا سعی می کنن ابنباتارو توی ه.ا بخورن و استعداد نهفته جی در اینکار برای ستاره سازان اشکار میشه

همه بخاطر قدرت فوق العاده جی غش میرن از خنده و زمان تمام میشه!و در کل 11 تا گرفت!پس کیمباپ میبرن!

البته اونا توی بازی های دیگه ایتم ارایش و مو و لباس رو هم دریافت میکنن.

کاراموزا برای ملاقات با ستاره سازان اماده میشن و فضا رو براشون تزئین میکنن

و خودشون هم باید اماده دیدار بشن و لباس انتخاب شروع به کار میکنن

شوکیس بلاخره شروع میشه!ستاره سازان یکی یکی وارد میشن و میشینن و منتظر میمنونن تا کاراموزا پیدا بشن و کاراموزا روی سن بشت یه پرده مشکی ایستاده بودن و منتظر بودن. میخواستن بدونن این ستاره سازان کین؟

هانبین:ستاره سازا!سلام.

ولی جوابی وجو نداره!همه تعجب کرده بودن!

گیووین:به شوکیس اهنگ جدید بویز پلنت خوش اومدین

کاراموزا شما اماده اید؟

-بله!

هانبینز:یک دو سه!

و پرده کنار زده میشه و ستاره سازا شروع به تشویق میکنن.کاراموزا هیجان زده شده بودن!ستاره سازان در واقع خوانوادشون بودن!بعضی از کاراموزا اشکشون در اومده بود و بعضی برای خانوادهشون دست تکون میدادن

هانبین:امروز برای اماده شدن برای این شوکیس باید عجله میکردیم ،اگه میدونستیم که خانواده و دوستامون قراره بیان تو بازی قبلی بیشتر تلاش میکردیم(خنده)

گیووین:اول حتما همتون گرسنه هستید چونکه وقت شامه،پس ما براتون شام اماده کردیم،اول اینکه ما خیلی معذرت میخوایم(چرا؟ادامه میدم)لطفا غذا رو بیارید.

و برای اونا توی اون لحظه کیکباپ میارن.(خخخخخ)

گیووین:از اونجایی که چیزیکه امروز اماده کردیم واسه شوکیس اهنگ جدیده،ما موقع غذا خوردن اهنگ های جدیدمون رو براتون اجرا می کنیم

گروه ها یکی یکی میان و اجرا میکنن از کمپانی یوهوا یه مسئول برای دیدن اجرای هائو و ریکی میان ولی خانوادشون حضور نداشتن.(هعیی)

موقع اجرای سی مای نیم هانبین برای نشون دادن صداقت اجرا قلب پرنده شو انجام میده و بعد گیووین از یوجین میپرسه:حالا که مامانت اومده به جای نونا سارتهیو بگو اُما سارانهیو

یوجین اشکش در میاد و میگه:اما سارانهیو

اجرای تیم ها تموم میشه و اینطوری روز بلندی رو تموم میکنن یا شایدم ما اینطور فکر میکنیم!

به اونا گفتن که استیجی که داشتن درواقع نیایج میانی ارتیست بتل بود!اونا اینو نمیدونستن!

شب بچه های هر گروه جمع میشن تا نتایج رو ببینن

هائو:همینطور که از ام نت انتظار میرفت اونا ازمون خواستن که یهویی یه ارزیابی میانی انجام بدیم

ارزیابی سی مای نیم:

هانبین بعد یه نگاه کوچولو ورقه رو دوباره برکیگردونه دوباره نگاه میکنه

-چطور ممکنه؟

لیدر هیچ گروهی جواب رو نمیگه!

یعنی نتیجه چیه؟

اشک کاراموزا دراومده بود!(چرا؟)خانواده هاشون براشون دلنوشته گذاشته بودن!

ارزیابی درکار نبوده بلکه نوشتن نامه با دل و جون بوده!ورقه اییی که با قلبشون پر شده بود!

دو روز بعد دوباره کاراموزا جمع شدن!

یوسونگ اون: این دفعه چی قراره بگیریم؟

هانبین:احتمالا ماموریت

هائو و هانبین کنار هم ایستاده بودن و داشتن حدس میزدن که چرا یکدفعه یه جا جمع شدن

هانبین:یعنی میخوایم اهنگ فاینال انتخاب کنیم؟

کیتا:از الان؟

گیووین:خیلی مشکوکه!

-دو تا چیز اونجاست یعنی دوتا اهنگ داریم؟

-فکر کنم اهنگ های فایناله

-جدی؟

هائو:دو تا اهنگ فایناله!

-راست میگییییی

-مسابقه کی از همه خوشگل تره؟

-اون وقت رتبه هانبین چند میشه؟

-اول؟تو 28 میشی

یوجین:شاید یه همچین چیزیه!....بزیم یه پارک موضوعی(بچم فکر کرده مهدکودکه خخخخخ پارک موضوعی پارک تفریحیه که درباره ی موضوع خاص یا با یه سبک خاص باشه)

متیو:یوجینا!!!

(یوجین در حال ریز خندیدن(هنوز بچه ای اگی کوچولو))

و استارمستر جدید وارد میشه!کوان جو

در حال اواز خوندن وارد میشه و همه تشویقش میکنن خودشو معرفی میکنه و میگه دلیلی که براش اومدم ماموریت بداهه است که باید مهارت بازیگری داشته باشین!

-مهارت بازیگری داری؟

ریکی:فکر میکنی دارم؟

-من که بلد نیستم

متیو:خیلی راحت میتونی انجامش بدی(به جیوونگ میگه چون قبلا بازیگر بوده)

هائو:با پام بازی می کنم

هانبین شروع به خندیدن میکنه

-و ماموریت ماموریت موزیکاله

هائو:واسه همینه که یه نمایش موزیکال اجرا کرد برامون

هانبین شروع میکنه به استرس گرفتن و اه میکشه و بقیه هم گرفته و داغون میشن چون تجربه ای تو اینکار ندارن

مهمانان ویژه ای بهشون ملحق میشن با نام های جانگ دونگ هوا و نام ووجو

در ماموریت موزیکال کاراموزا باید تو یه زمان مشخص شماره موزیکال معین رو تمرین کنن و تست سطح ستاره موزیکال رو انجام بدن و بر اساس نتیجه مزایایی دریافت میکنن!کاراموزانی که ال استار بگیرن محصول ارایش ویژه هدیه میگیرن و فرص اینو دارن که خودشونو تو صفحات مجازی بیزپلنت تبلیغ کنن

گونووک:بزرگه

هانبین:تاثیر زیادی تو فاینال داره!

علاوه بر این بین همه ال استار ها بهترینشون فرصت تبلیغ خودشو تو فروشگاه های ارایشی و سلامتی سراسری کشور رو برای سه روز داره

هانبین:مو های تنم سیخ شد

گیووین:سه روز تو فروشگاه های سرار کشور!

-پارتنری که میخواین تو ماموریت باهاش کار کنین رو پیدا کنین!

دو نفر انگار از قبل تصمیم خودشونو گرفته بودن و بلافاصله هانبین دستشو به سمت هائو میبره و هائو بلافاصله دستشو میگیره!شروع میکنن به خندین و 2 نشون دادن به دوربین

ولی اینگار سر هوتک دعوا شده بود!یوجین گیووین و گونووک هر سه میخواستن با هوتک باشن!

هوتک باید دست یکی رو فقط نگه داره توی یدستش دست گیووین و اون یکی یوجین و گونووک رو به روش بود!

هوتک درنهایت دست یوجینو ول میکنه و با گیووین یار میشه(بچم بهش خیانت شد!دچار شکست عشقی شد!چراااااااا)

بلافاصله یوجین با گونووک یار میشه و دستشونو دور گردن هم میندازن ولی این حقیقت که یوجین خیلی ناراحت بود رو نمیشد انکار کرد

اونا باید شازده کوچولو رو اجرا کنن!

هانبین:باید همه لیریک ها رو حفظ کنیم؟(هائو از تعجب خنده عصبی میکنه)

یه نفر همه کارو میکنه!تو دردسر افتادیم

تمرین شروع میشه!

هائو و هانبین کنار هم میشینن و شروع به تماشا ویدیو میکنن

وقتی به پارت "میخوای منو اهلی کنی ؟"میرسن از خنده غش میرن!هائو زجه میزنه و ناراحتی میکنه و هانبین بخاطر خجالت از خنده قرمز میشه!



و در نهایت هانبین روباه میشه و هائو شازده

هائو:من میخوام دوستای زیادی رو ملاقات کنم(در حالی که دستاشو تو اسمون باز میکنه که زیادو نشون بده)همچنین میخوام چچیزای زیادی یاد بگیرم

هانبین پارت موزیکال رو تموم میکنه و خنده دوباره شروع میشه هانبین دست هائو رو روی قلبش میزاره و میگه:اههه!قلبم شکست،چرا اینطوری سریع میزنه؟(خنده بینهایت)

هائوبین زیروبیسوان


ولی خب توی تمرین لوس بازی باید وجود داشته باشه اونا سعی میکنن یکم شبیه وقتی که دوربین خاموشه و تنهان رفتار کنن تو این ماموریت در واقع کلیدشون هم همینه!اونا باهمن واقعا پس میتونن نشونش بدن

بیایین تیم اولی و ریکی هم چک کنیم چون باحاله

ریکی :نظرت درباره کانسپت اینجوری چیه؟

ریکی درحالی که رو به روی اولی دستشو به دیوار تکیه میده شروع میکنه به خوندن متن(خب این ژست یعنی چی برای تور کردن اومدی؟ چرا یدفعه سریال عاشقونش کردین؟)

ریکی:خب!میخوای منو اهلی کنی؟

یهویی از خنده میترکه دستشو از روی دیوار بر میداره و به ریالیتی برمیگرده و فانتزیی هاشو دور میریزه(خخخ)

گروه ها یکی یکی میرن تا اجرا کنن

گروه اول وسطا متن یادشون میره ولی بلاخره انجامش میدن

هائو:چیکار کنیم به دردسر افتادیم

هانبین:نگران نباش

بلخره بعد چند اجرا نوبت به هائو و هانبین میرسه!

هانبین روی یکی از نته درخت های قطع شده پلاستیکی استیج میشینه و با دستش دم روباه رو شبیه سازی میکنه(البته هاروتو فکر کرد داره باد در میکنه)

پیانو زدن شروع میشه هانبین در حالی که به ارومی به سمت هائو برمیگرده شروع میکنه:اجیانا میتونی منو رام خودت کنی؟اگه رامم کنی ،زندگیم مثل یه خورشید درخشان میشه!شروع بخوندن پارت موزیکال که میکنه هائو دستشو روی سر هابین میزاره و هانبین به بالا نگاه میکنه که یعنی داره خورشید رو نشون میده!کار گروهی خوبی از خودشون نشون میدن و تا اخر بسیار عالی متن رو میگن و شیمی خوبی نشون میدن


و بلاخره پارت هائو میرسه !هائو به سمت هانبین میره روی پشتش چند بار میزنه و میگه:اوکی ،خوبه!ولی الان زمان زیادی وجود نداره!من میخوام دوستای زیادی رو ملاقات کنم(در حالی که دستاشو تو اسمون باز میکنه که زیادو نشون بده)همچنین میخوام چچیزای زیادی یاد بگیرم

اونا بازخورد خوبی میگیرن و ال استار میشن

سر جاشون میشینن و دوباره دست همو میگیرن!

به ادامه پارت موزیکال که میرسیم هانبین یه حلقه به هائو میده ! و اخرین بیت رو با هم میخونن:ادما دوستی ندارننننننننن! و هائو شروع می کنه به ناز کردن پشت سر هانبین

یک هفته از شروع تمرین میگذره و گروه سی مای نیم تصمیم میگیره پارت متیو رو از ساب وکال 1 به ساب وکال 2 تغییر بده که متیو اصلا از این موضوع راصی نبود و خیلی نارحت شد ولی درنهایت بحبور بود حرفای تلخ گروه رو که این یه صحنه سولو نیست و باید به نفع تیم عمل کرد رو قبول کنه و اینطوری ادامه بده!

به هرحال اونا بلافاصله تمرین رو شروع میکنن چون باید نتیجه رو به بک کو یونگ نشون بدن !وقتی بک کویونگ میاد شروع به اجرا میکنن.هنوز به وسطا هم نریسیده بودن که بک کویونگ ازشون میخواد متوقف بشن!

بک کویونگ:صبر کن!....خجالت اوره!با اینکه رتبه هاتون خیلی بالاست...بدتر از

اونیه که انتظار داشتم....حال وهوا با مزه نیست...ما باید توانایی این رو داشته باشین که حال و هوای مناسب اهنگ رو نشون بدین ولی چون الان این کمبود رو دارین اجراتون باورپذیر نیست!...و همینطور متیو...باید حالت چهره ات رو حفظ کنی!

دوباره انجامش بدین

شروع به اجرا میکنن و لی چیزی نگذشته بود که

-دوباره ،دوباره حالت....خدای من بهتون گفته بودم پس چرا متوجه نمیشین؟صرف نظر از اینکه چه اتفاقی افتاده و روابط بینتون چه شکلیه این نباید روی صحنه دیده بشه!دوباره انجام بدیم

دوباره شروع به اجرا میکنن ولی

-نه!الان دنس موضوع مهمی نیست!دلیل اینکه شما این اهنگ درخشانو بدون لبخند اجرا میکنین چیه؟هانبین اگه اینا رو میگم امیدوارم ماها بهش عمل کنید(تقصیر بچم این وسط چیه؟)دوباره انجامش بدین

بلاخره میتونن با خنده و هیجان انجامش بدن وقتی به پارت متیو میرسن بک کویونگ تشویق میکنه و میگه:لبخند بزن ،عیبی نداره پارتو ندونی!

وبلاخره اجرا مورد قبول کو یونگ واقع میشه(شکر خداوند بخشنده و مهربان!):متیو نگران نباش اسلحه تو لبخندته

متیو:ممنونم

همزمان گروه اور می هم اهنگ زیبا ولی سختی برای اجرا کردن رو باید انجام میدادن و اونا توی چرخش ها به شدت به مشکل برخورده بودن اونا کل روز قبل رو سرگرم تنظیم چرخش ها بودن ولی به نتیجه ای نرسیده بودن .هائو نظر همشون رو گوش میداد و امتحان میکرد ولی توی یه چرخش کوان لویی اصلا راضی نبود ولی گروه نمیتونست کاری براش بکنه چون چرخشی که اون میخواست به اجرا نمیومد

موقع استراحت کهائو که کوان لویی رو ناراحت و گرفته گوشه میبینه سعی میکنه بهش دلداری بده ولی کری نمیتونست انجام بده و از خودش ناامید شده بود!

و اونا مجبور بودن بدون اینکه از تمرین روز قبل نتیجه خوبی گرفته باشن اجرا شورنو به اساتید نشون بدن . اولین استاد یعنی سولجی برای ارزیابی وارد میشه!

اونا اجرا رو شروع میکنن ولی چند جا وکال رو خراب میکنن!

سولجی:خب...این....خیلی....اینطوری ضبط میکنین؟

....این خیلی حسی که ازتون میگیرم اینه که دارین با بی میلی انجامش میدین،حتی شما بچه ها هم نمیتونین اینطور ضبطش کنین چون خجالت زده میشین!

موقع تمرین دنس رسید و بک کویونگ همرا طراح اصلی دنس به سالن اومدن تا ارزیابی کنن

بک کویونگ:کی لیدر طراحی دنسه؟

هائو:من

-کی لیدره؟

هائو:من

-کی کلینگ پارت رو داره؟

هائو:من!

-تو!چطوری؟شما لیدر بودن هائو رو چطوری میدونین؟

.....

کویونگ:نظر صادقانتون رو بگید نظرتون چیه؟

....

-اه اوکی فهمیدم

اونا اجرا رو شروع میکنن ولی کاملا اجرایی افتضاح رو به تصویر میکشن که توش چندین بار اشتباه کردن و بهم برخورد داشتن!

بک کویونگ:شما همتون دوست داشتین ار می رو اجرا کنین درسته؟اههه!بچه ها مگه شما یه هفته تمرین نگردین؟

-بله

-شما فقط یک هفته زمان رو روی هم جمع کردین و اونو انداختین دور!فقط هدرش دادین!از اونجایی که این رقص بخش های کندی داره اگه هماهنگ نباشین همه چی خراب میشه مگه اینکه کاملا هماهنگ حرکت کنین وقتی تماشاگرا رای بدن بلافاصله یه بی میگیرین!از اونجا که هائو لیدره،لطفا تمرینات رو به خوبی جلو ببر

هائو اون شب برای مشاوره پیش استاد سولجی میره و ازش کمک میگیره و بعد خسته و داغون به اتاقش برمیگرده

اون شب بعد تمرین هانبین جیوونگ رو برای دلداری و حرف زدن با متیو میفرسته به اتاقشون و خودش به اتاق نمیره

هائو توی اتاق نشسته بود و داشت ویدیو دنس رو نگاه میکرد تا چرخشا رو سروسامون بده که صدای در بلند میشه!

هائو:بیا تو

هانبین:هیونگ!

-چی شده!

-هیونگ!احساس شرم میکنم!خیلی خجالت اوره1

-بیا اینجا !

هانبین توی اغوش هائو میره و هائو شروع میکنه به نوازش سرش و میگه:چی شده؟

-اههه!از گروهمون خیلی انتقاد شد،من رهبرشونم ولی نتونستم خوب هدایتشون کنم !احساس بدی دارم

هائوبین زیروبیسوان



هائو که خودش هم ناراحت بود چیزی از مشکل خودش نمیگه و شروع به دلداری دادن به هانبین میکنه و بعد از مدتی حرف زدن هانبین توی اغوش هائو خوابش میبره!هائو وقتی میبینه هانبین خوابیده روشو میپوشه و هدست رو توی گوشش میزاره و شروع میکنه به بررسی دنس اهنگ ولی ناخواسته اشکش در میاد و یک قطره از اشک هاش رو صورت هانبین میفته !هانبین بیدار میشه و میبینه هائو داره مثل ابر بهار اشک میریزه!

-هیونگ چی شده؟

-چیزی نیست؟

-نمیخوای حرف بزنی؟

-نه

میخوای بغلت کنم؟

هائو گوشی رو کنار میزاره و دراز میکشه ،هانبین از پشت بغلش میکنه و میگه:دنس کلینگ پارت رو طراحی کردی؟

-نه

-میخوای کمکت کنم؟

-کمکم میکنی؟

-فردا موقع استراحت بیا تا باهم همفکری کنیم.

-اوکی

هائوبین زیروبیسوان


روز بعد متیو که دیگه با قضیه کنار اومده بود از هانبین توی تلفظ کمک میگیره و شروع میکنه به ایده دادن و شوخی با اعضا و هانبین بلاخره میتونه یه نفس راحت بکشه و شادی و نشاط رو به گروه برگردونه

همزمان صبح خیلی زود ژانگ هائو به استودیو تمرین میاد و همه چرخشارو طراحی میکنه و بعد از اومدن اعضا همه رو به اونا اموزش میده و بلاخره ارژی به این گروه برمیگرده و میتونن خودی نشون بدن

توی تایم استراحت هم هائو همراه هانبین کلینگ پارتو میسازه و با خیال راحت تمرین رو پیش میبره

روز تمرین ضبط هم اساتید از سی مای نیم راضی بودن و ازشون تعریف کردن و به متیو گفتن که خیلی به اسنگ میاد و از صدای اعضا تعریف کردن و هانبین بلاخره ارامش گرفت و از بودن توی این گروه احساس افتخار کرد
زمان میگذره و میگذرخ 28 کاراموز باقی مونده تمرین میکنن تا اهنگ های خودشون رو به ستاره سازان نشان بدن.بلاخره روز اجرا فرا رسید ستاره سازان در محل اجرا و ظبط در مرکز تولید cj جمع شده بودن و منتظر بودن تا اجرا ها شروع بشه. گروه ها یکی یکی وارد میشن و ستاره سازان تشویقشون می کنن بعد از جمع شئن همه 28 کاراموز نوبت به معرفی استارمستر رسیده و استار مستر جدیدمون کسی نیست جز کی بوم . استار مستر جدید خودشو نعرفی میکنه و اجرا شروع میشه!

نوبت ببه اجرای سی مای نیم میره!

این گروه هم روی استیج میاد و خودشو معرفیم میکنه

هانبین:ما میخوایم عشق اول شما باشیم ما تیم سی یس!هستیم

-هان یوجین میتونی سه مدل بگی نونا سارانه یو

یوجین دفعه اول دستاشو بالای سرش میاره و قلب درست میکنه و میگه نونا سارانه یو دفعه دوم خجالتی روی گونه هاش قلب درست میکنه و میگه نونا سارانه یو و دفعه سوم مثل یه بچه با اگشتاش قلب درست میکنه و میگ هنونا سارنه یو

اجرای سی مای نیم شروع میشه



پس از پایان اجرا ستاره سازا فریاد میزدن "دوباره×1000"

و بلاخره زمان این بود که نفر اول گروه اعلام شه!

هانبین خیلی استرس داشت چون با اینکه اون توی رای گیری های سراسری همیشه اول میشد تا اون موقع توی هیچ ماموریتی اول نشده بود!براش خیلی مهم بود که اول بشه!

و نفر اول سی مای نیم با امتیاز 826 سونگ هانبین بود.

هائو به سمت هانبین میره تشویقش میکنه و از اتاق خارج میشه تا به اجرای اور می برسه

گروه روی استیج میاد تا خودشو معرفی کنه

ریکی:over me , over me,over me

هائو:سلام!

جونگ هیون:کاری میکنیم به دیدنمون معتاد بشین

همه:اوردوز هستیم

هائو:با لبخند خطرناکم کاری میکنم بهم معتاد بشین!ژانگ هائو هستجی :(هی نوت زیبایی میخون)با بداهه هام کاری میکنم بهم معتاد بشین جی هستم

ریکی:با نگاهم مجبورتون میکنم بهم معتاد بشین ریکی هستم

-با رپ و وکالم کاری میکنم بهم معتاد بشین لی جونگ هیونم

-با توازن من مجبورتون میکنم بهم معتاد بشین چن کوان لویی هستملطفا با خوش بینی به ما نگاه کنین!

واجرای این گروه هم شروع میشه



اونا نشویق بی سابقه میگیرن و برای دیدن نتیجه از استیج بیرون میان

نفر اخر این گروه جی با امتیاز 485 بود که خیلی دور از انتظار بود !همه از صدای خوب جی باخبریم !اون نباید اخر میشد!ولی نتیجه همین بود

و نفر اول با 852 امتیاز ژانگ هائو بود!

بتل تموم شد و حالا باید دید که چه تیمی نفر اول میشه و مزایای اضافی رو میگیره ..............

گروه برنده اور می با 621 امتیازه !

اعضا شروع به گریه میکنن

هائو:گریه نکن×2

هانبین پیش هائو میاد در اغوش میگیرتش و بهش برای بدست اوردن 400 هزار رای به عنوان مزیت و بقیه مزیتا تبریک میگه

ماموریت سوم بیزپلنت هم تموم میشه و کسایی که از دور حذفی سوم بیزپلنت موفق خارج بشن به فینال بیزپلنت میرن و به رویای دبیو نزدیک میشن.ولی فقط 18 نفر از 28 نفر باقی می مونن و بقیه حذف میشن !

اون شب پسرا وسایلشونو جمع کردن و با هم عکس یادگاری گرفتن و قبل از شندین نتایج دور اخر حذفی به خونه برگشتن تا کمی استراحت کنن و با انرژی برگردن.

اونا بلاخره فرصت داشتن با خانواده و دوستاشون باشن و اوقات فرغت خودشونو بگذرونن

. بلاخره شب اخر استراحتشون رسید و باید وسایلشونو جمع میکردن تا برای دور اخر حذفی به کمپ پلنت برگردن.

اون شب برای همه داشت کش میومد !هانبین که خوابش نمیبرد به هائو:پیام داد:

هانبین:هائو هیونگ!

هائو:هوم

-بیداری؟

-اهوم

-میخوای همو ببینیم؟

-کجا؟

-میتونی بیای خونهم تا با هم کوکا بخوریم!

-تنهایی؟

-اره

-ادرس رو بفرست!

-وسایلتم بیار ، فردا با هم میریم کمپ

-اوکی!

هائو راه میفته،توی راه از کنار یه سوپرمارکت رد میشه ولی یکم فکر میکنه.....

هائو:فکر نکنم درست باشه دست خالی برم!ولی چی بگیرم.....

وارد سرپر مارکت میشه و یکم تنقلات میخره و به خونه هانبین میره!

زنگ در رو میزنه و داخل اپارتمان میشه و جلوی در میرسه ، لبلساشو مرتب میکنه و زنگ در رو میزنه!

هانبین:درو باز میکنه

هانبین:اه سلام!بیا تو!

هائو داخل میره و خریدارو به هانبین میده

هانبین:هیونگ!...چرا اینقدر خرید کردی؟

هائو:گفتم حالا که کوکا میخوریم یکم خوراکی داشته باشیم.

هانبین:اه!چوکوچاپستیک!من عاشقشم!

هائو:جدا!؟منم خیلی دوست دارم.

هانبین:بیا بشین منم الان میام

هائو:اکی

هائو روی مبل میشینه و از بالکن اسمونو نگاه میکنه و منتظر هانبین میمونه هانبیبن بعد از اورد کوکا و تنقلات میشینه کنار هائو و میگه:ستاره ها رو دوست داری؟

هائو:در واقع وقتی بهشون نگاه میکنم توهم های مبهم و کوتاهی از دو نفر میبینم که نمیشناسمشون،ولی درخشش ستاره هارو دوست دارم پس بهشون نگاه می کنم.

چون پسرا دو تا اوارد دیگه برنده شدن یه روز جلو تر ببینید و اینکه از قسمت 5 به بعد دیگه اینجا فن فیک رو قرار نمیدم برید وب جدیدم برای فن فیکشن هام بخونیدش

فیکشنستون کی پاپرا:http://haobinlover2007.blogfa.com/?


-تو هم از وقتی نگاشون میکنی از یه زوج خاطراتی میبینی!

-انگار یه پسر مدام به من که توی رویام دخترم نزدیک میشه

-منم توی رویام یه دختر هست که بهم نزدیک میشه!ولی هیچ وقت چهرشو نمیبینم و فقط میدانم اسمش اون.....

-منم میدونم اول اسم پسره چه داره و همیشه میشنوم که میگه اول اسمم اخر اسمه تو رو داره!

-شاید ما به هم وصل شدیم!

-شاید ولی یه عابد بهم گفته دارم از زندگی قبلیم سردرمیارم! و گفت دلیلش یه قولی هست که تو این زدگی باید بهش عمل کنم.

-بیا با هم کم کم ازش سردر بیاریم

هائو سر هانبین رو میبوسه و میگه:پس تو هم میخوای بفهمی؟

هائوبین زیروبیسوان

هانبین سرخ میشه و میگه:میرم یکم یخ بیارم.

هائوبین زیروبیسوان

هانبین بعد مدتی برمیگرده و با هم کوکا میخورن و به ستاره ها خیره میشن که هانبین میگه:هائو هیونگ!

-هوم؟!

-احساست نسبت به من چیه؟

-معلوم نیست؟

-میخوام مطمئن شم احساست با من یکیه؟

-چرا امتحان نمیکنی؟

هانبین یکم تردید میکنه و بعد سریع بلند میشه و لب های هائو رو میبوسه.هائو با چشمای بازِ باز به هانبین نگاه میکرد هانبین ازش دور میشه و میشینه کنارش ولی هائو خیلی توی شک بود ! یکدفه دستشو پشت گردن هانبین میزاره و هانبین رو نزدیک و نزدیک تر میکنه و در نهایت میبوستش . هانبین دستاشو دور کمر هاو میندازه و هائو با هاشو در کمر هانبین حلقه میکنه و بعد مدتی صورتشو دور میکنه و هانبین میگه:بیا بریم توی اتاق و با هم بخوابیم.

با هم به اتاق میرن!هائو روی تخت دراز میکشه و به هانبین اشاره میکنه،هانبین چهاردستو پا از پایین تخت بالا میاد تا به بالای سر هائو میرسه! پیرهنشو در میاره و با هائو نگاه میکنه و میگه:بزار کمکت کنم!

لباس های هائو رو به گوشه ای از اتاق پرت میکنه!دستای هائو رو نگه میداره و......

هائوبین

2 ساعت گذشت و انا خسته و نفس نفس زنان کنار هم دراز کشیده بودن و هائو بی حال و رمغ به خواب رفته بود و هانبین نگاهش میکرد. دستی به سر هائو کشید و خوابید.

هائوبین زیروبیسوان


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : یکشنبه هفدهم دی ۱۴۰۲ | 12:30 PM | نویسنده : MN |

https://www.wattpad.com/1410721484-love-even-if-it-means-death-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D8%AD%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%DA%AF%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D9%86%DB%8C

بچه ها چون پارت ها طولانیه اینجا اپلود نمیکنم لینک رو میزارم توی واتپد اپ میکنم خوش باشین


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ | 11:11 PM | نویسنده : MN |

-اینجارو چجوری باید بخونم؟

-اه!اگه تلفظ اینگلیسی رو بنویسم میتونی اونو بخونی؟

-نه فقط بگو میخوام یشنوم.(دستاشو کنار گوشش میاره و نشون میده که میخواد بشنوه)

هانبین به ارومی تلفظ میکنه و جاهای سختو جدا گونه توضیح میده و بعد هائو یه دور برای هانبین میخونه

هانبین:انگار کره ای هستی!

-
واقعا!؟(هائو به چشمای هانبین زل میزنه و هانبین بهش لبخند میزنه)


اون شب هائو و هانبین بعد تمرین رو به روی اینه توی استدیو تمرین میشینن و شروع می کنن به کوکا خوردن

هانبین:هیونگ!

-
هوم؟

-تو ... خوشحالم هنوز باهام راحتی

-چرا؟بخاطر اون شب؟

-هوم

-باهاش مشکلی ندارم.

-
منظورت ...

-
بیا با هم دبیو کنیم تا هر شب با هم کوکا بخوریم و ...

-
و ....

هائو به هانبین نگاه می کنه چشماش به لب های هانبین خیره میشه سرشو به هانبین نزدیک میکنه چشمای هانبین هم به لب های هائو متمرکز میکشه ! نزدیک و نزدیک تر میشن و همو میبوسن هابین خودشو روی هائو میندازه ودست هائو رو میگیره و میبوسه !هائو در حالی که به چشمای هانبین خیره شده بود لبخند میزنه دستشو دور گردن هانبین میندازه و سرشو بالا میاره و هابین رو میبوسه و ..


هائو:بیا با هم دبیو کنیم تا همیشه این لبا مال من باشه!

-
پس من چی؟میشه مال من باشی؟

هائو لبخند میزنه و سرشو به نشانه تایئد تکون میده میشنه و هانبینو در اغوش میگیره .در حالی که همو در اغوش گرفته بودن هوتک یکدفعه در رو باز کرد! صدای در رو که شنیدن شنیدن یکباره از هم فاصله گرفتن و مرتب نشستن،هوتک دنبالشون اومده بود.

هوتک که تا حدودی بو برده بود خندشو میخفی کرد و گفت:چی کار میکنین؟

هائوبین:هیچی!هیچی!(اره جون عمتون هیچی!)

-بیایین بخوابیم باید فردا تمرین کنیم.

-
اوکی

اونا هر روز تمرین کردن و اماده شدن برای اجرا

و اساتید هم مدام اونها رو بررسی میکردن و در یکی از بررسی های وکال...

استاد:هرچی نگاه میکنم بیشتر ناعادلانه میاد!

همه منتظر بودن تا ببینن مشکل چیه!

-
چطور تونستین بهش یه ژاکت ندین،گونووک؟

-میدونم،باشه؟

اونا شروع به خوندن با گام های اصلی که سه گام از صدایی که مرد میخونه پایین تره شروع به خوندن میکنن. به قسمت رپ هائو میرسن !همه انتظار پایینی از یه خارجی توی بخش رپ داشتن ولی هائو اون بخشو میترکونه و نظر همه رو جلب میکنه.

بعد تموم شدن ارزیابی همه منتظر سرزنش شدن بودن چون فکر میکردن انتظارات باید از اونا بالاتر باشه

-اون واقعا عالی بود!

بعد اولین فید یک لبخند روی لب های همشون پدیدار میشه و با صورتی پر از احساس غرور و افتخار به هم نگاه میکردن و منتظر نظر بقیه اساتید بودن

-شما تو این مدت کم خوب تونستین مدیریتش کنین حتی با تمرین بیشتر بهتر هم میشه شما با سه گام پایین تر خوندین وقتی با دو گام پایین تر بخونین حتی راحت تر هم میشه. فکر نمیکنم حتی نیاز باشه گامشو کم کنن هوتک از طریق اهنگ یه گشتی زد!

استاد رپ:به نظرم شما میتونید دبیو کنین

همه خوشجال و راضی بودن

-وای ژانگ هائو تو خواننده خوبی هستی!

-
ممنونم

-تلفظت فوق العادست

-چجوریی تمرینش کردی؟

-هانبین همیشه بهم کمک میکرد

-اینطوره؟

-بله

-میتونیم پاسپورت هائو رو بدزدیم؟میخوام تو کره نگهش دارم

بعد از ارزیابی اساتید دوباره تمرین شروع شد و شب هائو و هانبین برای شست و شو به حمام میرن!

در حال شستشو بودن که هانبین گفت:هیونگ!...

-
هوم؟

-میتونی کمک کنی؟دستم به پشت کمرم نمیرسه؟

-بیا بشین

هائو یه دستشو روی شونه هانبین میزاره و با دست دیگه شروع به کیسه کشیدن به کمر هانبین می کنه هانبین دست هائو رو از روی شونش میگیره و هائو رو به سمت خودش میکشه .سر هائو تا خط شون هانبین جلو میاد !هابین به صورت هائو خیره میشه و میبوستش و میگه:ممنونم!

هائو اروم هانبین میزنه و میگه:چطور جرئت کردی گولم بزنی؟..

بلند میشه و دوباره شروع به شستن موهاش میکنه هانبین بلند میشه و به سمت هائو میره و دستاشو توی مو هاای هائو فرو میبره و کمکش میکنه که مو هاشو بشوره.از پشت دستاشو دور کمر هائو حلقه میکنه و سرشو به هائو تکیه میده و زمزمه میکنه:مگه قرار نشد مال من بشی؟پس چی شد؟

هائو بر میگرده دستاشو از ارنج روی شونه های هانبین میزاره و صورتشو نزدیک میکنه،هانبین چشماشو میبنده....هائو نیشخند میزنه و با انگشت اشاره سر هانبین و به عقب حول میده و میگه:اول با هم دبیو کنیم بعد دربارش حرف میزنیم.

هائو لباس زیرهای خیسشو بعد خشک کردن تنش عوض میکنه پیرهنشو تنش میکنه و شروع میکنه به بستن دکمه ها که هانبین یکدفعه ظاهر میشه بهش نزدیک میشه و پیراهنش از روی شونه هاش به پایین میکشه و لب های هائو رو میبوسه!

هائوبین زیروبیسوان

هائو سعی مکنه هلش بده

هائو:چیکار میکنی؟ازم دور شو!اگه کسی ببینه چی؟

هائوبین زیروبیسوان

هانبین:میترسی؟

هائو:بیا برگردیم.باید بخوابیم.
روز بعد همه کاراموزا برای خود ارزیابی جمع میشن و گروه ها اجرای خودشونو به بقیه نشون میدن.

بعد از خود ارزیابی کاراموزا پسرا توی اتاق تمرین جمع میشن تا نظر بقیه کاراموزا درباره ی اجرا شونو بخونن.

بیشتر کاراموزا بهشون رتبه دوم رو داده بودن!و دلیل همه این بود که انتظاراتمون رو براورده نکردن(به تَهَم! بوقققق ببخشید) و همه کاراموز نیازمند تلاش بیشتر رو ژانگ هائو انتخاب مرده بودم(به خدا همش حسودیه!)اعتماد به نفس هائو به شدت پایین اومده بود،هوتک خواننده اصلی بود و هانبین دنسر اصلی و گونووک اصلحه همه کاره و هائو به این فکر میکرد که چیکار میتونه بکنه توی این گروه! و این فکر داشت اونو دیوونه میکرد

اونا مدتی نشسته بودن و استراحت می کردن که

هانبین:هیونگ،چیکار میکنی ؟×2

-هوم

-چیکار میکنی؟ حالت خوبه؟

هائو سرشو پایین انداخت و به نشانه اینکه خوب نیست تکون داد.هانبین کاملا میتونست ببینه که هائو مضطربه

هائوبین زیروبیسوان


هائو:این روزا هیچ ایده ای ندارم،وقتی لیدر بودم ایده ها و حرفای زیادی برای گفتن داشتم ... ولی الان هیچی برای گفتن ندارم نه ایده ای نه فکری... هیچی تو ذهنم نیست!

هانبین متوجه بود که هائو تو گرداب نگرانی هاش داشت غرق میشد چون میخواست پیشرفت کنه،وقتی هانبین میدید هائو داره میخونه فکر میکرد داره کارشو عالی انجام میده

هانبین:بیا با هم تمرین کنیم!

هانبین دستشو توی مو های هائو میبره و موهاشو مثل یه پاپی کوچولو نوازش میکنه،هائو هم لبخند میزنه و میگه:باشه

بلند میشن و جلوی اینه می ایستن و شروع به تمرین میکنن

هانبین :بیا با هم ایده پیدا کنیم

بعد از تمرین با هانبین موقع نظرسنجی هائو کلی ایده های خوب به اعضا میده!

و بعضی از نظراتش هم توی اجرا استفاده میشه بنابراین مشکل هائو حل میشه(هوراااااااااا)ولی این پایان بدبختی های این گروه نیست!انگار یه سری چیزا برای هانبین درست نیست!وقتی شروع به تمرین کرد از حرکات صورت تا حرکات دنس باهاش مطابق نبودن!اون همیشه کلینگ پارت رو داشته و همیشه رتبه اول بوده و همه کاراموزا اونو برتر میدونستن پس نگران بود که نتونه انتظار بقیه رو براورده کنه!میخواست نشون بده که پیشرفت کرده!

شب در خوابگاه هائو متوجه میشه که هانبین تو شرایط خوبی نیست!به سمت اتاق خواب هانبین میره ولی هانبین اونجا نبود! حدس میزنه که توی رختشویی میتونه پیداش کنه، به اونجا میره و هانبین رو تنها اونجا پیدا میکنه ! هانبین در حالی که به ماشین لباسشویی تکیه داده بود گریه میکرد! نزدیک رفت و رو به روی هانبین نشست،دستاشو روی صورت هانبین گذاشت و گفت:چیه!!!چرا گریه میکنی؟ بیخیال یه سنتر گریه نمیکنه!

هانبین:هیونگ!اگه پیشرفتی نکنم پس نمی تونم دبیو کنم و الان کاملا احساس میکنم که پیشرفتی در من وجود نداره!چیکار کنم؟

-چرا؟ تو عالی هستی!میدونم که میخوای جنبه های بهتری از خودت نشون بدی و کاری کنی ستاره سازا یه جنبه متفاوت ازت ببینن ،هممون همینو میخوایم! ولی نباید به خودت سخت بگیری ! سعی نکن کس دیگه ای باشه فقط سعی کن خود واقعیتو بهشون نشون بدی نه چیز دیگه ای اگه صداقتتو ببینن پس متوجه استعدادت میشن .یادت نره !ما قول دادیم با هم دبیو کنیم مگه نه؟

-درسته ممنونم هیونگ.

هائو پیشونی هابین رو میبوسه و با پیشونی خودش نوازش میده و هانبین رو در اغوش میگیره و اجازه میده تا هانبین هرچقدر میخواد گریه کنه


بلاخره گریه زاری تموم میشه و اونا به اتاقشون بر میگردن

-هائو !ممنونم

هانبین دست هائو رو میگیره و هائو با دست دیگش مسواک میزنه و با دهنی پر کف میگه:ازم ممنونی؟پس ماساژم بده

هانبین میزنه زیر خنده!

-
چیه نمیخوای؟

-نه،ماساژت میدم. قراره بچه گریه ای رسمی بیزپلنت بشم.

هائو درحالی که از خنده داشت منفجر میشد رفت تا دهنشو بشوره و بعد برگشت و یه ماساژخوب از هانبین گرفت(حالا چیزی که مادیدیم فقط ماساژ بود ولی معلوم نی بعدش چی شد..(چیزای خوبب))

هانبین حین ماساژ دادن هائو گفت:وقتی دیدم اومدی رختشویی اشکم دراومد،تو همیشه اشکمو درمیاری!(یعنی چی یعنی بازم در اورده؟!)خوشحالم میدونم یکی هست که به قلبم ارامش میده!(این دیگه خیلی رمانتیک بود)

-اوکی!

-
باشه

و ماساژ دلپذیر پایان یافت

-ممنونم هانبین

هانبین لبه تخت میشینه و میگه:من بیشتر ممنونم هیونگ

به هم دست میدن و هائو دستشو روی شونه هانبین میزاره و از روی تخت هانبین بلند میشه!

هانبین:هیونگ!

-
هوم!

-
میشه....

-
چی؟

-میشه پیشم بخوابی؟

هائو نزدیک میشه!هانبین رو روی تخت هل میده و بالای سر هابین میاد و میگه:دوست داری با من بخوابی؟

هائوبین زیروبیسوان



هابین فقط نگاه میکنه..اب گلوشو قورت میده ! هائو با چشمایی لرزان بین چشم ها و لب هابین بهش خیره میشه دستشو نزدیک میاره و موهای هابینو کنار میده و از بالای پیشانی هانبین صورتشو لمس میکنه!بین ابروها ، بینی ، لب ها و به چانه میرسه چانه هانبینو با دستاش نگه میداره و میبوستش !

هابین هائو رو به روی تخت هل میده و لب هاشو میبوسه، پتو رو روی سرش میکشه و به زیر پتو میره ! هائو به نفس نفس افتاده یود و به گوشه های تخت چنگ میزد و لبخند میزد و در نهایت گفت:بیا بیرون از اون زیر!تمومش کن !

هائوبین زیروبیسوان



هانبین از زیر پتو بیرون میاد! و شروع به بوسیدن گردن هائو میکنه ! هائو هلش میده عقب و میگه:من چندمیم؟چجوری توی این کار اینقدر ماهری؟

-قسم میخورم اولیم هستی!

-
باور نمی کنم

-اگه دروغ بگم امیدوارم برقا بره!

میدونم راست میگفت ولی از شانس خوبش ساعت خاموشی میرسه و همه چراغا خاموش میشن(خخخخخ)

هائو هلش میدنه و با قیافه ای ناراضی به تختش برمیگرده و پتو رو روی سرش میکشه و میخوابه

روز بعد با هم به اتاق تمرین میرن و بعد از رسیدن بقیه اعضا تمرین با قدرت ادامه داده میشه.پسرا تمام وقت تمرین میکنن تا بلاخره زمانشون تموم میشه!

بلاخره روز سرنوشت ساز ملاقات با ستاره سازان و اجرای نهایی رسید کاراموزا اماده اجرا بودن

هانین:هیونگ(هائو)،موفق باشی

-تو هم همین طور بیا فعلا بریم روی صحنه!

همه تامبوی رو فریاد میزنن!پسرا هیجان زیادی داشتن!

بلاخره اونا میرن روی استیج.

قطعا صدای تشویق طرفدارا برای اونا با بقیه خیلی متفاووت بود!

....
سلام ما یه تیم از اس های بیزپلنتیم ما ای ایم!

-
سلام من اون آس کیوت لی هو تکم

-من یه اسم آس دارم،سونگ هانبین

-سلام من جوون ترین آس ام گونووک

-سلام،من آس سکسی گروهم،ژانگ هائو

اونا روی استیجشون وایمیستن و هائو و هانبین توی سنتر وایمیستن درست مثل اجرای سیگنال مثل دژاوو میموند.

هائوبین زیروبیسوان

و اجرا به انجام میرسه!بهترین اجرای بیزپلنت تا به اون لحظه و تشویق فراموش نشدنی یتاره سازان اون استیج رو برای پسرا رویایی میکنه!(اساتید هم توی اتاق خودشون همه چی رو پرت کردن رو زمین و مثل خلا داشتن تشویق میکردن.ارههه اجراشون .اگعی بود نه کیک)


پسرا از استیج پایین میان و همدیگرو تشویق میکنن هائو و هانبین دست همو میگیرن و همرا هوتک و گونووک برای دیدن نتایج به اتاق کاراموزا میرن . همه منتظرن ببینن که بیشترین امتیاز رو گرفته هانبین سرشو روی شونه هائو میماله و استرسشو بروز میده و هائو چشماشو میبنده و دعا میکنه و امتیاز نفر اول این گروه 849 بود که بالاترین نمره بین همه گروه ها بود ! هانبین و هائو دست همو گرفته بودن و منتظر بودن که یکدفعه صدای جیغ اتاق رو پر میکنه!نفر اول ........................هائو بود!هابین هائو رو بغل میکنه و اعضا بهش تبریک میگن .هائو خیلی خوشحال بود و برای اولین بار این هانبین بود که اعتراف کرد به هائو حسودیش شده(خخخ بلاخره) برای هائو احساس به رسمیت شناخته شدن داشت.

اون شب گروه ها برای فهمیدن نتایج گروهی جمع میشن.مزیت گروه برنده 100000 امتیاز برای هر فرد و اجرا در ام کانتدون بود و علاوه بر اون یک بنر رسمی رای گیری براشون در پلتفرم بویزپلنت قرار داده میشه.و به برنده ی اون تیم هم 150 هزار امتیاز جداگانه تعلق میگیره و به برنده اون تیم یک بسته روابط عمومی انلاین داده میشه

نتیجه وکال و رپ گروه تامبوی با اختلاف پیروز میشه(هوراااا)و این مزیت های زیبا نصیب تیم و صد البته هائو میشه!

هانبین:گونووک بزن برین ام کانتدون هوراااااا

-هوراااااا

در وکال و رقص هم لاو کیلا برنده میشه

و دنس و رپ لا میبره

ولی این پایان نیست ماموریت سوم هم اعلام میشه! و اسم ماموریت ارتیست بتل که کاراموزا باید خودشون اهنگ رو تنظیم کنن و برای اولین بار بخونن و حتی اهنگی که میخونن توسط ستاره سازان انتخاب شده! به کاراموزا اهنگ ها رو نشان میدن و کاراموزا از اهنگ ها لذت میبرن و هیجان زده بودن که کدوم اهنگ براشون مناسبه!

و مزیت این ماموریت برای بالاترین امتاز در گروه 200 امتیاز و اگه گروه هم بالا ترین امتیاز رو بیاره اعضا 200 هزار امتیار دیگه میگیرن و مزیت ویژه بعدی اجرای ام کانتدون برای بهترین گروهه و بزیت بزرگ دیگه که به بهترین گروه میرسه فن میتینگ انحصاریه

همه پوکیده بودن از تعجب هیچکی باورش نمیشد!ملاقات با ترفدارا از نزدیک و صحبت کردن باهاشون؟!خدایی!!!

اون شب پسرا به کمپ پلنت برمیگردن . هائو مثل همیشه با کوکا میره پیش هانبین تا با هم کوکا بخورن ولی هانبین مثل جنازه روی تخت پهن شده بود!سمتش رفت و بهش گفت:خوبی؟

-نه!

-
چی شده؟مریض شدی؟

-هیونگ!

-
هوم!

میشه بغلم کنی؟

هائو کنار هانبین میشینه و چند بار روی پاش میزنه و میگه:سرتو بزار اینجا!

هانبین سرشو روی پای هائو میزاره،هائو شروع میکنه به بازی کردن با موهای هانبین و میگه:چی شده؟چرا تو خودتی؟

-هائو..من حس بدی دارم....نمیدونم!

هائو سر هانبین رو میبوسه و میگه:بیش از حد فکر نکن فقط بهترینتو انجام بده نتیجه رو بسپار به دست تقدیر،مطمئنم ما با هم دبیو میکنیم

-ممنونم هیونگ تو همیشه ارومم میکنی !

-
بیا بخوابیم! بلاخره باید برای ام کانتدون تمرین کنیم.

-
اوهوم

روز گرفتن مزیت و اجرای ام کانتدون میرسه:


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ | 3:57 PM | نویسنده : MN |

دارم روانی میشم میخوام زودتر بزارمشششششششش

ولی هنوز فصل دو نوشتنشو شروع نکردم نمی تونم اینقدر سریع فصل 1 رو تموم کنم عررررررررررررررررررررررررر

دارم بخاطر اینکه 3 ژانویه شه اهنگی که هانبین نوشته رو بشنوم دیدونه میشم........


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : چهارشنبه ششم دی ۱۴۰۲ | 11:45 AM | نویسنده : MN |

هائوبین زیروبیسوان

بعد از اجرا اونا باز هم با هم به کمپ برمیگردد و سعی میکنن بیشتر با هم حرف بزنن

روز بعد در کمپ نتایج بیشتر بازدید فن کم اعلام میشه!سونگ هانبین رتبه 3 در کی رو بدست میاره و ژانگ هائو در بازدید فن کم اجرای سیگنال جی گروپ رتبه 3 رو بدست میاره! اون خیلی نا امید شده بود! هفتم بنظرش خیلی پایین بود!

و اولیت ماموریت واقعی بیزپلنت اعلام شد! بتل بین کی و جی! گروه بندی ها طوری بود که اعضای کی و جی نمیتونستن با هم باشن!بنابراین هائو هان بین در گروه های خودشون قرار گرفتن! و جایزه گروه برنده 100 هزار امتیاز بود!و تیم های برنده شانس اجرای ام کانتدون رو داشتن!


برای خودن کامل برو ادامه مطلب

راستی من باید دیروز اپلود میکردم ولی درگیر امتحان تاریخ بودم شرمنده همتون ماچ به کلتون


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه پنجم دی ۱۴۰۲ | 3:30 PM | نویسنده : MN |

توی زندگی بعدی پیدات میکنم و عاشقت میشم ...... اون.... اونچ......(صدا کم کم محو میشه و صدای جدیدی میاد)....پسرم!پسر خوشگلم!عزیزم!بنظرم هائو صداش کنیم،چطوره؟

-هر چی تو بگی!

و اینطوری پسر کوچولوی زیبایی به این دنیا اصافه میشه به اسم ژانگ هائو!هائو توی خانواده ثروتمندی دنیا نیومده بود و با زحمت زیاد پدر مادرش بزرگش کردن .

بعد چندین سال هائو بلاخره وارد دانشگاه میشه و شروع به خوندن زمین شناسی میکنه. ولی بعد یه سال میفهمه که علاقه ای نداره و یکسال دیگه درس میخونه و وارد رشته موسیقی میشه و بعد مدتی شاخه ویولن رو انتخاب میکنه!اون به سختی درس میخونه و مدت اموزش موسیقی رو میگیره ولی وقتی که میتونست شروع به کار کنه فرصت کاراموز شدن براش پیش میاد!

بعد از فکر کردن و مشورت با پدر و مادرش تصمیم میگیره فرصت معلمی رو کنار بزاره به کره بیاد و در یوهوا کاراموز بشه!
بلاخره بعد 1 سال شانس نشون دادن خودشو داره!هائو که برای ایدل شدن شانس معلمی رو در چین رها میکنه و به کره میاد و کاراموز میشه فرصت درخشیدن رو پیدا میکنه!

وارد اتاق انتظار شد و 7 کاراموز دیگه از جمله یوجین و گیووین داخل اتاق بودن. مدیر برنامه کاراموزا داخل امد و شروع به توضیح دادن کرد:

هان یوجین کیم گیووین جی یون سو و یون سونگ اون یه گروهن و ژانگ هائو و ریکی و اولی و برایان یه گروه هستن و هر دو تیم اهنگ کیک ایت رو انجام میدین .

کاراموزا:نِ(بله)کامساهابندا!


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

ادامه مطلب
تاريخ : دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۲ | 1:42 PM | نویسنده : MN |

زیروبیسوان

زیروبیسوان

زیروبیسوان

زیروبیسوان

هائو و هانبین جداگونه براتون....

سونگ هانبین زیروبیسوان

ژانگ هائو زیروبیسوان

نمیتونم تا دوشنبه صبر کنم تا اولین قسمت فن فیک عائوبین رو بزارم نَنه


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : جمعه بیست و چهارم آذر ۱۴۰۲ | 7:20 PM | نویسنده : MN |

تاریخ انتشار

27 اذر !!!

به خاطر تغییر تاریخ از بهمن به اذر معذرت میخوام ولی احتمالا بهمن تاریخ انتشار کپتر دوم باشه!

دوشنبه ها ساعت 6 بعدظهر!!!

اینم تیزر:


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۲ | 3:30 PM | نویسنده : MN |

زیروبیسوان


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ | 3:41 PM | نویسنده : MN |

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)

فن ارت ها و مومنت های گیوجین زیروبیسوان (چون فن فیکشون رو توی عید منتشر میکنم)


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ | 4:39 PM | نویسنده : MN |

انتشار احتمالا اواخر بهمن


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ | 10:45 PM | نویسنده : MN |

زیروبیسوان

زیروبیسوان

زیروبیسوان


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۴۰۲ | 11:9 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت اسپشیال اخر

اونچه ! اونچه!

چشماشو باز کرد. باورش نمی شد!

اونچه : چه مین!

چه مین: بلاخره اومدی؟ بیا!ما هنوز شانس زندگی با همو داریم!

صدای الهی: شما دو نفر در بهشت هستید! ما بهتون این شانس رو میدیم که انتخاب کنید! میخواید یه بار دیگه با هم روی زمین زندگی کنید یا برای قضاوت الهی برید!

چه مین: اگه برای قضاوت الهی بریم چی میشه؟

-ممکنه مجبور شید مدت طولانی از هم جدا باشید.

-چرا؟

اونچه: چون من خودکشی کردم،باید براش تنبیه شم.

-پس بیا دو باره با هم روی زمین اشنا شیم و عاشق شیم !

-ولی ممکنه بازم پایانمون ...

-چیزی نگو....... میخوام این بار بهت برسم.

صدای الهی : با این حساب شما ادم های دیگه ای میشین!حتی ممکنه هر کدوم یه جای دنیا باشین!یا حتی دیگه جنسیتون این نباشه!

چه مین: به هر حال عاشقت میشم!

اونچه و چه مین یکبار دیگه با هویت خودشون همو بوسیدن و دست همو گرفتن و گفتن: به زمین برمیگردیم!

دو تا اتاقک به وجود اومد و هر کدوم وارد یکی شدن و بعد عوض شدن شخصیتشون به صف تولد دوباره منتقل شدن .

منتظر فصل دوم باشید و تغییر هویت ها و اسم فصل دو در ادامه مطلب...


برچسب‌ها: zb1, kpop, bg, 5thg

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۲ | 4:51 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 30(اخر)

راه میفته و به سمت یه مکان متروکه میره! وارد میشه و به طبقه بالا میره . همه جا تاریک بود و دیوار ها نم داشت و پرده ها پاره پوره و خاکی بود. صدایی از پشتش میاد!برمیگرده یه نفر پشتش ایستاده بود! به سمتش میاد و یه فلش بهش میده و از اونجا میره! چه مین فلش رو به گوشیش وصل می کنه و یه فایل صوتی پیدا میکنه! فایل رو پخش می کنه ........

1 ماه بعد

اونچه بیدار میشه و دست و صورتشو میشوره ، صبحانه اماده می کنه و چه وون رو بیدار میکنه و بعد با هم صبحانه میخورن.

چه وون : امروز جلسه دارم نمیتونم پیشت بمونم

-اشکالی نداره!خونه منتظرت میمونم

-دوست دارم

-منم همین طور

-پس من فعلا میرم بهت زنگ میزنم و پیام میدم

-زود جوابتو میدم

چه وون از خونه بیرون میره ، اونچه به سمت طبقه پیایین میره که یه انباری کوچیکه!همه جای خونه به جز اونجا رو گشته بود و اونجا تنها امید اونچه برای پیدا کردن مدرک بود! اونچه وارد میشه و شروع به گشتن میکنه ولی چیزی پیدا نمی کنه.خسته میشه دست به کمر می ایسته و به اطراف نگاه می کنه. یکدفعه متوجه یه برامدگی روی دیوار میشه!نزدیک میشه و کاغذ دیواری رو پاره می کنه و ..... یه در بود!

در رو باز میکنه و یه صندوق پیدا میکنه و توی صندوق هم یه چیپ پیدا می کنه سریع چیپ رو با لب تابش چک میکنه و مدرکی که نیاز داره رو پیدا میکنه و اونو برای ساکورا میفرسته ! ساکورا درخواست دادگاه مجدد میکنه و مدارک رو ارائه میده و بعد از سه ماه دادگاه اعلام میکنه که درخواست رو قبول کرده! روز قبل از دادگاه اونچه مرخصی میگیره و به خونه برمیگرده تا پیش چه مین باشه !

با هم روی کاناپه نشسته بودن و سر روی شونه هم گذاشته بودن، اونچه میگه: وقتی ازاد شدن،اونا رو به خونه ای که براشون اماده کردم میبرم و ازشون میخوام که گذشته رو فراموش کنن. میخوام توی زمانی که دارم دخترشون باشم!

-خوبه که فرصتشو به دست میاری!ولی بدون همیشه منو داری !

-دوست دارم!

-منم همین طور

چه مین با احساسی مبهم به بیرون پنجره خیره میشه و اونچه رو در اغوش میگیره !

(روز بعد )

همه در دادگاه منتظر اعلام نتیجه بودن و اونچه خدا خدا می کرد! درنهایت قاضی اومد و شروع به اعلام نتایج کرد: طبق اطلاعات و مدارک جدیدی که ارائه شده ما خانم و اقای هونگ رو بی گناه اعلام میکنیم و از این پس اونا ازاد هستن

اونچه خوشحال بود ااینقدر که نمیدونست چی بگه ! با خودش گفت: چه مین کجا مونده؟

یکدفعه در باز شد!چه مین با سرعت وارد دادگاه شد اونچه چند قدم برداشت و گفت:اومدی؟ ولی چه مین توجهی نکرد و از کنار اونچه رد شد به نزدیک پدر و مادر اونچه رسید و اونچه چشمش به چه مین خیره شده بود که یکدفعه صدای شلیک گلوله بلند شد!!!

خانم و اقای هونگ به زمین افتادن و غرق خون شدن ! لبخند از لب های اونچه رفت!

اونچه:مامان!... بابا!.......

چه مین به اونا شلیک کرد و اونا رو کشت و بعد به سمت اونچه برگشت و بهش نیشخند زد. پلیس ها اومدن و دور تا دور چه مین رو گرفتن و بهش گفتن:اسلحه تو بنداز زمین و دستات رو بزار روی سرت !

چه مین در حالی که به اونچه نیشخند می زد اسلحه شو پرت کرد و دستاشو بالا اورد و بعد مامورا نزدیک شدن و بهش دستبند زدن و بردنش.

اونچه نزدیکه پدر و مادرش شد و کنارشون نشست ، اشک از چشماش مثل تگرگ می بارید ! بعد این همه تلاش پدر و مادرش توسط عشقش کشته شدن!

بعد از اینکه پدر و مادر اونچه رو به بیمارستان انتقال دادن اونچه بدون اینکه حرفی بزنه یا گریه کنه به سمت خونه ای که اماده کرده بود رفت. در خونه رو باز کرد و داخل رفت و به لحظاتی که خونه رو با چه مین اماده می کرد فکر می کرد . نمیفهمید چرا چه مین این کار رو کرد. یه گوشه نشست و شروع کرد به گریه کردن و از خونه بیرون نمیومد.

(یک هفته بعد)

اونچه به زندان میره تا با چه مین ملاقات کنه . پشت شیشه منتظر چه مین میمونه، فقط میخواست بشنوه که چه مین مجبور به این کار شده ، دنبال دلیلی برای بخشیدن چه مین بود !

چه مین وارد میشه و طرف دیگه شیشه میشینه و گوشی رو برمیداره و سکوت میکنه!

اونچه:این چند روز چطور بودی؟بهت سخت که نمیگیرن؟چیزی خوردی؟

-چرا اومدی اینجا؟

-میخوام بدونم چرا....؟

-میخوای بدونی چرا؟... چون هیچ وقت اون چرت و پرتی که میگفتن رو باور نداشتم و ندارم. میدونی چرا از اول بهت نزدیک شدم؟چون دنبال انتقام بودم . با اینکه ازت متنفر بودم تحمل میکردم و بهت نزدیک میشدم. هر لحظه ای که با هم میگذروندیم و هر کاری که با هم میکردیم برای این بود که دنبال انتقام بودم.

اونچه سرشو تکون میده و اشکاشو پاک میکنه و میگه:باور نمی کنم... ما همه مدت به هم محبت میکردیم!قسم خوردیم تا اخر عمر با هم بمونیم...ما میخواستیم با هم زندگی کنیم نمیتونی این دروغ رو بهم بگی یعنی نسبت به زمانی که با هم گذروندیم هیچ احساسی نداره؟

-از صمیم قلب همه ایون لحظات حالمو بهم میزنه!وبرام دردناکه!

-اونچه : بلند میشه و اخرین حرفشو میزنه:با این حال دوست دارم ، نمیزارم بمیری!

-اگه دوسم داری ... بزار بمیرم و از شر همه اون اتفاقات چندش اور که بینمون افتاد راحت شم!

اونچه بلند میشه و بیرون میره . به دیوار تکیه میده و شروع به گریه میکنه!

(روز دادگاه چه مین)

قاضی: اقای لی چه مین 28 ساله متهم به قتل عمد شده و دادگاه اون رو به مرگ محکوم میکنه !

اونچه ایستاده بود و منتظر بود حکم انجام بشه درحالی که چشماش پر اشک بود نمیتونست کاری کنه چون از نظر قانونی دختر خانم و اقای هونگ حساب نمیومد.ایستاده بود و نگاه می کرد.چه مین در اخرین لحظه یه کاغذ به اونچه میده و بهش میگه:بعد از اینکه حکم اجرا شد بخونش.

اونا رو سر چه مین یه پارچه کشیدن و طناب دار رو گردنش انداختن .

چه مین تمام خاطراتش رو یاداوری میکرد . در حال که همه تا اخرین لحظه اشک میریخت پشیمون نبود!

صندلی رو از زیر پای چه مین کنار کشیدن و چه مین نفسش بند اومد و ...

اونچه در حالی که اشک میریخت چه مین رو صدا میزد ولی فایده ای نداشت اون تمام تلاششو برای نجات جون چه مین کرده بود ولی فایده ای نداشت.

بیرون اومد و نامه چه مین رو باز کرد :

احتمالا الان که اینو میخونی من دیگه توی این دنیا نیستم . ازت نمیخوام منو ببخشی! من بهت بد کردم ولی....

نمی خوام اینطور توی ذهنت بمونم که هیچ وقت دوستت نداشتم ! اونچه! من عاشقتم و این کارو برای نجات تو انجام دادم!

از چه وون فاصله بگیر!اون چون عاشقت بود منو تحدید کرد که اگه این کار رو نکنم هویت تو فاش میکنه که یه مامور مخفی هستی(اگه کسی بفهمه اونچه رو میکشن) برای نجاتت حاضرم جونم رو برات بدم و اینکار رو کردم پس خوب زندگی کن امید وارم تو زندگی بعدی بتونم برات جبران کنم. از عشقی که بهم دادی ممنونم و تا اخرین لحظه عمرم قول میدم به تو فکر کنم و عاشقت باشم!

امید وارم زندگی خوبی داشته باشی و گذشته رو فراموش کنی.

شیفته و عاشق تو چه مین.

اونچه شروع به گریه می کنه و بلند فریاد میزنه: نه!!!!! چه مین!!!!!!!!!!!!

اونچه با سرعت به راه میافته به سمت کمپانی و وارد اتاق چه وون میشه!

چه وون: چی شده؟

اونچه اسلحه شو به سمت چه وون نشونه میگیره!

چه وون: میدونی اگه بکشیم میمیری؟

-اماده مردنم!

اونچه اول به پای راست چه وون شلیک میکنه و چه وون به زمین میافته!بعد به دست چپش شلیک میکنه و نزدیک تر میشه و میگه:اینا به خاطر خودم بود و این یکی بخاطر چه مینه!

و به وسط پیشانی چه وون شلیک میکنه! از کمپانی بیرون مییاد و به کنار رود هان میره در حالی که به اسمون خیره شده بود و ستاره ها رو نگاه می کرد پلیس ها از راه میسن!

-هیچ راهی نیست تسلیم شو

اونچه به اسمون نگاه میکنه و لبخند میزنه و میگه:چه مین! دارم میام!

و به خودش شلیک میکنه! به روی زمین میفته و تمام لحظاتی که با چه مین گذروند جلوی چشمش می گذره! در حالی اخرین اشکش رو ریخت و لبخند زد چشماشو بست و ....

منتظر اسپشیال اپیزود باشین که نشون میده که به هم میرسن یا نه.........


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۲ | 5:33 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 29

چه وون در اتاقک رو میبنده و اونچه رو یه گوشه گیر میندازه اونچه سعی میکنه چیزی بگه ولی چه وون دستاشو جلوی دهن اونچه میاره و میگه:هیششششششش صورتش نزدیک میکنه به اونچه و نگاش میکنه و بعد میگه:لب های تو هم شیرین به نظر میاد!پس نباید بچشمشون؟ و بعد دستای اونچه رو پایین نگه میداره و میبوستش ! اونچه میخواست فرار کنه ولی چه وون اجازه نمی داد شروع کرد به در اوردن لباس های اونچه ! دستاشو روی بدن اونچه می کشید و اونچه از ترس دستاشو روی شونه های چه وون گذاشته بود و سرشو پایین گرفته بود و گشماشو محکم بسته بود چه وون خواست گردن اونچ رو ببوسه که:خواهش میکنم!بذار برم!

اونچه داشت گریه میکرد و در حالی که با دستاشو سعی داشت بدنشو مخفی کنه التماس میکرد. چه وون فهمید که خیلی زیاده روی کرده و الان اونچه حتی مست هم نیست و الان تو کمپانی هستن بنابراین از اتاقک بیرون اومد. اونچه سریع شروع کرد به پوشیدن لباساش و بعد یه گوشه اتاقک نشست و شروع کرد به گریه کردن.

بعد یه مدت بلند شد و اومد بیرون و شروع کرد به شستن دست و صورتش و بعد ارایششو درست کرد و اومد بیرون و اومد کنار چه وون . چه وون نمیدونست که اونچه توی اون شرایط چه حسی داره! اونچه نزدیک میشه و لبخند میزنه و میگه:مدیر برنامم دنبالمه ! باید برم بعدا میبینمتون بای بای!(میدونین دیگه کره ایا نمیگن خدافظ تو مهورهشون میگن بای بای)

-بای بای

اونچه برمیگرده پیش ساکورا در حالی که چشماش قرمز شده بودن و صورتش پف کرده بود.ساکورا میفهمه که گریه کرده پس میگه:چی شده؟ و اونچه شروع میکنه به گریه کردن و ساکورا رو بغل میکنه . ساکورا سرشو ناز میکنه و میگه:بیا برگردیم خونه . فردا کلاس های صبح رو کنسل می کنم خوب استراحت کن .

وقتی برمیگردن اونچه بیره توی حموم و درحالی که توی وان نشسته بود به اتفاقی که افتاده بود فکر میکرد و بثل ابر بهار اشک میریخت !وان حموم پر کف بود و اونچه به کفا خیره شده بود! ساکورا میاد داخل و کنار اونچه وایمسته و میگه:میخوای کنار بکشی؟

-نمی دونم!

-بعد اینهمه تلاش و از خود گذشتگی میتونی کنار بکشی؟تو حتی خودتو در اختیارش گذاشتی تا مدرک پیدا کنی اگه بیخیال شی چی میشه؟ ... دردی که الان داری رو توی سینه ات حبس کن و نگه دار و تنفرتو بیشتر کن تا بتونی بعدا انتقام بگیری!میفهمی؟

اونچه در حال که اشک میریخت سرشو بالا گرفت و گفت:قسم می خورم انتقام میگیرم ! حالا که تا اینجا پیش رفتم هر چقدر بدتر از این بخواد سرم بیاد تحمل می کنم !

-پس باید تحملتو بالا ببری نمیدونم چیکار کرد که نتونستی تحمل کنی ولی باید برای بدتر از این هم اماده بشی!

-اماده میشم!

ساکورا نزدیک شد و پشت سراونچه نشست دستشو از پشت روی شونه اونچه کشید دستشو وارد کف های وان کرد و سینه های اونچه رو هدف گرفت . اونچه با چشمایی اشک الود بعضشو قورت داد و صدا نکرد ساکرا ادامه داد و دستشو پایین برد و در حالی که بدن اونچه رو لمس میکرد از پشت کمرشو می بوسید.........

3 روز بعد-

اونچه بعد از کلاس های زیاد دانشگاه و کمپانی برای اولین عکس برداری معرفی رو بدست اورد که یک هفته برای عکس برداری فرصت داشت. از اتاق تمرین بیرون اومد و به سمت کافه تریا کمپانی رفت

اونچه:یه ایس امریکانو لطفا!

-یه شیک شکلاتی.ممنون

اونچه سرشو برگردوند!چه وون بود !

-به فرمایید ایس امریکانو و شیک شکلاتی

اونچه ایس امریکانو رو دو دستی نگه میداره و بهش خیره میشه و چه وون یه جرعه از شیک رو میخوره و بعد میگه:

چه خبر؟شنیدم به زودی معرفی میشی!تبریک میگم!

اونچه خودشو جمع و جور میکنه و متمرکز میشه و میگه:پس نمیخوای دعوتم کنی و برام جشن بگیری؟

-نمی دونم دوست داری یا نه؟!

-مهم نیست امشب بیا ادرسی که برات میفرستم تا با هم شام بخوریم.

وبعد بلند میشه و به اتاق تمرین برمیگرده!

اخر شب میشه و اونچه منتظر چه وون میمونه . هوا خیلی سرد بود ولی اونچه فقط یه شال کاموایی برای گرم کردن خودش پوشیده بود و داشت یخ میزد در حالی که به اسمون خیره شده بود و منتظر بود یکدفعه دستایی گرمی یه کت روی دشش انداخت و بعد بعلش کرد!اونچه به پشت سرش گاه کرد!چه وون بود! به لحنی معصومانه گفت:چرا اینقدر دیر کردی؟ اینجا یخمک شدم!عیب نداره بیا بریم بالا!

با هم وارد خونه اونچه میشن. خونه مرتب بود و هر ازگاهی شمع های سفید به چشم می خورد و فضا خیلی رمانتیک بود!با هم پشت میز نشستن چه وون شروع کرد به برش دادن استیک و بعد از اینکه دید اونچه نمیتونه گوشتش رو برش بده ظرف اماده خودش رو با اونچه عوض کرد .

بعد از مدتی که درحال غذا خوردن بودن اونچه بلند شد و رفت روی صندلی کنار چه وون نشست و گفت:دوست داری دسر بخوری؟

-دسر؟اره!

اونچه یه بسته چوکواستیک اورد (یه جور چوب شور با روکش شکولاتی توی سریالا زیاد دیدین دیگه) یه چوکوستیک در اورد و از یه گوشه گذاشت توی دهنش و سرشو به چه وون نزدیک کرد! چه وون دودل بود. بخاطر اتفاقی که دفعه پیش افتاد میترسید! پس اروم دستشو بالا اورد و پشت گردن اونچه گذاشت و از گوشه دیگه چوکواستیک شروع به خوردن کرد. نزدیک و نزدیک ت میشد و لب هاشو روی لب های اونچه احساس کرد !بیشتر نگران بود و اونچه حسشو میدونست پس دست به کار شد و سرچهوون رو از پشت نگه داشت تا جدا نشن و شروع کرد به بوسیدن لب های چه وون! چه وون با لبخند شروع به بوسیدن اونچه کرد و دستاشو دور گردن اونچه انداخته بود ! اونچه در حالی که لب های چه وون رو گاز میگرفت شروع به در اوردن لباس های چه وون کرد و چه وون هم شروع به در اوردن لباس های اونچه...

در حالی که روی تخت ولو شده بودن اونچه روی چه وون دراز کشیده بود و گردنشو میبوسید چه وون درحالی که نفس نفس میزد اونچه رو روی تخت کشید و جاشو با اونچه عوض کرد!شروع به بوسیدن بدن اونچه کرد از پیشانی شروع کرد ، لب،گردن، سینه، شکم،...(-_-)،ران، ساق ....

اونچه بلند شد دستاشو دور گردن چه وون انداخت و گفت:میتونم دوست دخترت باشم؟

چه وون متعجب بود!هیچ نظری نداشت که چجوری اونچه همچین حرفی میزنه!با یکم مکث گفت:تو جونی متمعنی میخوای با من...

-اره!

چه وون اونچه رو میبوسه ومیگه:پس یعنی الان دوست دخترتم؟

به هم لبخند می زنن و همو در اغوش میگیرن

پارت چه مین:

مثل همیشه از سر کار برگشته بود.خسته و نالان یه نودل فوری درست کرد و خورد و روی مبل ولو شد.گوشی شو برداشت،مدت طولانی ای میشد که خبری از اونچه نداشت و دلتنگ شده بود و هیچ نظری درباره ی اینکه اونچه الان چیکار میکنه نداشت(داره میده خخخخخخ) گوشیش رو کنار میذاره و بعد چند لحظه کسی بهش زنگ میزنه! جواب میده:بگو..............

با عجله بلند میشه و راه میفته!....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۲ | 4:58 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 28

چه وون:داری چیکار میکنی؟

-اوه! فقط داشتم یه چرخی میزدم تو خوابیدی ولی من خوابم نمیبرد. معذرت میخوام فکر کنم نباید میرفتم تو!

چه وون به اونچه نزدیک میشه و اونچه هم به عقب قدم برمیداره ولی فایده ای نداره چه وون نزدیک و نزدیک تر میشه!پشت اونچه به دیوار میرسه و چه وون دستاشو دو طرف اونچه روی دیوار میزاره !اونچه اینقدر ترسیده بود که صدای قلبش شنیده میشد! چشماش باز باز بود و بدون ذره ای صدا به چه وون نگاه میکرد ! چه وون یکم میخنده و میگه:هه براچی نباید بری حتی میتونم اجازه بدم باهام رو یه تخت بخوابی

اونچه میدونست که نمیتونه خودداری کنه چون ممکنه لو بره ! چه وون دستشو گرفت و انو با خودش برد توی اتاق و گفت:برو تو حموم لباساتو دربار تا دوش بگیریم.

-بله؟!

-میخوای اینجوری بخوابی؟

اونچه بدون اینکه چیز دیگه ای بره اروم وارد حموم میشه و وان رو پر اب میکنه و بعد لباساشو در میاره و داخل وان میشینه!چه وون وارد میشه ! لباساشو در میاره و به سمت اونچه میره!اونچه روشو برگردونه بود و چشماشو بسته بود تا چیزی نبینه !میتونست لرزش ابو احساس کنه و دست نرمی رو روی چونه اش احساس کنه! یکدفعه یه چیز خیلی نرم روی لب هاش احساس میکنه چشماشو باز میکنه و لب های اونچه روی لب های چه وون بود! برای اینکه شک و تردیدی بهش نشه باید با شرایط کنار میومد بلند میشه و دستاشو دور گردن چه وون میندازه و چه وون اونو بیشتر به خودش میچسبونه یه دستشو دور کمر و دست دیگشو روی باسن اونچه میزاره و شروع میکنه به بوسیدن بدن اونچه! با هم توی وان دراز میکشن و اونچه توی بغل چه وون خودشو ولو کرده بود ! چه وون گفت:تو دختر خیلی جوونی هستی!چرا حاضری این کارا رو همراه من انجام بدی؟ برای کار یا برای...؟اونچه! اونچه!

اونچه بیهوش شده بود چه وون بعلش کرد و اوردش بیرون از وان و یه حوله دورش پیچید و براش محلول اب و عسل اورد تا اینکه اونچه بیدار شد!

اونچه:چه اتفاقی افتاد؟

چه وون در حال که اشکش در اومده بود بقلش کرد و گفت:میشه دوست دخترم باشی؟

اونچه چیزی نگفت چه وون دستاشو گرفت و گفت: قول میدم همیشه مراقبت باشم و بهترین ها رو بهت بدم فقط قبول کن!

اونچه یکم فکر کرد و بعد به نشانه تائید سرشو تکون داد و چه وون رو بغل کرد و گفت:بریم بخوابیم؟

و بعد با هم روی تخت چه وون خوابیدن.

(صدای زنگ گوشی)

اونچه:چی شده

ساکورا:زود باش 2 ساعت دیگه باید دانشگاه باشچ زود باشششششششششش!

-الان میام

اونچه بلند میشه و دست و صورتشو میشوره و لباس میپوشه و از خونه بیرون میاد و سوار ماشین میشه

ساکورا:چطور پیش رفت؟

-میشه گفت قلبشو دزدیم ولی.... چیزی دست گیرم نشد.

اها راستی یه عکس برات میفرستم ببین میتونی بفهمی اینا کین.

-خیله خب فعلا بیا بریم کلاست دیر میشه بعد کلاس برنامه نویسی باید برگردی کمپانی و تمرین بازیگری رو شروع کنی نتونستم بپیچونمشون

اونچه بعد از کلاسای دانشگاه به کمپانی میره و کلاس هاشو بعد یه روز خیلی خسته کننده تموم میکنه به سمت ساکورا میره و بهش میگه:چیزی دست گیرت شد؟

-فعلا نه!

-میشه برام ایسامریکانو بگیری ؟ دارم میمیرم!

-باشه پس منتظرم بمون تا برگردم باشه؟ کیک یا چیز دیگه ای نمیخوای؟

-نه نمیتونم بخورم!دیشم اینقدر مشروب خوردم که اشتها ندارم!

ساکورا دور میشه و اونچه یه گوشه منتظرش میشینه و با گوشیش به عکسی که پیدا کرده بود نگاه می کرد و حس اشنایی بهش دست میداد!در حال نگاه کردن به جزئیا ت بود که یکدفعه میشنوه:به چی نگاه می کنی؟

سریع گوشیش رو خاموش میکنه و بلند میشه!چه وون بود !

-چی شده چرا ترسیدی؟

-اه هیچی متوجه اومدنتون نشدم!

-بیا!

-این چیه؟

-برات ایس امریکانو گرفتم.

-از کجا فهمیدین من اینو دوست دارم؟

-نفهمیدم!حدس زدم

-ممنونم!

-دنبالم بیا

با هم دیگه شروع میکنن به راه رفتن و گشتن توی کمپانی که اونچه میگه: میخوام از سرویس استفاده کنم

چه وون بهش نگاه میکنه و میگه:باشه منم میام میخوام دستامو بشورم

با هم وارد دستشویی زنانه کمپانی میشن و اونچه وارد یکی از اتاقک ها میشه و به سواکورا پیام میده:چه وون دوباره اومده سراغم! راستی دیگه ایس امریکانو نگیر برام خریده بود ممکنه دیربرگردم!

میاد بیرون و میره سمت شیر اب و دستاشو میشوره . شیر اب رو میبنده و دستاشو خشک میکنه همزمان به چه وون نگاه میکنه!

چه وون میگه:چرا به من نگاه می کنی؟

-چون امروز بنظرم خیلی خوشگل شدین!

-چیه؟عاشقم شدی؟

اونچه چیزی نمیگه و سرشو میندازه پایین و لبخند میزنه . چه وون یکدفعه به سمت اونچه میره و اونچه به عقب میرههمینجوری که عقب میره چه وون بهش نزدیک میشه به در یکی از اتاقکا میرسه وارد میشن!چه وون در اتاقک رو میبنده! و .....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۴۰۲ | 4:25 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 27

روز بعد اونچه و ساکورا برای شروع اموزش ها به کمپانی میرن ولی قبل اون باید به کار مهم دیگه ای برسن!

ساکورا:یکم عقب تر وایمیستم . خراب نکن فهمیدی؟

بعد از رفتن ساکورا اونچه یکم صبر میکنه و چه وون بلاخره از اتاقش میاد بیرون . اونچه کیفشو از پشتش دو دستی نگه میداره و به سمت انتها راه رو شروع به حرکت میکنه . وقتی به چه وون میرسه برای احترام گذاشتن یکم خم میشه و بعد رد میشه ولی چه وون دستشو میگیره و میگه: کجا به سلامت؟

اونچه:اه! من سونگ اونچه کاراموز جدید بخش مد و بازیگری هستم و برای شروع کلاسام اومدم.

-که اینطور!مدیر برنامت کجاست!

-اه! چون اولین باره که توی کمپانی کلاس شرکت میکنم نمیدونم باید کجا برم برای همین رفته کلاسمو پیدا کنه.

- که اینطور!دنبالم بیا.

-بله؟!

-میبرمت کلاست.نمیای؟

چه وون اونچه رو تا دم در کلاسش میبره و اونچه بهش میگه:از کمکتون ممنونم!

-مشکلی نداره!بیا!

-بله؟

-نمی خوای تو وی چت ادم کنی؟

-اه !بله !الان انجام میدم!ممنونم

اونچه چه وون رو توی وی چت اد میکنه و دوباره تشکر میکنه ولی چه وون بدون اینکه چیزی بگه برمیگرده و دور میشه.چند قدم که برمیداره برمیگرده و به سمت اونچه میره و دستشو پشت گردن اونچه میزاره و صورت اونچه رو به خودش نزدیک میکنه!اونچه چشماش کاملا باز بود ولی بعد چند لحظه چشماشو میبنده!

-خوبه ! واقعا برای همین کار ساخته شدی!

اونچه چشماشو باز میکنه!چه وون بهش لبخند میزنه دستشو از پشت سر اونچه برمیداره و دوباره برمیگرده و دور میشه و همزمان میگه:امشب باهم بریم یه جایی ! ساعتشو باهات مشخص میکنم.

بعد دور شدن چه وون ساکورا نزدیک میشه:خوبه!زود تورش کردی!بریم

کلاس اول بعد دو ساعت تموم میشه و اونچه میره پیش ساکورا ساکورا دوباره نرم افزار گوشیش رو روشن میکنه و شروع میکنه به صحبت کردن:خب برنامه چیه؟

-امشب قراره باهاش برم جایی!پس باید امشب بهش نزدیک بشم ولی..... نمیدونم کجا قراره بریم بنابراین واقعا نمیدونم چطوری باید اماده بشم!برام لباس مناسب انتخاب کن ! چیزی که هم رسمی باشه هم نباشه

-نگران این نباش ! فقط دعا کن نبرتت بار که اگه این کارو کنه باید صبر بخرج بدی!

-برای پدر ومادرم این کارو میکنم!(خیلی مصممه)

اونچه حمام میکنه و لباساشو عوض میکنه یه پیراهن یقه قایقی با دامنی نسبتا بلند و کفش های سفید باشنه دار میپوشه و موهاشو درست میکنه و ارایش ملایم هم انجام میده . جلوی در یاختمان منتظر میمونه یه ماشین بزرگ مشکی رنگ با شیشه های دودی ظاهر میشه و جلوی اونچه وایمیسته !شیشه پایین میاد.

چه وون:سوار شو!

اونچه سوار میشه و کنار چه وون میشینه و به چه وون نگاه میکنه!کت شلوار مشکی و کراپ جذب مشکی!کجا قراره برن؟

ماشین وایمسته و چو وون پیاده میشه و در رو برای اونچه باز میکنه و بعد دستشو به اونچه نشون میده تا دستاشو بگیره تا با هم برن بالا! اونچه دستاشو اروم دور دستای چه وون میندازه و بازوشو میگیره و بعد با هم وارد یه هتل بزرگ میشن!

سقف های هتل اینقدر بلند بود که انگار بع اسمون میرسید و کل سقف مشکی بود و روش چراغ های کوچیک مشکی کار شده بود!

یکی از خدمه نزدیک میشه:قربان اتاقتون امادست بفرمایید!

اونچه با خودش گفت:یعنی چی که اتاق امادست ؟ برای چی اتاق توی هتل...؟

وارد اتاق میشن یه میز که چند تا شمع و شراب بود توی اتاق اماده شده بود . چه وون سمت میز میره و توی لیوان ها شراب میریزه و یکی شو به سمت اونچه میگیره و میگه:بیا بشینیم!

اونچه نزدیک میره و لیوان رو دو دستی میگیره و بعد میشینه و با هم شروع با نوشیدن میکنن و بطری ها یکی بعد دیگری تموم میشن!کاملا هوش وحواس خودشونو از دست میدن ! چه وون با لحن اروم و خواب الودی میگه:مگه به سن قانونی رسیدی که اینقدر خوردی؟

-نه!

-پس چرا اینقدر مینوشی؟

-چون تو گفتی!

-اگه من بگم هر کاری میکنی؟

-اره!

-چرا؟

-چون میخوام توجه تو جلب کنم!

-چرا؟

-چون دوست دارم....!

-دوست داری.....چی؟

اونچه سکوت میکنه!چه وون کتشو در میاره و به سمت اونچه میره و دستاشو دو طرف اونچه روی صندلی میزاره و میگه:پس اگه بهت بگم بزار ببوسمت ... بهم اجازه میدی؟

-اونچه سرشو بالا میگیره و چشماشو میبنده! چه وون نزدیک میشه ! نزدیک و نزدیک تر و لبهاشو روی لب های اونچه میزاره اونچه دستاشو دور گردن چه وون حلقه میکنه چه وون دستاشو میندازه دور کمر اونچه و اونچه از روی صندلی بلند میشه و همین طور که به عقب قدم بر میداره به دیوار میرسه ! چه وون زیپ پیراهن اونچه رو از پشت به پایین میکشه و بعد لباس رو به پایین میکشه اونچه بهش نگاه میکنه و میگه: دوسم داشته باش!

چه وون یکم نگاش میکنه و بعد چند بار سرشو تکون میده و میگه : باشه. بعد یه شب طولانی در نهایت روی تخت هتل خوابشون میبره !

اونچه بیدار میشه و خودشو روی تخت کنار چه وون میبینه بلند میشه و لباس میپوشه و میبینه که گوشی چه وون زنگ میخوره و وقتی نگاه میکنه میبینه که راننده چه وون زنگ میزنه پس جواب میده و با کمک راننده چه وون رو به خونش میبره چه وون نیمه هوشیار میگه:بیا بریم داخل

اونچه:الان؟باید برگردم وگرنه مدیربرنامم میکشتم!

-وقتی با من بودی چی میخواد بهت بگه؟

با هم وارد خونه میشن و چه وون کیفشو اویزون میکنه و بعد رو مبل میفته و می خوابه!بهترین فرصت بود!اونچه کل خونه رو میگرده تا یه مدرک گیر بیاره تمام سوراخ سنبه ها رو زیر و رو میکنه ! وارد اتاق چه وون میشه و همه جا رو میگرده . توی یه کشو کوچولو موچولو یه عکس پیدا میکنه! عکس یه خانواده بود!یه دختر 6 ساله کنار مادرش که روی تخت بیمارستان یه نوزاد تازه متولد شده رو دنیا اورده بود و یه مرد قد بلند خوشتیپ هم طرف دیگه تخت نشسته بود! از روی پتو و لباسا معلوم بود نوزاد دختره! با گوشی ازش عکس میگیره و عکس میزاره سر جاش و در کشو رو میبنده و بلند میشه و به طرف در برمیگرده به سمت در میره و از اتاق خارج میشه ولی یکدفعه میشنوه:داری چیکار میکنی؟


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۲ | 3:35 PM | نویسنده : MN |

اونچه لیسرافیم

-الان میخوام نتایج رو اعلام کنم.سویون هی حذف شده و خانم لی مین سوک ....

چه مین:صبر کنید!!!

یکدفعه چه مین همراه چند مامور دیگه وارد میشه و به سمت شرکت کننده ها میره! اونچه دستپاچه شده بود! نمیدونست چه خبره! چه مین اونچا چیکار میکنه؟

چه مین: خانم لی مین سوک شما هستید

مین سوک:بله خودم هستم!

-شما مظنون به دست داشتن در یک پرونده مواد مخدر هستید!لطفا همراه ما به اداره پلیس بیایید.

-این امکان نداره! غیر ممکنه!

-شما این حق رو دارید که سکوت کنید و وکیل بگیرید! لطفا با ما همکاری کنید و به اداره پلیس بیایید

چه مین نگاه زیرچشمی به اونچه میکنه و مین سوک رو با خودش میبره به اداره پلیس!

-بسیار خوب اعلام نفر اول کمی به تعویق میافته ولی خانم اونچه به هر حال انتخاب شدن ! شما میتونید فردا برای امضای قرار داد و شروع کاراموزی در اینجا اقدام کنید.

اونچه بعد از تموم شدن ادیشن به خونه برمیگرده. خسته و بی حوصله روی مبل میشینه و به پنجره خیره میشه! صدای در میاد!چه مین وارد خونه میشه و اونچه رو روی مبل خیره به پنجره میبینه! کفشاشو توی جاکفشی میزاره و به سمت اونچه میاد.

کنار اونچه میشینه و میگه:چی شده؟مگه قبول نشدی؟چرا ناراحتی؟

-نیازی به این کار نبود!تو امروز زندگی یه دختر دیگه رو نابود کردی و به حال و روز من کشوندی!الان خوشحالی؟ اینقدر برات اینده ش بی ارزش بود که براش پاپوش درست کردی؟

-کی گفته براش پاپوش درست کردم؟هعی ! وقتی میخواستی ادیشن بدی درباره شرکت کننده ها تحقیق کردم و اون واقعا در این پرونده مظنون بود! ولی پرونده به دلایلی پیگیری نمی شد و من یکم دنبالشو گرفتم و گیرش انداختم .همین!نگران نباش احتمالا نمیفته زندان چون ازمایش خونش منفی بوده یعنی خودش مصرف نکرده دیگه. من هیچ وقت کسیو که بیگناهه متهم نمیکنم پس نگران نباش و راحت به کارت برس!

-اگه گناه کاره باید توانشو بده! ولی اگه بیگناهه این کارو نکن!باشه؟

-بهت قول میدم!تو هم باید قول بدی اول مواظب سلامتی خودت باشی هوم!درسته خانوادت مهمن ولی برای من فقط تو مهمی اینکه سالم و خوشحال باشی!

اونچه سرشو میزاره روی شونه چه مین و میگه:دوست دارم!

-منم دوست دارم!بیا دوش بگیریم و بخوابیم فردا باید برای تکمیل قرارداد بری!فردا ساکورا هم باهات میاد احتمالا اون شرط میزاره که مدیر برنامه ات باشه تا بتونه کمکت کنه و رابطمون هم باشه.

-باشه

روز بعد اونچه و ساکورا با هم به هریم بیوتی میرن تا قرارداد رو امضاع کنن.ساکورا با نگاش ورقه های قرار دادو سوراخ میکنه و تمام مشکلات و نقص های قرار داد رو برطرف میکنه و درخواست میده که مدیر برنامه اونچه باشه و کمپانی باهاش موافقت میکنه.

با هم به سمت خونه ای میرن که کمپانی برای اونچه در نظر گرفته بود! وارد خونه میشن! وسط خونه یه مبل دایره شکل بزرگ بود که وسط یه میز گرد قرار داشت رو به روی هم روی مبل میشینن و ساکورا با گوشیش موج های رادیویی ایجاد میکنه(اگه کفتید چرا؟)

شروع می کنن به حرف زدن:

ساکورا:مثل اینکه قدم اول رو برداشتیم!

-هنوز راه زیادی داریم ! باید یه راهی برای نزدیک شدن به چه وون پیدا کنم!

-برای کاراموزی مثل تو احتمالش خیلی سخته که مدیرعامل رو ببینی بنظرم باید کم کم قدم برداری!

-فرصتی نداریم هرچی زود تر بهتر!اگه نتونم به صورت عادی ببینمش باید خودم بیفتم دنبالش. ولی به همین سادگی نیست از کجا معلوم اصلا دخترا رو دوست داره

-فکر کردی همین جوری الکی اوردمت اینجا پی نخود سیاه! میخوای دوست دختراشو برات صف کنم؟

-خب از کجا معلوم از من خوشش بیاد؟

-چرا که نه؟ خوشگلی ! هیکل خوبی داری ! صدای خوب و باهوشی و همه کاره چرا ازت خوشش نیاد؟

-من واقعا نمیدونم چجوری باید توجهشو جلب کنم؟

-همون طور که توجه چه مینو جلب کردی.

-من درواقع کاری نکردم در باره چی حرف میزنی؟(اره اروا عمت!)

ساکورا ژاکتشو در میاره و روی مبل پرت میکنه بلند میشه و به سمت اونچه میاد!

اونچه:چیکار میکنی؟

-اموزش های جانبی میدم...............


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : شنبه بیستم آبان ۱۴۰۲ | 4:44 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 25

اونچه و چه مین به سمت محل ملاقاتی که با ساکورا تایین کرده بودن میرن که یه کافه خیلی مشهور بود!ساکورا روی یه میز نشسته بود و یه پیراهن و کت چرمی کوتاه و عینک افتابی مشکی زده بود .اونچه نزدیک میشه واز پشت ساکورا رو بغل میکنه:اونی ما اومدیم!

ساکورا:اومدین ! بیا بشین!چه مین! خیلی وقت میگذره!

چه مین : درسته! از دیدنت خوشحالم!

ساکورا:همچنین!خوب بگین ببینم دقیقا چی میخواین؟

چه مین داستان رو برای ساکورا تعریف میکنه و بعد اونچه میگه: اگه بتونم بیگناهی پدر و مادرمو ثابت کنم میتونن الان از زندان بیرون بیان و مجبور نیستن 13 سال دیگه تو زندان بمونن بنابراین به فکر یه راه برای ورود به هریم بیوتی هستم!

ساکورا: فکر میکنم راحت ترین راه کاراموز شدن تو هریم بیوتی به عنوان مدل باشه! تو صورت و پوست خوبی داری ! من توی ماه گذشته هیکل تو رو ساختم بنابراین متمئنا با یه هویت خوب میتونی قبول شی.

اونچه : ولی من برای دانشگاه با هویت فعلیم درخواست دادم.

چه مین:مثل اینکه هنوز نمیدونی ! میتونی هویت جدید داشته باشی و خود سازمان همه کارهای تغییر هویت برای دانشگاه رو انجام میده .نگران این نباش!

ساکورا: فکر میکنی هویتی که ما توی روزمره از هویت اصلیمون استفاده میکنیم؟

-نمیکنین؟

-بیخیال بیایین روی این فعلا تمرکز کنیم . من کارهای هویت جدید رو انجام میدم ولی به بعدش به خودت بستگی داره.

-ممنونم

اونچه یادش میفته که نتایج دانشگاه ساعت 7 نتایج دانشگاه مشخص میشه! یعنی یه ربع مونده بوده به اومدن نتایج!

اونچه:چه مین لب تابتو اوردی؟

-اره

-بدش من!

اونچه لب تابو روشن کرد و وارد سایت شد و منتظر موند.... ساعت 7 شد و سعی کرد وارد شه وببینه کجا قبول شده!

چه مین:کامپیوتر ! دانشگاه ملی سئول!!!!(بهترین داشگاه سئول هستش)

اونچه:ولی ... حالا باید سریع تر کارهای هویتی برای دانشگاهم رو انجام بدیم

ساکورا: من فعلا میرم احتمالا اگه الان شروع کنم فردا همین موقع راست و ریسش میکنم.

ساکورا از کافه خارج میشه چه مین و اونچه هم یکم بعد برمیگردن خونه.

دو روز میگزره و ساکورا کار های تغییر هویت و دانشگاهی اونچه رو تموم میکنه و حتی یه خانواده جعلی براش پیدا میکنه!

اونچه لباساشو عوض میکنه و یه پیراهن بدون اشتین با دامن بلند سفید الیلی میپوشه و موهاشو گوجه ای بالای سرش میبنده و یه ارایش لایت میکنه و برای ادیشن میره . برای ادیشن باید عکس برداری می کنه بنابراین کاملا ژست های مدل هارو یاد میگیره

وارد میشه و منتظر میمونه تا نوبتش بشه! صداش میزنن و وارد اتاق میشه پس زمینه یه دیوار سیاه رنگ بود. وای میسته و خودشو معرفی میکنه و عکس بردار بهش میگه: ازت یه ژست هات میخوام جوری که اگار حرص و طمع داری ولی خیلی ارومی ....

ادیشن تموم میشه و اونچه منتظر نتیجه میمونه . یک ساعت بعد نتایج دور اول اعلام میشه! اونچه از مرحله اول با مقام سوم از هشت نفر عبور میکنه دور دوم باید از بین لباسایی که در اختیارشون میزارن خودش یه ست درست کنه!

اونچه به لباسا نگاه میکنه و یه دامن سفید که تا قبل رانو میاد و یه ژاکت سفید کاموایی و یه سویشرت ابی روشن برمیداره! از بین کفش ها هم یه کتونی سفید لژدار انتخاب میکنه . لبلساشو عوض می کنه و میهاشو میبافه و دو طرف گردنش میریزه

وارد اتاق میشه باید روی سن کتواک بره ولی زیاد بلد نیست ! گوشیشو برمیداره و اموزش راه رفتنو نگاه میکنه و چند دقیقه تمرین میکنه و بعد وارد سن میشه و شروع میکنه و راه رفتن و بعد خارج میشه!

اخر شب شده بود که نتایج نهایی اعلام میشه و اونچه به عنوان نفر دوم انتخاب از 5 نفر انتخاب میشه که به دور اخر بره ولی در دور اخر فقط 2 نفر این شانسو دارن که وارد کمپانی بشن و این تست نیازمند اینه که کاراموز بجز مد و چهره کارهایی مثل خوندن و نقاشی کردن یا حتی بازیگری بلد باشه! این برای اونچه خیلی راحت خواهد بود چون خدایی نکرده سال ها کاراموز بوده بنابراین برای دور سوم اماده میشه.

توی دور سوم ازشون میخوان که یه صحنه عاشقانه رو با یه بازیگر معروف اون کمپانی بازی کنن ولی خیلیا دوست نداشتن انجامش بدن بخاطر اینکه اون قطعه با یه صحنه کیس توام میشه بنابر این دو نفر از 5 نفر انصراف دادن و حالا فقط سه نفر باقی موندن ...

اول مقام او وارد میشه و نماش رو انجام میدن و صحنه خیلی عالی بود ولی نفر سوم که مهارتی توی بازیگر نداشت صحنه رو خراب مبکنه و خوب انجامش نمیده و بعد اونچه میره بالای صحن و ادیشن شروع میشه

بازیگر مرد(بم):سو هی جو ... تو خوشگل ترین و قویترین وشجاع ترین زنی هستی که تو زندگیم دیدم ! توی سخت ترین لحظات زندگیم تو با من بود و ...... میشه با من قرار بزاری؟

اونچه: جی هیونگ ! من اونقدر خوب نیستم و لیاقت تو رو ندارم. تو لیاقت بهتر از منو داری!

بم:ولی من فقط تو رو دوست دارم! اگه حتی یکم دوسم داری میشه بهم یه فرصت بدی؟

اونچه شروع میکنه به گریه کردن و همزمان خندیدن و میگه: مادرت قبل از مرگش! هیچوقت مارو قبول نکرده بود اگه اینکارو کنیم مشکلی نداره؟

-مادرم همیشه بهم میگفت با کسی زنگی کن که خوشبختت کنه و اون شخص برای من تویی

اونچه لبخند بزرگی میزنه و دستاشو میندازه دور گردن بم و بغلش میکنه و بم هم اونو بغل میکنه . صحنه اینقدر واقعی شده بود که داورا هم شروع کردن به گریه کردن اونچه کمی سرشو عشب میکشه و به چشمای بم نگاه میکنه و بعد بم اونو میبوسه ! با اینکه خیلی حس بدی داشت باید از پسش برمیومد بنابراین فقط ادامه میده و ادیشن تموم میشه!

زمان اعلام نتایج میرسه! درسته اونچه میدونست که انتخاب میشه ولی برای جلب توجه حتمی باید اول میشد برای همین استرس داشت.

-الان میخوام نتایج رو اعلام کنم.سویون هی حذف شده و خانم لی مین سوک ....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : جمعه نوزدهم آبان ۱۴۰۲ | 3:33 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 24

اونچه چشماشو باز میکنه روی تخت چه مین خوابیده بود ولی خبری از چه مین نبود!بلند شد و از اتاق بیرون اومد و کل خونه رو گشت ولی چه مین رو پیدا نکرد تا اینکه یه پیام بهش ارسال شد!چه مین بود! :بیا پشت بوم.

اونچه لباساشو عوض میکنه و به سمت پشت بوم میره و چه مین رو میبینه که از کنار نرده ها داره شهر رو نگاه میکنه! میره کنارش و میگه:چی شده؟ این موقع صبح پشت بوم چیکار میکنی؟

-مقصر های اصلی رو پیدا کردم .

-منظورت چیه؟

-اگه بتونیم ثابت کنیم کار اونا بوده ... میتونیم پدر و مادرتو از زندان بیرون بیاریم!

-اونا کی هستن؟

-شاید بدست اوردن مدرک ازشون غیرممکن باشه مخصوصا برای تو که تازه کاری!

-بگو کیه؟

-پدر وارث فعلی هریم بیوتی(داخل این داستان مثلا اسم یه برند ارایشیه که در اون زمان معروف ترین برندهِ و مدیر عامل فعلی کیم چه وون هست)

-باید یجوری برم اونجا ولی چجوری؟

-عجله نکن اول با ساکورا درمیونش بزار! بعد میتونیم سه تایی یه نقشه خوب بریزیم ! میتونی به ساکورا بگی بیاد اینجا؟

-اونو میشناسی؟

-دوران کاراموزیمون با هم بودیم

-اوه(عین چی حسودیش شده خخخخخخخخ)

-چیه حسودیت شد

-نه! حسودی برای چی؟فقط دو تا همدوره بودین که با هم اموزش دیدین همین! الان بهش زنگ میزنم.

اونچه با ساکورا تماس گرفت و مکانی رو برای ملاقات با هم انتخاب کردن. اونچه بدون نگاه کرد به چه مین به سمت خونه برگشت . چه مین متوجه شده بود که اونچه ناراحته ! با هم سوار اسان سور شدن

چه مین:هنوز ناراحتی! ما فقط همدوره بودیم و الانم فقط دوست های معمولی هستیم و حتی زیادم همو نمیبینیم

-چرا باید باور کنم؟ اصلا به من چه!

در اسان سور باز مییشه و اونچه قدم برمیداره تا بره داخل خونه ولی چه مین دستشو میگیره و میکشتش به گوش اسانسور دستاشو دو طرف اونچه میذاره! اونچه راه فراری نداره و میگه: بزار برم!

-نمیدونستم خانوم کوچولوم میتونه حسودی کنه! خیلی جالبه!

-چی میگی؟ گفتم که من حسودی نکردم

-خانوم کوچولو! توی کل زندگیم فقط عاشق یه نفر شدم هستم و خواهم بود و اونم تویی!

-چرا باید حرفتو باور...(چه مین میبوستش و دستاشو دور کمر اونچه میذاره و اونچه هم چشماشو میبنده و دستاشو رو شونه های چه مین میذاره !)

در اسانسور بسته میشه و حرکت میکنه ولی اونا متوجه نمیشن ! یکدفعه در باز میشه و اونچه بخاطر صدای در چشماشو باز میکنه و میبینه چند تا از همسایه ها میخوان سوار شن! سریع چه مین رو حل میده ! همسایه داخل اسانسور میاد و کنار اونا وای میسته! اونچه لپاش سرخ شد بود و سرشو پایین انداخته بود و لباشو از خجالت و حرص خوردن گاز میگرفت . چه مین دستشو گرفت ولی اونچه اجازه نداد اسانسور واستاد و در باز شد و اونچه سریع به سمت خونه دوید و رفت داخل چه مین هم به دنبالش وارد شد!

-اونچه! وایستا!

-دنبالم نیا !الان وافعا نمیتونم بزارم ببینیم!

-مگه چی شدی ؟

-صورتم ...

چه مین دستای اونچه رو از جلوی صورتش کنار زد و دید صورتش پف کرده و قرمز شده!

-اینقدر از بودن با من خجالت میکشی؟

-موضوع این نیست!...

-پس چیه؟ فقط بخاطر اینکه همسایه ما رو او اسانسور دید اینقدر خجالت زده شدی!اینقدر مایه خحالتتم یا فکر میکنی برات زیادی پیرم؟

-میخوای چیکار کنم خب؟ خودت واقعا خجالت نکشیدی که تو اون شرایط دیدمون

-نه ! برای چی خجالت بکشم؟

-باشه قبوله ! تقصیر منه! خوب بگو چیکار کنم؟

چه مین چند قدم به سمت اونچه رفت ولی اونچه سرجاش وایستاده بود و تکون نمیخورد و دست به کمر به چه مین نگاه میکرد. چه مین صورتشو به اونچه نزدیک کرد و بوسیدش و گفت: هیچ وقت به اینکه فقط تو رو دوست دارم شک نکن و از بودن با من خجالت نکش!

-گفتم که خجالت نکشیدم ! حسودیم نکردم! ساعتو نگاه کن! بدو حاضر شو باید بریم اگه دیر کنیم ساکورا اونی میکشتم!

....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ | 11:26 AM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 23

روز بعد صبح زود بعد 4 ساعت خواب ساکورا به اونچه دوباره تمرین دو میده ولی این بار برای 1000 دور فقط 5 ساعت زمان میده بعد تمرین دو از اونچه میخواد به پاهاش وزنه وصل کنه دستش وزنه بگیره و اسکوات بشینه اون برای 2 ساعت بدون حرکت این کار رو انجام داد . وقت نهار برای اونچه 3 تا تخم مرغ ابپز خالی اورد و بعد حدود 30 دقیقه برنامه بدن سازی بهش داد و همزمان که اونچه بدن سازی می کرد باید کتاب منطق میخوند . هر روز تمرین های ورزشی سخت تر میشدن و حتی اون مجبور بود همزمان با ورزش کردن درس ها رو هم بخونه تا تمام چیز های لازم رو یاد بگیره ! تا اینکه بلاخره یک ماه دوره فشرده تموم شد!

ساکورا:حالا که یک ماه تمرین فشرده تموم شده میتونی یک هفته بری استراحت برنامه جدید تمرینات و مکان جدید رو بهت میگم.

-ممنونم وایی دل تو دلم نیست دوکبوکی و جاجانگمیون بخورم! چه مین! اگه همه این مدت نیمرو عسلی و سوسیس مورد علاقمو خورده باشی میکشمت

- هی هی هی ! تند نرو! به زور رسوندمت تا 44 کیلو الان میخوای بری بخوری چاق شی؟

- از اولم قرار بود 47 کیلو شم! نگران نباش نهایتا 46 برمیگردم خب فعلا من میرم خداحافظ اونی!

اونچه از پایگاه خارج میشه چه مین پشت در منتظرش بود ! توی ماشین میشینه

اونچه:اوپا!!!! دلم برات تنگ شده بود!!!

-چرا اینقدر لاغر شدی؟

-اوپا با روزی 3 تا تخم مرغ ابپز زنده موندم چه انتظاری داری؟ میشه برام مرغ و جاجانگمون و توکبوکی بگیری؟ لطفا!اپا!

-اگه بهم یه بوس بدی همه چی بهت میدم!

چه مین دستشو میاره نزدیک صورت اونچه صورتشو به سمت خودش میاره و لب های اونچه رو میبوسه!اونچه دستشو میندازه دور گردن چه مین و میگه:دلت برام تنگ شده بود؟

-البته!تو چی؟

-وقت دلتنگی نداشتم خخخخخخخخخخ

-برات هیچی نمیخرم( خورد تو ذوقش خخخخ)

-اپا به امید یه غذای خوب اومدم اینجا نمیتونی این کارو باهام بکنی!اپا!اپا!

-باشه بابا ! بریم هر چی میخوایم بخوریم

اونا به رستوران میرن و اونچه شروع میکنه به سفارش:مرغ سخاری تند یه مرغ بریان توکبوکی رز و بولداک یه جاجانگمیون مخصوص و رامیون میگو و پاستا الفردو و استیک گوساله و پیتزا اسپشیال 4 فصل و سیب زمینی شیرین و سورخ کرده مخصوص و یه کوکاکولا و دلستر هولو و یه سوجو

چه مین که مطمئن نبود که بتونن همشو بخورن گفت: همشو میتونی بخوری؟

-هر چی مونو میبریم خونه البته اگه موند!

غدا میاد و اونچه بی دست و پا به غدا حمله ور میشه توی یه دست چاپ استیک گرفته بود و توکبوکی و جاجانگمون میخورد و تو اون دستش یه تیکه بزرگ پیبزا بود بعد شام درست حسابی میرن خونه اونچه حتی حال دوش گرفتم نداشت ولی چه مین کمکش کرد تا حمام کنه و موهاشو خشک کنه و بعد بردش توی تخت و بغلش کرد تا راحت بخوابه

چه مین: نگاه کن ببین چجوری خوابیده!دختره دیونه!حتما خیلی برات سخت بوده! هیچ وقت تا الان به غذا اینجوری حمله نکرده بودی و هیچ وقتم اینجوری نخوابیده بودی. ولی فردا برات خبر مهمی دارم!........


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : چهارشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۲ | 4:16 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 22

صبح روز بعد اونچه یه پیام دریافت میکنه!

برای شروع تمرینات به این ادرس بیایین *******

دوره تمرینات برای یک ماه کامل بدون مرخصیه ! پس با امادگی بییاین واین وسایل رو برای خودتون تهیه کنین ***********

برای ورود رمز زیر رو برای ورود ...... خودتون حدس بزنید

اونچه بعد از جمع کردن وسیله و اماده شدن برای یک ماه کامل همراه چه مین به مکان دوره میره ولی مکانی که قرار بود بمونه خیلی عچیب بود دور تا دورش دیوار های بلند فلزی بود . به سمت در ورودی میره یه صفحه لمسی کنار دربود به سمت صفحه میره ولی چجوری رمز رو پیدا کنه؟

به صفحه نگاه میکنه روی شروع میزنه و سرنخ ها داده میشن:

عدد اول: ابی که جاریه همیشه یک شکل نمیمونه مثل همسفرش گاهی در صدر و گاهی حقیره

عدد دوم: کسی که مسیر در مکان اشتباهیه مرتب در حرکته ولی ساکن هست و حرکتی نمیکنه!

عدد سوم : مثل دریاست مثل کهکشانه وسیع ولی کوچیکه تو ازش داری منم همین طور ! چند تا ازش داری؟

عدد چهارم : مسئله ریاضی وسط این همه فلسفه چی میگه؟

X2-4x-12=0

X=?

اونچه : حالا رمز رو وارد میکنم .

رمز رو وارد میکنه و در باز میشه!( اگه رمز درست رو بفهمید بهتون یه اسپول خوب برای ادامش میدم خخخخخخخ)

برای اخرین بار از چه مین خداحافظی میکنه و وارد میشه...

داخل محل دوره با بیرونش خیلی فرق میکنه ! مثل یه پایگاه نظامی میمونه! اونچه باید جایی رو پیدا کنه که بهش کمک کنن بفهمه چیکار باید بکنه به یه خانم با موهای ابی و چشمای مشکی میرسه قدش کوتاه تر از اونچه بود! اونچه نزدیک میشه و میپرسه : من تازه واردم کجا میتونم برای شروع دورم برم؟

-زود تونستی بیای تو! داشتم برای راهنمایی تو میومدم! من ساکورا هستم و مسئول اموزش تو در این دوره فشرده یه ماه و اموزش کلی بعد این یک ماه هستم از اشنایی باهات خوشبختم.

-منم اونچه هستم از اشنایی باهاتون خوشبختم همه تلاشم رو برای یادگیری میکنم!

-هه منظورت چیه ؟ اگه بهترین کارت رو نتونی بکنی ممکنه حتی سالم از اینجا بیرون نیای پس باید همه تلاشت رو بکنی!تمرینات اینجا خاله بازی نیس . خیله خوب دنبالم بیا .

اونا وارد یه سالن خیلی بزرگ میشن کلی ادم با قیافه های عجیب غریب توی سالن رفت و امد میکردن سوار اسانسور میشن و اسانسور حرکت میکنه ولی حتی اسانسور هم عجیبه! اسانسور شبیه گوی متحرکه که توی یه مسیر های لوله ای حرکت میکنه و در جاهای مخصوص متوفق میشه ! و حتما اینطور نیست که بالا یا پایین بره به هر سمت حرکت میکنه! جنس دیواره ها شفافه و میشه بیرون از اسانسور رو دید ! به منطقه کاراموزی میرسن ! هیچکی توی اون منطقه نبود! از ساکورا میپرسه: چرا هیچکی اینجا نیست؟

-اینجا هر کسی رو برای کاراموزی قبول نمیکنه و کسی که اینجا بیاد دو راه بیشتر نداره! مجبوره مامور مخفیی شه

-راه دوم چیه؟

-کشته شه . اون اینجا رو دیده پس نباید زنده بیرون بره.

اونچه یکم میترسه و سکوت میکنه . افکارش درحال فروپاشین و دیگه از تصمیمش متمئن نیست ولی راهیم دیگه نمونده !

ساکرا: ما اینجا چیزی تحت عنوان خوابگاه نداریم چون تو وقت خوابیدن نداری! باید تمیرن کنی و تمرین. هر هفته ارزیابی میشی وبعد یه ماه هر مااه ارزیابی میشی و اگه رازی نباشم تنبیه میشی .

-چه تنبیهی ؟

-اگه به اندازه کافی خوب نباشی میفهمی!

از الان شروع میکنیم برو لباسات رو عوض کن و اگه پیشنهاد منو میپرسی هر چی لباس خنک تری بپوشی برات راحت تر میشه

اونچه لباساشو عوض میکنه و یه کراپ و شلوارک کوتاه و چسبان ورزشی میپوشه و موهاشو دم اسبی میبنده

ساکورا: میخوایم تمرین رو شروع کنیم ولی اول بیا وزنتو بگیریم

-برای چی مگه ورزنم مهمه؟

-فکرکردی مامور بودن راحته باید خوش اندام باشی و باریک و منعطف تا توی کوچک ترین جای ممکن هم بتونی مخفی شی!همین جوریشم با این قد بلنت مخفی شدن برات سخته!

اونچه میره روی ترازو و ساکورا نگاه خیلی ترسناکی بهش میکنه:49 کیلویی؟ باید خودتو تا اخر این ماه به 47 برسونی فهمیدی؟

-بله

-مثل اینکه قبل اومدن به اینجا هر چی تونستی خوردی واقعا که!

-معذرت میخوام

-برای خودت نگهش دار بیا باید اول استقامت بدنت رو زیاد کنیم شروع کن به دویدن دور زمین اگه از روی خطی که دور زمین مشخصه بدویی هر دور 300 متر دویدیی تا زمانی که 300 کیلومتر ندوییدی وای نمیتی درظمن اینجا حس گر شمارشی داره که هم وضعیت بدنت رو گزارش میده هم تعداد دور های که میری رو میشماره و گه وایستی هم ثبت میشه پس از زیر کار در نرو ! همین الان شروع کن!

اونچه شروع میکنه به دویدن 10 دور 20 دور ... 100 دور هر چی میده تموم نمیشه باید 1000 دور بدوه 4 ساعت میگذره ولی اونچه فقط 350 دور دویده بود ! سکورا برمیگرده !

-فقط 350 دور این همه مدت دویدی سریع تر!

اونچه سرعتشو بیشتر میکنه! نفس نفس میزنه دیگه توان نداشت که بدوه ولی نمیخواست سست بشه!ادامه میده 6 ساعت بعد 1000 دور تموم میشه و ساکورا بهش اجازه میده استراحت کنه اونچه میشینه و اب میخوره و پاهاشو ماساژ میده ! اینقدر درد داشت که دیگه نمیتونست بایسته! ولی 30 دقیقه بعد ساکورا بلند میشه: پاشو باید به ادامه تمرین برسیم !

-ولی الان....(نفس نفس) ساعت 9 شبه! یعنی بازم باید تمرین کنم؟

مگه همچی همینه تو باید روان شناسی زبان بدن یاد بگیری حتی منطق و سیاست هم باید یاد بگیری و علاوه بر همه اینا اناتومی بدن رو باید بشناسی سم ها و پادزهرشون کار با اسلحه و خیلی کار های دیگه که کم کم یادت میدم! الان میخوام بهت زبان بدن یاد بدم بیا این کاغذ و خودکار رو بگیر و هرچی میگم یادداشت کن

فرض کن برای یه ماموریت به عنوان کارمند وارد یه شرکت شدی و قراره اطلاعات خاصی رو به دست بیاری وقتی وارد میشه حالت چهره ات نباید هیچ عیب یا ایرادی داشته باشه باید یه لبخند کوچیک رو همیشه روی صورت داشته باشی و نباید بی حوصله به نظر بیای . فرض کن برای بدست اوردن اطلاعات به محوطه ای رفتی که به تو مربوط نمیشه و یکی میبینتت و ازت میپرسه که داری چیکار میکنی ؟ چه واکنشی نشون میدی؟ باید از هر گونه چهره ترسیده یا شوکه شده دوری کنی نباید بلرزی نباید صدات بلرزه و با یه چهره معصومانه باید تظاهر کنی راهو گم کردی یا اتفاقی اومدی اونجا و ......


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : سه شنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۲ | 5:4 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 21

فردا صبح اونچه بیدار میشه رو کاناپه میشینه و شروع میکنه به فکر کردن.

اونچه: پدر و مادرم گفتن که اونا پدر و مادر یوجین و چه مین رو نکشتن ولی همین الانشم 17 سال حبس شدن و هنوز 13 سال دیگه باید توی زندان بمونن هر چقدرم که نسبت بهم بی عاطفه بوده باشن نمیتونم بزارم بدون اینکه گناهی کرده باشن توی زندان بمونن شاید اگه یه مامور باشم قدرت بیشتری برای پیدا کردن مدرک برای اثبات بیگناهی شون داشته باشم ولی اونا ....حاضر شدن برای نجات خودشون یه بچه 2 روزه که بچه خودشون بود رو فدا کنن ! ارزشش رو دارن؟

اونچه به این چیزا فکر میکرد .نمی تونست تحمل کنه که کسی بیگناه بهش ظلم بشه و در عین حال نمیتونست کینه ای که داشت رو فراموش کنه! در نهایت به ایستگاه پلیس رفت و درخواست ملاقات با رئیس جائو رو داشت!

رئیس جائو : تصمیمتون رو گرفتید؟

اونچه : دوره فشرده کی شروع میشه؟

-یعنی قبول میکنید که مامور مخفی شید ؟

-بله

-اگه بخواید میتونید فقط رمز گشا باشین

-رمزگشا؟ میتونه یه پوشش برام باشه.

-اگه اینطوره امروز کار های استخدام و شروع دورتون رو انجام میدم و احتمالا از دو روز دیگه دوره اموزشی شروع میشه

اونچه به خونه برمیگرده و چه مین رو روی کاناپه میبینه!

اونچه: من اومدم!

-کجا بودی؟

-من پیشنهاد اقای جائو رو قبول کردم.

-که اینطور ! پس تصمیمتو گرفتی!

-اره

-مطمئنی از پس دوره برمیای؟ کار سختیه یه مامور حتی اگه بدترین شکنجه ها روش انجام شه نباید هویتشو لو بده بنابراین دوره اموزشی این شغل....

-میدونم که خیلی سخته و چه اتفاقایی میافته! ولی الان به این شغل نیاز دارم.

-برای پول؟

-اینطور نیست!میخوام....

-بیگناهی پدر مادرتو ثابت کنی؟ چطور میتونی بعد از اینکه بخاطر نجات خودشون قربانیت کردن کمکشون کنی؟

-اونا فقط حاضر نشدن برای نجاتم خودشونو قربانی کنن و اینکه هنوزم پدر و مادرمن ! اگه تو بودی میشستی و نگاه میکردی که پدر و مادرت بیگناه تو زندان بمونن اونم 30 سال؟

چه مین دیگه بحث نکرد و گفت: حالا که تو قلبت برات مهمه همیشه پشتت هستم و میتونی بهم تکیه کنی.

-ممنونم

-چرا ممنونی؟

-چون گذاشتی افکارم رو بیان کنم و از دست افکار منفی و کینم خلاص شم!

-بیا بغلم.

.....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : دوشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۲ | 3:29 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 20

چه مین و اونچه بعد شام سوار ماشین میشن و به سمت سئول حرکت می کنن

اونچه:خب حالا من دیگه مجبور نیستم توی خونه ای که درش قفله بمونم مگه نه؟

-البته میتونی هر جا دلت خواست بری هرچی بخوای بخری دیگه ازادی تام داری. ولی.... حق نداری با پسرای دیگه بگردی فهمیدی؟

-خخخخ خیله خب بابا میدونم دوسم داری ولی نگران نباش منم فقط تو رو دوست دارم.

-اگه بری و اون پسر و جون شیک و پیک رو ببینی و بنظرت خیلی از مد افتاده بیام چی؟ هههه

-ههههه درباره چی حرف میزنی ؟ تمومش کن دیگه. ولی جدا نباید به فکر اینده باشم؟ من دیگه نمی تونم ایدل شم به لطف سابقه درخشانم پس نباید بیکار بمونم با این حال من از دانش اموزای دیگه 3 سال جلو ترم 7 ماه دیگه 17 سالم میشه ولی من یه ساله که مدرسه رو تموم کردم بنظرت نباید به فکر این باشم که داشگاه برم؟

-دانشگاه؟ ولی چه رشته ای؟

-اووه ! من توی ریاضی خیلی خوبم و قبلا کار با کامپیوتر برنامه نویسی رمز گشایی و کدنویسی رو یاد گرفتم پس برام راحت میشه اگه رشته کامپیوتر رو انتخاب کنم مگه نه؟

-این خیلی خوبه ولی اول باید برای امتحان دانشگاه اماده بشی و باید خیلی درس بخونی.

-فکر کردی همه این مدت توی خونه بیکار میشستم کل 3 ماه گذشته درس میخوندم همین الانشم 40 درصد مطالب رو جمع کردم

-یعنی فقط 4 ماه تا امتحان داشگاه وقت داری پس باید سخت درس بخونی! منم حمایتت میکنم

-ولی نمیشه که من هنوزم برات یه نون خور باشم.

-منظورت چیه تو الان دوست دخترمی چرا باید همچین حرفی بزنی؟ اگه خیلی احساس بدی میکنی پس باید موفق بشی!

-ممنونم اپا

-الان چی صدام کردی؟اپا

-هاه درسته من اپاتم هوووووووووووووو من اپاشم

اونا اون شب به سئول میرسن و از روز بعد اونچه سخت شروع به درس خوندن میکنه هر روز بدون وقفه درس میخونه تا برای امتحان ورودی دانشگاه قبول بشه. چه مین هم همه شرایط رو براش مهیا میکنه هر کتابی که بخواد هر غذایی که بخواد و هر وسیله ای که بخواد براش فراهم میکنه تا بلاخره اونچه بعد چهار ماه امتحان وردی رو شرکت میکنه و حالا باید منتظر نتایج باشن

بعد گذشت یک ماه دو ماه اکتبر بلاخره جواب های اولیه میاد و اونچه شانس زیادی برای قبولی در یک دانشگاه خوب رو داره چون درصد های خوبی در درس های اختصاصی بدست اوره بود ولی با این حال چون تعداد شرکت کننده ها ریاد بود هیچ چیزی معلوم نبود و جدایی از اون تا بخواد نتایج قطعی مشخص بشه و به خوابگاه منتقل بشه و کلاس های داشگاه شروع بشه 3 ماه زمان میبرد و میشه گفت اوایل فبریه میتونست دانشگاه رفتن رو رسما شروع کنه بنابراین باید به دنبال یه شغل میگشت .

در حالی که اونچه توی خونه در حال گشتن دنبال یه شغل مناسب بود چه مین وارد خونه میشه و به سمت اونچه میاد

چه مین: گفتی رمز گشایی بلدی؟ مگه نه؟

-اره! چطور؟

-میتونی کمکمون کنی؟

چه مین و اونچه به یک ابار متروک میرن . چه مین توضیح میده: چند نفر داخل انبار زندانی شدن و داخل انبار یه بمب کارگذاشته شده که 20 دقیقه دیگه میترکه ما به زمان بیشتر برای بازکردن در نیاز داریم! میتونی قفل رو باز کنی؟

-تلاشمو میکنم فقط لپ تاپ رو بهم بده

اونچه شروع به کار میکنه اول سیستم بمب رو حک میکنه و بعد شروع کردن به بررسی اعداد کد بمب میشه یسری رو یادداشت میکنه و بعد روی کاغذ اعداد رو محاسبه می کنه

اونچه: ما فقط سه بار میتونیم رمز رو امتحان کنیم.

-اگه تو سه بار نتونی رمز رو پیدا کنی چی میشه؟

-بمب بلافاصله میترکه!

-به هر حال 5 دقیقه فرصت دارم شروع کن به وارد کردن

اونچه شروع میکنه به وارد کردن کد : 947156 فایده ای نداره کد دوم رو امتحان میکنه 567194 باز هم فایده ای نداره

چه مین:یک دقیقه وقت داری!

964571 و رمز درست این رمز بوده بمب 28 ثانیه قبل ترکش متوقف میشه!در بلاخره یه ربع بعد باز میشه افرادی که گیرافتاده بودن نجات پیدا میکنن. ولی اونچه یکدفعه از حال میره ! چه مین سریع اونو به بیمارستان میرسونه دکتر تشخیص میده که علت فشار روانی بخاطر قرار گرفتن در شرایط مشابه بوده که باعث افت شدید فشار شده و اونچه از حال رفته.به هر حال این ماجرا هم به خوبی و خوشی بخیر میگذره!

اونچه همراه چه مین به ایستگاه پلیس میره تا تمام کاریی که انجام داد رو گزارش کنه بعد از نوشتن گزارش رئیس جدید اقای جائو میاد نزدیک اونچه: خانم هونگ میتونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟

-البته چه کمکی از دستم برمیاد؟

-میخواستم بدونم دوست دارید به معنوان رمز گشا اینجا شروع به کار کنید؟ اگه دوست داشته باشید میتونیم حتی یک دوره فشرده براتون بزاریم تا به عنوان یک کاراگاه یا مامور مخفی برامون کار کنید.

-برای چی فکر میکنید مناسب این شغل هستم؟اخه کاراگاه بودن کار سخته!

-شما تونستتین به بمب رو متوقف کنید و رمز گشایی بلدین و سنتون جوریه که کسی بهتون شک نمیکنه که مامور باشین و از همه مهم تر هنر های رزمی رو بلدین و بازیگری رو هم یاد گرفتین پس با یه دوره تیر اندازی و دفاع شخصی و روان شناسی میتونیم از استعداد شما بهره ببریم.

-میتونید یکم بهم وقت بدید تا دربارش فکر کنم؟

-البته میتونید هر زمان که اماده بودید به من خبر بدید.

-ممنونم.فعلا من از حضورتون مرخص میشم

اونچه توی خونه به شغلی که بهش پیشنهاد شده بود فکر می کرد ولی مطمئن نبود شب موقع خواب همراه چه مین روی تخت دراز میکشن و اونچه سرشو میزاره روی دست چپ چه مین و شروع میکنه به مشورت گرفتن:

-چه مین!

-هوم

-بنظرت اگه یه مامور مخفی بشم .....میتونم مفید باشم؟

-میخوای مامور مخفی شی؟

-امروز اقای جائو این پیشنهاد رو بهم داد ولی من نمیدونم که این شغل برام مناسبه یا نه!

-به هیچ چیزی به جز چیزی که قلبت میگه گوش نکن! اگه این شغلو دوست نداشتی کمکت میکنم یه شغل بهتر پیدا کنی.

-خیلی خوشحالم که تو رو دارم.دوست دارم

-منم همین طور

-ولی من بیشتر دوست دارم

-میخوای بفهمیم؟

و کمی با هم شیطنت میکنن و حال و هوای اتاق رو عاشقانه می کنن


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : شنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۲ | 6:44 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 19

صبح روز بعد ساعت 9 بیدار میشن و اماده میشن که به زندان بوسان برسن با هم وارد زندان میشن چه مین پیش یکی از نگهبانا میره و میگه من لی چه مین مامور اداره پلیس شماره 24 سئول هستم و قرار بود دو نفر از دندانی ها رو ملاقات کنم خانم و اقای هونگ.

-لطفا صبر کنید تا برم و از مافوقم بپرسم

-ممنونم

- از این طرف لطفا!..... یکم اینجا منتظر بمونید

اونچه و چه مین پشت یه میز نشستن و منتظر بودن اونا پدر و مادر اونچه رو میارن وقتی اونچه اونارو میبینه بی اختیار می استه و شروع به گریه میکنه!

-مامان...بابا....

خانم هونگ:منظورت چیه ؟ ما بچه ای نداریم

-مامان من میدونم دخترتونم لطفا انکارش نکنید!

-گفتم که ما بچه نداریم. اگه کاری با ما ندارین از اینجا گم شید

چه مین: خانم هونگ اروم باشید. من پسر اون خانم و اقای هاه هستم . همه چیزی که ما میخوایم بدونیم حقیقته . فقط میخوایم بدونیم چی شد و چرا به قتل رسید همین.

-ما اونا رو نکشتیم. ولی کی حرفمون رو باور میکنه؟ اون روز اونا در مقابل یه باند قرار گرفتن که هم بچه منو گروگان گرفته بودن هم بچه های اونارو اونا برای نجات بچه هاشون خودشونو کشتن ولی....

اونچه : ولی چی؟

اقای هونگ: ما برای نجات بچمون حاضر نشدیم خودمونو بکشیم و بهشون گفتیم اگه خیلی علاقه به گشتن دارن بچمونو بکشن ! به هر حال اون بچه دو روزه بود و ماه هم فرصت برای بچه دار شدن داشتیم.

اونچه: پس اونا بچه رو کشتن؟

-اونا نکشتنش ازمون سوال کردن اسم بچه قراره چی باشه و بعد اونو با خودشون بردن.

چه مین: اسم بچه قرار بود چی باشه؟

خانم هونگ: هونگ اونچه

اونچه میزنه زیر گریه انگار نگاه کردن به چهره کسایی که بهش زندگی داده بودن ولی بعد دو روز میخواستن ازش پس بگیرن براش غیر قابل تحمل بود.

اونچه: امیدوارم زندگی که در ازای اون بچه بدست اوردید براتون به اندازه کافی لذت بخش باشه و امیدوارم بعد از امروز دیگه هیچ وقت اون بچه رو نبینید.

اونچه از جاش بلند میشه و بیرون میره . چه مین به خانم و اقای هونگ میگه: دختری که الان دید دختر خودتونه و اسمش هونگ اونچه ست!

خانم هونگ: چطور ممکنه که زنده گذاشته باشنش ؟

  • چند روز بعد از محکوم شدن شما اونچه جلوی در یه یتمخانه پیدا میشه و همراهش یه کاغذ بوده که اسم و فامیلش روی اون نوشته شده بوده.

-رابطه تو با اون چیه؟

-دوست پسرشم.

-حتما شوخیت گرفته نه؟! چند سال تفاوت سنی دارین؟ اون فقط 16 یا 17 سالشه! چطور دوست پسر داره؟

-مدرسه رو تموم کرده بنابراین قوانین مدرسه رو لازم نیست رعایت کنه پس میتونه راحت قرار بزاره.

-حالا که زنده ست اونو به تو میسپاریم.

-نگران نباشین بهتر از شما ازش نگهداری میکنم

چه مین بلند میشه و میاد بیرون اونچه پشت در واستاده بود و گریه میکرد.صداش میکنه: اونچه!

اونچه در حالی که گریه میکنه میره توی بغل چه مین و چه مین هم اونو در اغوش میگیره.

چه مین: دیگه تموم شد!گریه نکن. اگه گریه نکنی برات یه شام خوب میگیرم.

اونچه چند بار میزنتشو میگه:بهم رشوه میدی؟ اینجوری میخوای دلداریم بدی؟

-چجوری دوست داری دلدارت بدم ها؟ فکر نمیکنی مکان مناسبی برای دلداری دادن نیست؟ بیا بریم میریم جاجانگمیون و مرغ سوخاری میخوریم باشه؟

-اوهوم


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : جمعه دوازدهم آبان ۱۴۰۲ | 1:55 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 18

دو روز بعد---

چه مین: کار های ترخیصتو انجام دادم میتونیم بریم

-فهمیدی پدر و مادرم کجان؟

-توی زندان بوسان زندانین و هنوز از محکومیتشون 13 سال مونده!

-باید بریم اونجا

-الان نه اول باید بریم دادگاه تا تصمیم مجدد درباره محکومیتت اعلام بشه

-خیله خب ساعت چند باید اونجا باشیم ؟

-دو ساعت دیگه

-پس بریم

دو ساعت بعد در دادگاه:

قاضی:تصمیم دادگاه رو اعلام میکنم:در جریان پرونده سوء قصد که خانمه هونگ اونچه در ان گناه کار شناخته شد و به سه سال حبس همراه کار محکوم شد با بدست امدن مدارک جدید مشخص شد که ایشون بی گناه هستن و از این لحظه به بعد ازاد هستن. و در باره خانوم هاه به علت شهادت دروغ دو سال حبس به 3 سال حبسی که به علت سوء قصد به جان خام هونگ محکوم شدن اضافه میشه.

بعد از اون چه مین و اونچه از دادگاه بیرون میان و به سمت بوسان میرن. وقتی به بوسان میرسن دیگه ساعت 3 صبح شده بود به یه هتل میرن تا صبح به زندان بوسان برن.

هتل دار: به هتل ما خوش اومدید چه کمکی از دستم برمیاد

چه مین : دو تا اتاق یه نفره لطفا

-متاسفم اتاق هامون پرشده فقط یه اتاق یه نفره دارم

-اونچه! بیا بریم یه جای دیگه.

اونچه: لطفا همون اتاق رو بهمون بدین.

رو به چه مین میکنه و میگه: میخوای تا خود صبح دنبال هتل بگردی؟ میدونی الان ساعت چنده؟ الان اتاق گیر نمییاری

با هم میرن توی اتاق و چه مین میگه: من روی مبل میخوابم تو روی تخت بخواب

-باشه مشکلی نیست

لباساشونو عوض میکنن و میرن بخوابن اونچه روی تخت دراز میکشه ولی ذهنش پر از سواله؟ چرا خانوادش باید قاتل باشن و چرا کسی که کشتن باید خانواده چه مین باشه؟ داشت اروم اروم اینارو با خودش زمزمه میکرد که خوابش میبره . توی خواب میبینه که چه مین و یوجین بالای سرش وایستادن و اون جلوشون زانو زده و اونا بهش میگن که هم خودش قاتل هم خانوادش . اون توی خواب فریاد میزنه : من قاتل نیستم! من قاتل نیستم !

چه مین صداشو میشنوه میاد کنارش و بغلش میکنه و صداش میزنه و سعی میکنه بیدارش کنه . اونچه بلاخره بیدار میشه شروع میکنه به گریه و چه مین رو محکم بغل میکنه . چه مین بهش میگه: تقصیر تو نیست! تو هیچ اشتباهی نکردی. من هیچ وقت تو رو مقصر ندونستم و نمیدونم پس بهش فکر نکن.

اونچه اشکاش بند نمی اومد و چه مین نمیدونست باید چیکار کنه . اروم روی تخت هلش داد تا دراز بکشه زانو هاشو دو طرف اونچه گذاشت و دستاشو کنار سرش روی تخت محکم نگه داشت وشروع کرد به بوسیدن لب های اونچه اونچه اول مقاومت نشون داد ولی چه مین راه فرار رو بست و نزاشت تفره بره بنابراین اونچه گاردشو پاین اورد . گشماشو بست و شروع کرد به بوسیدن چه مین .در حالی که دستای همو گرفته بودن همدیگر می بوسیدن.

چه مین گفت : فردا حقیقت رو میفهمیم ولی میشه از الان بهم جواب بدی که حداقل دوسم داری یا نه؟

-اگه پدر و مادرم دلیل منطقی برای گشتن پدر و مادرت نداشتن چی ؟ میتونی دوسم داشته باشی؟

-گفتم که تو تویی و اونا اونان.هیچ ربطی بهم ندارید من تو رو همیشه دوست دارم و حاضرم مردت باشم اگه تو هم دوستم داشته باشی. حالا جواب منو با یک کلمه بده دوسم داری یا نه؟

-دوست دارم

چه مین بعد از اینکه پاسخ اونچه رو میشنوه خیلی خوش حال میشه یه لبخند بزرگ میزنه و دوباره اونچه رو می بوسه بعد بلند میشه و شروع میکنه به فریاد زدن: اون دوسم داره! دوسم داره! هوووووووووووو!

اونچه شروع میکنه به خندیدن و بهش میگه: ساکت باش ساعت 4 صبحه همه خوابیدن. بیا اینجا ! بیا بخوابیم.

-با هم ؟

- نکنه مبل رو بیشتر دوست داری؟ عیب نداره میتونی همون جا بخواب.

-نه نه نه نه تخت و بیش تر دوست دارم

بعد به سمت تخت میاد کنار اونچه دراز میکنه تا بخوابن

-اونچه!

-هوم؟

-میشه بغلت کنم؟

اونچه خودشو به سوت چه مین نز دیک میکنه چه مین هم بغلش میکنه و تا صبح با هم میخوابن.


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : پنجشنبه یازدهم آبان ۱۴۰۲ | 2:51 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 17

اونچه رو به سرعت داخل اتاق بستری می کنن دکتر به سرعت وارد میشه و میگه:

بایین احیاش کنیم سطح اکسیژن بدنش اومده پایین باید بهش اکسیژن برسونید دستگاه شک رو بیارید.

چه مین پشت در اتاق منتظر بود تا نتیجه رو بفهمه . دکتر از اتاق خارج میشه!

-دکتر حاش چطوره؟

-متاسفم ما همه تلاشمونو کردیم ولی ....

چه مین کاملا بی دست و پا میشه و به داخل اتاق میره و میبینه که پارچه سفید روی اونچه کشیدن و مانیتور همه خط هاش صاف صاف هستن. با اشک به سمت اونچه میره و پارچرو از روی سرش میکشه واقعا دیگه قلبش نمی زد

چه مین چند ثانیه سکوت میکنه و بعد میگه: حتی اگه پدر مادر تو بودن که منو یتیم کردن اجازه نمیدم به همین راحتی بمیریو راحت شی بعد خودش دستگاه شک رو میگیره توی دستش لباس اونچه رو باز میکنه و کرم میزنه تا جای شک ها نسوزه و بعد شروع میکنه به شک دادن و میگه: نباید بمیری! زنده شو ! زنده شو! نباید بمیری!نباید....

به طرز غیرقابل باوری اونچه احیا میشه و قلبش دوباره شروع به تپیدن میکنه ! مانیتور دوباره شروع به نشون دادن ضربان قلب میکنه دکتر ها دوباره وارد میشن و شروع میکنن به اکسیژن رسانی و تقویت کردن بدن اونچه .

چند روز میگذره و اونچه به هوش نمیاد! چه مین هر روز ازش مراقبت میکنه ومنتظر میمونه تا بیدارشه ! هر روز براش اب انبه میخره به امید اینکه اگه اونچه بیدار شد ابمیوه مورد علاقشو بخوره روز چهارم چه مین با ابمیوه تو دستش وارد میشه و ابمیوه رو میزاره روی میز کنار تخت و میشینه و از اونچه مواظبت مکنه. همین طور که نشسته بود یکدفعه متوجه میشه که دست اونچه تگون میخوره! چند بار صداش میزنه: اونچه ! اونچه!

اونچه چشماشو باز میکنه و به چه مین نگاه میکنه و اشکاش جاری میشه رو شو برمیگردنه و به چه مین میگه: حتما الان ازم متنفری مگه نه؟ حالا میدونی که کار پدر و مادر من بوده که یتیمی درست میگم؟

-میدونم کار اونا بوده. ولی...

-پس چرا اینجایی؟ میخوای سرزنشم کنی و نفرتتو نسبت به من ابراز کنی اره؟

-ولی ازت متنفر نیستم..... تقصیر تو نبوده . تو هم بخاطر کار مامان بابات یتیم شدی و زجر کشیدی ! حتی مردی و زنده شدی!چرا باید تو رو مقصر بدونم

اونچه به چه مین نگاه میکنه و میگه: وقتی صورتمو میبینی به چی فکر میکنی؟

-خوشحالم از اینکه میتونم دوباره این چهره رو صحیح و سالم و زنده ببینم.

-اصلا تو دلت ازم بدت نمیاد؟ لعنتی میخوای اینجوری عذابم بدی ؟ برو بیرون بیرو بیرون

چه مین که میبینه اونچه خیلی عصبی به نظر میاد میره چلو بغلش میکنه و میگه: قسم میخورم که ازت متنفر نیستم. نمیخوام انتقام بگیرم. بعد به اونچه نگاه میکنه و میگه: من عاشقت شدم. تو هم دوسم داری؟

اونچه چیزی نمیگه فقط نگاه میکنه چه مین لب هاشو میبوسه ولی اونچه به عقب هلش میده : حتی اگه دوست داشته باشم تا نفهمم چرا پدر و مادرم خانوادتو کشتن نمیتونم باهات باشم .

-نگران نباش با هم حقیقتو پیدا میکنیم ولی اول باید کامل خوب بشی فهمیدی؟

-باید بهم قول بدی تا اون موقع از حد نگذری. میتونی اینکارو کنی؟

-باشه. برات اب انبه خریدم میخوای بخوری؟

-اهوم

چه مین به اونچه کمک میکنه که بشینه و اب انبه رو میده دستش و میره دنبال دکتر تا وضعیت اونچه رو بررسی کنن و دکترا میان و و اونچه رو معینه میکنن

چه مین: دکتر حاش خوبه؟

-حالش خوبه و دو روز دیگه میتونه مرخص شه.

-اه ممنونم ممنونم دکتر .

دکتر رو به اونچه میکنه و میگه: تو دیگه مرده مبودی و درواقع قلبت از کار افتاده بود ولی این پسر که نمی خواست مرگتو قبول کنه اینقدر بهت شک داد که برگشتی مشخصه که پیوند بینتون خیلی قویه! قدرشو بدون

اونچه زیر چشمی به چه مین نگاه میکنه و به دکتر میگه: شاید هنوز بدهی های زیاد دارم که باید بهش بدم بخاطر همین نمردم.

-خیله خب تنهاتون میزارم

چه مین:ممنونم دکتر

اونچه:میتونی یکاری انجام بدی؟

-چه کاری؟

-برو پدر و مادرمو پیدا کن!

.....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲ | 3:1 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 16

بخش 1 چه مین:

رئیس:اقای لی شما به جرم همدستی با متهم و فراری دادنش بازداشت هستید! شما ها اونجا وای نستید بیاین ببریدش

-چی؟ نه صبر کنید نمیتونین همین جوری منو مقصر بدونین من میخواستم اونو بیارم اینجا نمی خواستم فراریش بدم

- واقعا ؟ همه چیز بعد بازجویی مشخص میشه این حرفاتو برای اونجا نگه دار. ببرینش

-صبر کنید نمیتونین همین جوری منو ببرین اونچه توی خطره ! باید نجاتش بدین!

ولی حرف های چه مین فایده ای نداشت و بردنش توی اتاق بازجویی و اون باید اونجا منتظر می موند

بخش 1 اونچه:

اونچه داخل یه خونه متروکه تویه یه اتاق روی یه صندلی بسته شده بود و فریاد می زد و کمک می خواست ولی همین که در اتاق باز شد یکدفعه سکوت کرد! نمیدونست چی بگه ! چرا باید اون میبود؟ چرا کسی که هیچ وقت بدی در حقش نکرده بود این کارو باهاش باید میکرد؟ یوجین از بیرون در ظاهر شد. به سمت اونچه اومد . اونچه بلند داد زد: چرا این کارو میکنی؟ مگه چه ظلمی بهت کردم ؟ چی از جونم میخوای؟ مگه نمیخواستی با دوست پسرت بری امریکا تحصیل کنی ؟ مگه منو برای اینکه موی دماغت نشم مقصر جلوه ندادی؟ دیگه چی میخوای زنیکه ...

یوجین نزدیک میره و با چسب اونچه رو ساکت میکنه و شروع میکنه: تموم شد؟ حالا نوبت منه! هِه میگی چه بدی در حقم کردی؟تو دختره جنده همیشه تو همچی از من بهتر بودی رقص و خوندن و بازیگری . حتی تونستی کار اموز بشی در حالی که من نتونستم و مجبور شدم رشتمو عوض کنم تا بتونم کار پیدا کنم.چرا تو؟ چرا من نباید انتخاب میشدم؟ حتما داری میگی همه دلیلم همین بوده؟ چه مسخره! نه!! دلیلم فقط همین نیست هنوز اصل موضوع رو نگفتم! پدر و مادر تو... پدر و مادر منو کشتن. چیه تعجب کردی ؟هنوز راستش قسمت مهمشو بهت نگفتم اون پسری که باهات خوب رفتار میکنه چه مین! اون .....(بعدا اسپویل میشه اینجا چی گفته) راستش فهمیدنش برام سخت نبود چون تو دقیقا چهره مادرتو داری ولی خوب مجبور شدم همه این سال ها چهرهتو تحمل کنم تا یه روزی بتونم انتقام بگیرم. هدف اولم این بود که چهره تو خراب کنم که به رویای ایدول شدنت نرسی و حتما میپرسی هدف دومم چیه؟ هدف خواستی ندارم فقط میخوام تو بدبختی بمیری ! فکر کردی به همین جا تموم میشه ؟ نه! قطعا انتقام مرگ پدر و مادرم رو میگیرم!

شما بی خاصیتا بیایین ببرینش ....

پارت دوم چه مین:

چه مین توی اتاق بازجویی بود ولی یکدفعه دوربین توی اتاق قطع میشه یکی از افراد وارد اتاق میشه که اوضاع رو چک کنه .وقتی در باز میشه چه مین اونو هل میده و از اتاق خارج میشه و از روی میزی که توی دفتر بود اسلحه شو برمیداره و تلاش میکنه که فرار کنه پلیس ها تلاش کردن جلوشو بگیرن ولی هیچ کس حریفش نبود میاد بیرون از ایستگاه پلیس و سوار ماشین میشه و به مامور سونگ زنگ میزنه: سونگ هو برو کسی میدونه بهت زنگ زدم؟

-نه نمی دونه

-لطفا کمکم کن.

-تو فرار کردی اخه چجوری کمکت کنم؟

-باید یسری اطلاعات همین الان برام بدست بیاری ....(دنبال اون ماشینایی که اونچه رو بردن میگرده دیگه)

-بسیار خب 15 دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم .

-سونگ هو! .... ممنونم .برات جبران می کنم

-لازم نیست. مواظب باش.

15 دقیقه بعد چه مین اطلاعات رو بدست میاره و میره تا اونچه رو نجات بده

بخش دوم اونچه:

اونچه رو به باغ پشت خونه متروکه بردن! یه عالمه قبر اونجا بود ! ولی یه قبر کنده شده بود وتابوت توش بود ولی روش پوشیده نشده بود ! اونچه از جلوتر رفتن خودداری می کرد و سعی می کرد داد بزنه ولی با این حال کاری از پیش نبرد اونا میخواست اونچه رو توی قبر دفن کنن بنابراین گذاشتن توی تابوت و در تابوتو بستن شروع کردن به خاک ریختن روی تابوت.

در همین حال چه مین به جلوی خونه متروک میرسه و وارد خونه میشه ولی مرد های چهارشانه و مصلح زیادی بهش حمله ور میشن ولی اون بی تردید همشونو له و لورده می کنه و دنبال اونچه میگرده وارد یکی از اتاقا میشه و اونجا یوجین رو میبینه! تعجب میکنه : مگه تو بهترین دوستش نیستی؟ بعد اسلحه رو درمیاره و به سمت یوجین نشانه میگیره : بگو اونچه کجاست؟

-اونچه؟ حتمی تا الان دیگه اون دنیاست.

-گفتم بگو کجاست وگرنه یه گلوله حرومت میکنم .

-جرعتشو داری منو بگشی؟ همین الانشم حتما فرار کردی که اینجا وایستادی . میخوای منم بگشی؟

چه مین به پهلوش یه تیر میزنه می زنه و میگه: هیچی برام مهم نیست باید اول نجاتش بدم!

-ایششش لعنتی . میخوای خواهرتو بخاطر کسی که پدر و مادرش پدر و مادرتو کشتن بکشی؟

-منظورت چیه؟

-من خواهرتم هاه یوجین و تو برادرمی و اسم واقعیت اینه هاه سوبین !

-چرا باید حرفتو باور کنم؟

- روی پای چپت یه ماه گرفتگی داری مگه نه؟

چه مین به فکر فرو میره و یه لحظه سست میشه

-از کجا میدونی کار پدر و مادر اونه؟

- چون اون دقیقا صورت مادرشو داره و البته اینکه از اول اینکه فامیلیش هونگ بوده و درست بعد اون اتفاق سر از یتیم خونه در اورده مشکوک نیست؟

-به هر حال گناهی نداره.نمیزارم بکشیش بهم بگو کجاست؟

-اینقدر برات عزیزه؟

-اون مهمترین ادم برام در حال حاضره!

حیات پشتی توی یکی از قبرا دفن شده بعید میدونم بین اون همه قبر پیداش کنی .

در همون لحظه پلیسا از راه میرسن و همه رو بازدداشت میکنن ولی چه مین التماس میکنه که اونچه رو نجات بدن پس همراه چند نفر به حیات پشتی میرن و شروع به بررسی میکنن

چه مین شروع به کندن میکنه چندین قبرو باز کردن ولی اونچه رو پیدا نکردن حدود دو ساعت گذشته بود همه خسته شده بود ولی چه مین به کندن ادامه میداد بلاخره تونست قبر درست رو باز کنه در تابوت رو باز کرد . اونچه بیهوش شده بود! میارتش بیرون و محکم بغلش میکنه! و اشکش در میاد.

-اونچه! نباید بمیری ! نباید بمیری ! لعنتی نمیتونی الان بمیری! برات اب انبه گرفتم پاشو بخورش!

امبولانس میرسه و اونچه رو به بیمارستان می برن

این داستان ادامه دارد....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : سه شنبه نهم آبان ۱۴۰۲ | 3:4 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 15

صبح روز بعد اونچه بیدار میشه و مسواک میزنه و اماده دوش گرفتن میشه ولی متوجه میشه حولشو روی تاشو لباس ها بیرون اتاق جاگذاشته به سمت در میره ودر باز میکنه و چه مین از پشت در یکدفعه میاد تو و کنار دیوار هلش میده و دستاشو کنارر دیوار محکم نگه میداره و بعد می بوستش دستای همو محکم میگیرن و همدیگرو میبوسن . چه مین میپرسه :چیزی نیاز داشتی؟

-حوله!

میخوای دوش بگیری؟

-اوهوم

-همین جا وایستا

بعد چه مین میره و حوله اونچه رو میاره و بعد توی بغلش اونچه رو بلند میکنه

اونچه:چیکار میکنی؟

-میریم دوش بگیریم!

-منظورت چیه؟من هنوز قبول نکردم.

-خب قبول میکنی؟

اونچه سکوت میکنه و یواشکی لبخند میزنه و چه مین هم ادامه میده !وارد حموم میشن چه مین به اونچه کمک میکنه که لباساشو در بیاره و توی وان بره وکمکش میکنه خودشو تمیز کنه و مو هاشو بشوره .

بعد از حمام موهای اونچه رو خشک میکنه و با هم صبحانه میخورن و اماده رفتن به بازجویی با مظنون میشن که موبایل چه مین زنگ میخوره

چه مین: اون سوهو(اسم یکی از همکاراشه سخت نگیرین)..چی فرار کرده؟

چه مین با چهره ای نگران به اونچه نگاه میکنه

اونچه:چی شده؟

-مظنون! فرار کرده! ایشششششش گندش بزنن! اونچه باید بیای توی ایستگاه پلیس بمونی اینجا تنها نمیتونم ولت کنم خیلی خطرناکه .باشه؟

-باشه بریم

-بعد سوار ماشین میشن که به سمت اداره پلیس برن ولی همین سوار ماشین میشن متوجه میشن که تحت تعقیب قرار گرفتن ولی رفتن سمت اداره پلیس هنوز هم منطقی ترین راه حل موجود بوده پس راه خودشو نو میرن ولی وقتی به یه رو گذر میرسن یه ماشین راهشونو به سمت اداره پلیس میبنده پس مجبور میشن از روی روگذر رد بشن واین به معنی اینکه از شهر خارج شدن ولی ماشین ها از تعقیبشون دست برنمیداشتن در نهایت به یه جاده ی جنگلی رسیدن باتمام سرعت داشتن حرکت میکردن که

-چه مین ترمز بگیر(جیغ)

-خوبی؟

-اه ! خوبم

ولی شرایط اصلا جالب نبود چون یه اسلحه اومد روی سر جفتشون

-دستاتون رو بزارید روی سرتون و از ماشین پیاده شین سریع!

اونا از ماشین پیدا میشن ولی اون افراد فقط اونچه رو گروگان میگیرن و چه مین رو رها میکنن !

اونچه:چه مین!کمکم کن !دارین منو کجا میبرین؟ولم کنین.

چه مین: نگران نباش میام دنبالت نجاتت میدم.قسم میخورم!

چه مین هیچ راه حلی نداشت پس به ایستگاه پلیس میره تا کمک بخواد و برای نجات اونچه بره.بنابراین وارد ایستگاه پلیس میشه و پیش رئیس جدید میره: لطفا بهم نیرو کمکی بدین تا برم و خانم هونگ رو نجات بدم اونا گروگان گرفتنش!

رئیس:اقای لی شما به جرم همدستی با متهم و فراری دادنش بازداشت هستید!

....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : دوشنبه هشتم آبان ۱۴۰۲ | 4:4 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 14

اونچه دستاشو دور گردن چه مین میندازه و چشماشو میبنده ولی یکدفعه متوجه صدای باز شدن در میشه چشماشو باز میکنه ولی دیگه روی تخت نیست بلکه پشت میز ناهار خوری نشسته سرشو بلند میکنه چه مین وارد خونه میشه به سمت اونچه میاد و یه پلاستیک پر ابمیوه روی میز میزاره. اونچه حس دوگانه ای داره . میپرسه: امروز چندمه؟

-18 اکتبر

-ساعت 6 بعدظهره امکان نداره ولی تو که... اخه ما....

-چیزی شده؟

-اه ! ایش!گندش بزنن!بیخیالش

بعد از اون یه اب انبه از توی پلاستیک در میاره و یه نفس میخورتش.چه مین متوجه میشه که اونچه طبیعی رفتار نمیکنه ولی در اون لحظه براش مسئله مهم تری وجود داشت. پلاستیک رو به سمت اونچه حول میده ومیگه:همه اینا رو میدم بهت ولی به یه شرط.

-چه شرطی ؟

-فردا برای بازجویی نهایی از مظنون بیا . میدونم خیلی برات سخته ولی واقعا متاسفم .

-اشکالی نداره نیاز نیست متاسف باشی.(حقیقتا خورده تو حالش)

-واقعا یعنی میای؟

-اگه یه پلیس یه ادمی مثل منو که دارم دوران محکومیتم رو میگذرونم بخواد به جایی ببره چیکار میتونم بکنم؟

و بعد اونچه بلند میشه و میره توی اتاقش و در رو میبینده.چه مین متوجه میشه که اونچه اصلا توی حال و حوصله نیست و بیشتر انگار از اون عصبانیه پس میره و در اتاق رو میزنه:میتونیم صحبت کنیم؟

-نمی خوام الان صحبت کنم

-خواهش می کنم واقعا نمی خوام تحت فشار بزارمت ولی اگه فردا چیزی پیدا نکنیم باید بزاریم بره و اگه بره با بلیطی که گرفته کره رو ترک می کنه!

-متوجهم ! من تا جایی که بتونم کمکت میکنم.

-نمیدونم این درسته یا نه ولی...

وبعد چه مین سریع در اتاق رو باز میکنه و میره تو و به سمت اونچه میره !دستاشو میزاره روی شونه های اونچه و سریع می بوستش و بعد یه قدم ازش فاصله میگیره و منتظر میمونه .

اونچه: میخوای فردا باهات بیام برای تحقیقات درسته؟

-درسته

و بعد اونچه دستاشو روی شونه های چه مین میذاره و میاد روی پنجه هاش و میبوستش و بعد میگه:پس برو بخواب فردا کلی کار داریم.

چه مین لپاش سرخ شده بود و با یه لبخند بزرگ میگه:شب بخیر !(کرکاش ریخته) و بعد به سمت در میره و بعد برمیگرده و میگه:خوب بخوابی

-تو هم همین طور !

و بعد به تختشون میرن و شروع میکنن به ریز خندیدن و اون شب بلاخره صبح میشه....

این داستان ادامه دارد


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : یکشنبه هفتم آبان ۱۴۰۲ | 11:50 PM | نویسنده : MN |

اونچه در یکی از اتاق های ایستگاه تنها نشسته بود و اجاره خارج شدن نداشت و منتظر بود تا چه مین برگرده که در اتاق باز میشه و ریئس هان وارد میشه و با لحنی تحقیر امیز شروع به حرف های زننده می کنه.

-سلام به خانم زیبا و دردسر ساز . میبینم تنها نشستی!

-اه ریئس هان! اینجا چیکار می کنید؟

رئیس هان در اتاق رو میبنده و قفل میکنه و دوربین اتاق رو خاموش میکنه و به سمت اونچه میره:

خوب میبینم از شاهزاده با اسب سفیدت دور شدی!

-من متوجه منظورتون نمیشم(اونچه کم کم به عقب قدم بر می داره)

-خودتو میزنی به اون راه اره ؟ زنیکه جنده!!

به سمت اونچه قدم های سریعی بر میداره اونچه تا انتهای اتاق میدوه ولی جایی برای فرار وجود نداره و اون حتی دستاش باز نیستن که ازادانه از خودش دفاع کنه هان اونچه رو زمین میندازه و در حالی که اونچه شروع به جیغ کشیدن و کمک خواستن می کنه سعی می کنه یقه لباس اونچه رو باز کنه به سمت گردن اونچه میره اونچه با تمام قدرتش مقابله می کنه ولی فایده ای نداره! هان با دستاش بدن اونچه رو لمس میکنه دستاش رو از روی قفسه سینه تا روی شکم و بعد تا روی ران ها پایین میکشه و بعد تلاش میکنه اونچه رو ببوسه ولی اونچه بهش اجازه نمیده

- دختره هرزه لعنتی! عیبی نداره بخاطر مهربونی بیش از حدم ازت میگزرم

بعد دستاشو از روی ساق های پای اونچه کم کم بالا میکشه و از زیر دامن به داخل میبره اونچه با تقلا و گریه التماس میکنه که ولش کنه و اینکارو نکنه

-خواهش می کنم التماست میکنم ! این کار نکن!ولم کن ! ولم کن!

در همین حال بود که در اتاق باز میشه چه مین به سمتشون میدوه ویقه هان رو میگیره و از روی اونچه بلندش میکنه و یه مشت گنده(حقشه کاش دوتا میزد) به صورتش میزنه

-مرتیکه عوضی ! اسم خودت رو میزاری رئیس اداره پلیس؟ به یه بچه بی دفاع تجاوز میکنی؟ عوضی ! بیان ببرینش بندازینش پشت میله تا دربارش قانون تصمیم بگیره!

بعد یه لگد محکم بهش میزنه و میگه:متیکه عوضی!

و بعد پلیسا میبرنش

چه مین به سمت اونچه مییره اونچه هنوز هم توی شک بود و میترسید . با صدای بلند گریه میکرد و پاهاشو به سمت شکمش جمع کرده بود و به هیچکس نگاه نمی کرد . کنارش میشینه دستشو جلو میاره تا کمکش کنه بشینه و اونچه از تماس باهاش خودداری می کنه اروم بهش میگه:

دیگه لازم نیست بترسی! حالا که من اینجام هیچکی اذیتت نمیکنه . بیا بلند شو

بعد کمکش میکنه که بشینه دستشو به صورت اونچه نزدیک میکنه که اشکاشو پاک کنه ولی اونچه با ترس وصدای بلند میگه:چی کار می کنی؟

چه مین: نترس ! فقط میخواستم اشکاتو پاک کنم

اونچه با دستاش اشکاشو پاک میکنه و سعی میکنه جلوی گریشو بگیره ولی معلوم بود که هنوز خیلی میترسه و توی شک و فشار قرار گرفته . با هم سوار ماشین میشن.حال و هوای ماشین سخت سنگین بود و هیچکی حرف نمی زد و اونچه فقط به بیرون پنجره خیره شده بود و چه مین هر چند وقت یکبار بهش نگاه میکرد تا ببینه حالش چطوره.میرسن به خونه اونچه میره توی اتاق ودرو میبنده چه مین میاد سمت در اتاق و در میزنه:لطفا یه ثانیه بیا بیرون تا دستاتو باز کنم.

اونچه خیلی اروم درو نیم لا باز میکنه و دستاشو بیرون میاره و بعد دوباره میره داخل و درو میبنده میشینه روی تختش و شروع به گریه میکنه ولی تمام تلاششو میکنه که صدای گریه هاش بیرون نره و چه مین متوجه گریه هاش نشه .وقت شام شد چه مین ازش خواست تا بیاد و شام بخوره ولی اونچه بیرون نمیومد صبح روز بعد چه مین میره در اتاق رو میزنه: من دارم میرم . نگران نباش زود برمیگردم . اول باید از مظنون بازجویی کنم . بیا صبحونه بخور برات گذاشتم روی نهارخوری.

بعد از خونه میره بیرون.اونچه که صدای بسته شدن در رو میشنوه از اتاق میاد به سمت میز ناهارخوری میاد بشقاب پر سوسیس های مورد علاقش و تخم مرغ نیمروی عسلی بود که صبحانه مورد علاقه اونچه بود. از بشقاب عکس میگیره و مینویسه 18 اکتبر .میشینه پشت میز و چنگال و کارد رو میگیره دستش و یه سوسیس برمیداره ولی اشتهایی نداره و نمیتونه چیزی بخوره. همش به این فکر میکنه که الان همه درباره اش چی فکر میکنن؟ و یکی از مهم ترین سوالای توی ذهنش این بود که نکنه چه مین دیگه نتونه بهش اعتماد کنه و ازش متنفر شده باشه؟ با این فکر ها همین جوری پشت میز نشسته بود که در خونه باز میشه سر اونچه به سمت در ورودی برمیگرده و میبینه که چه مین برگشته! به شاعت نگاه میکنه , ساعت 6 بعد از ظهر شده بود ! میخواست برگرده توی اتاقش ولی سر جاش سیخ شده بود چه مین به سمت میز میاد سوجو های دستشو میزاره روی میز.(یه نوع نوشیدنی الکلی کره ای ) و رو به روی اونچه میشینه

-چرا صبحانه نخوردی؟ عیب نداره بیا سوجو بخوریم

-من هنوز نمیتونم بنوشم

-اه بیخیال یبارش اشکال نداره

بعد دو تا بطری رو باز میکنه و یکیش رو به اونچه میده و اونیکی رو توی یه نفس سرمیشه! اونچه با تعجب بهش نگاه می کرد یواش بطری رو برمیداره و یه جرعه ازش امتحان میکنه صورتشو جمع میکنه و محکم قورتش میده . چه مین شروع به خنده میکنه و میگه:خوبه مگه نه؟

اونچه سکوت میکنه و فقط به چه مین نگاه میکنه که بطری هارو پشت سر هم تموم میکنه بطری اول ,بطری دوم , ...,بطری هشتم

و بلاخره کاملا هوش و حواسشو به باد میده و کاملا مست میکنه و شروع میکنه به صحبت:

میدونی چیه ؟ احساس خجالت و شرمندگی میکنم. بهت قول دادم ازت مراقبت می کنم ولی اینجوری شد نمیخواستم اسیب ببینی. بردمت اونجا تا کمکت کنم مقصر رو پیدا کنی ولی فکر نمیکردم رئیس هان همچین ادمی با شه هوووم( جلوی دهنشو میگیره و بعد دوباره میگه) نباید اسمشو میاوردم( چند با میزنه توی سرش) من احمقم من احمقم.

اونچه از دیدن وضع هوش و حواسش خندش میگیره و میگه: مقصر تو نیستی . ازت ناراحت نیستم. خیلی هم ممنونم که اینقدر بهم کمک می کنی تو اولین کسی هستی که بدون هیچ درخواستی بهم کمک میکنه!

-پس چرا ازم دوری میکنی؟من اصلا این جوری دوست ندارم باهام رفتار کنی

-من فقط فکر کردم ... فکر کردم شاید بعد اتفاقی که افتاده ازم بدت اومده باشه همین.

-چرا باید از تو بدم بیاد ؟ ینا همش تقصیر اون عوضی بیشعوره(مستی زده به سرش خودتون صداشو توی زهنتون مست و بی هوش وحواس کنین خخخخخخخ)

-یعنی ازم بدت نمیاد ؟

چه مین بلند میشه میره سمت صندلی اونچه دستشو میزاره روی میز و به سمت اونچه خم میشه . دست دیگشو میزاره پشت گردن اونچه ... اونچه صدای قلبشو میشنوه دستاشو محکم بهم فشار میده و میگه: چیکار میکنی؟

-میخوام جواب سوالتو بدم

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 13

-منظورت چیه؟ فکر کنم خیلی مست کردی بزار برم

اونچه سعی میکنه از شرایط فرار کنه ولی چه مین راهی بهش نمیده دستاشو میزاره دو طرف صورت اونچه و اونو میبوسه !

چشمای اونچه درشت شده بودن و قلبش تند تند میزد نمی دونست باید چیکار کنه با خودش گفت: بیا الانو به هیچ چی فکر نکنیم!

بعد دستاشو دور گردش چه مین حاقه میکنه چه مین بهش نگاه میکنه وبعد دوباره میبوستش درحالی لب هاشونو به همدگه فشرده بودن چه مین دستاشو در کمر اونچه میدازه و سعی میکنه بلندش کنه بغلش میکنه و میبرتش توی اتاق خودش . اونچه با اینکه نمیدونست که این کار درسته یا نه نمیخواست متوقفش کنه! چه مین پیرهن سفیدشو در میاره و دستشو میزاره پشت سر اونچه ومیخوابونتش روی تخت و شروع میکنه بوسیدنش میره به سمت گردش اونچه . اونچه دستاشو دور گردن چه مین میندازه و چشماشو میبنده ولی یکدفعه متوجه صدای باز شدن در میشه...

این داستان ادامه دارد

(میدونم خیلی کم شعور هستم که همچین جای حساسی تمومش میکنم با اینکه میتونم ادامشم قرار بدم خخخخخخخخخخ)


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : یکشنبه هفتم آبان ۱۴۰۲ | 7:42 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 12

سر میز شام اونچه یه کلمه هم صحبت نمی کنه و در حالی که لپاش هنوز سرخ سرخ بود شروع میکنه به هورت کشیدن نودل

چه مین که متوجه میشه که خجالت کشیده شروع میکنه به عوض کردن جو

-فردا میرم تا درباره مظنونی که پیدا کردیم اطلاعات گیر میارم و اگه بشه ازش بازجویی می کنم

-اوهوم

-فکر کنم اگه خودتم باشی خوب بشه نه؟

-ولی من این هفته دو بار بیرون اومدم دیگه نمیتونم تا هفته دیگه خارج شم برات دردسر میشه

-نگران نباش چون برای همکاری در حل شدن پرونده میای کسی چیزی نمیگه

فردا اماده باش صبح زود باهم میریم ایستگاه پلیس

-باشه

صبح روز بعد اونا حاضر میشن و به اداره پلیس میرن وقتی به روبهروی اداره پلیس میرسن چه مین به دستای اونچه دستبند میزنه چون چاره ای نداره اون اجازه نداره به صورت عادی بیشتر از 2 بار در هفته اونو بیرون ببره پس برای دردسر نشدن مجبور بود اینکارو بکنه.اونچه درک میکرد که اونم زیر فشار قرار داره و تمام مدت بهش لبخند میزد و با چهره خوشحال حالشو بهتر میکرد

خلاصه که با هم رفتن داخل و از روی بدشانسی رئیس هان میبینتشون

رئیس هان:لی چه مین! ما یه قراری داشتیم که فقط دو روز در هفته از خونه بیاریش بیرون نه اینکه هر روز دنبال خودت راه بندازیش. فکر کردی نمی دونم دیروزم با خودت اوردیش اینجا؟اگه فرار کنه تو مسئولی ! میفهمی؟ برای هممون دردسر میشی تا همین جاشم خیلی بهش کمک کردی!

چه مین: رئیس نگران نباش همین جوری که با خودم نیاوردمش برای حل کردن پرونده قراره بهم کمک کنه چون مظنون رو میشناسه!

اونچه:ریئس! لطفا نگران نباش من نهایت همکاری رو میکنم تا این پرونده حل بشه و هیچ دردسری درست نمیکنم.

بعدش خم میشه و از ریئس اجازه میخواد که در حل پرونده همکاری داشته باشه

رئیس هان: خیله خب خیله خب باشه بلند شو اجازه میدم ولی به فکر کار های بیهوده نیوفتی!

-بله ممنونم رئیس

و بعد با هم میرن تا اطلاعات مظنون رو پیدا کنن

چه مین: دو بون سو 28 ساله دانش جوی تربیت بدنی و سابقه درخشان در عنواع ورزش های رزمی اون در حال حاضر داره توی یه کافه کار میکنه و خانواده شو از دست داده و از زنش جدا شده

-که اینطور ! میتونی ببینی کجا زندگی میکنه؟

-پیدا کردم اونچه تو بهتره همین جا بمونی من میرم و زود بر میگردم

-باشه

چه مین با چند تفر نیرو میرن تا مظنون رو دستگیر کنن و اونچه توی اداره پلیس منتظر چه مین میمونه.

این داستان ادامه دارد...


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : شنبه ششم آبان ۱۴۰۲ | 4:4 PM | نویسنده : MN |

	فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 11

اونچه:بهم اعتماد داری

(تکان دادن سر)- اره اعتماد دارم

-واقعا! پس چرا این چند روز بهم حتی زنگ هم نزدی؟ چرا همون روز اول به من شک کردی؟ چرا همون موقع جوابمو نداری؟هاه بگو دیگه

- خودتم بودی تو اون لحظه همین واکنشو نشون میدادی. فکر نمیکنی اینکه بلافاصله رفتم دنبال واقعیت نشون دهنده اینه که بهت اعتماد داشتم فقط باید اون لحظه جوری رفتار میکردم که به نظر نیاد دارم فقط طرف تو رو میگیرم باید شرایط منم در نظر بگیری

-معذرت میخوام(گریش گرفت بچم)

چه مین میره سمتش با دستاش پشت سر اونچه رو لمس میکنه وبه بدن خودش تکیه میده و در اغوش میگیرتش شروع میکنه به ناز کردن موهاش

-عیبی نداره دیگه تموم شد . برات مرغ سوخاری گرفتم باید بخوری و جون بگیره باشه

-اهوم

بعد اون با هم برمیرن اداره پلیس و چه مین اونچه رو به دفتر خودش میبره و عکس افرادی رو که از 4 روز قبل از حادثه در اون ناحیه رفت و امد داشتن رو نشون میده

-کسی برات اشنا نیست؟

اونچه به چهره ها با دقت نگاه میکنه تعداد افراد توی لیست بیشتر از 250 نفر بود ولی

-اونو میشناسم یه بار همراه دوست پسر یوجین دیدمش!

-خانم هاه

-درسته

-یعنی ممکنه این موضوع به خانم هاه مربوط باشه؟

-شاید.مثل اینکه خیلی میخواست منو بندازه زندان و از دستم خلاص شه شاید چون موفق نشده میخواسته تلافی کنه!

-فکر نمی کنم موضوع به همین سادگیا باشه(صدایی اروم و متفکر)

اونچه توی مدتی که با خانم هاه بودی متوجه چیز خواستی نشدی؟مثلا ازت درباره چیز خواستی سوال نکرده یا ازت درخواست عجیبی نداشته

-فکرنکنم ما مدت زیادی با هم دوست های صمیمی بودیم حتی اگه اینطور بوده باشه شاید بنظرم مهم نیومده باشه

-بهتره یکم بهش فکر کنی چون ممکنه اینجوری سرنخ های بیشتر پیدا کنیم

اونچه که هنوز بی حاله سرش گیج میشه و یهو تعادلشو از دست میده ولی چه مین بازو هاشو میگیره و نمیزاره بیفته ولی اونچه حال تکون خوردن نداره برای همین به چه مین تکیه میکنه

چه مین: حالت خوبه؟میخوای برگردیم بیمارستان؟

-نه لازم نیست فقط به استراحت نیاز دارم

چه مین یکم خم میشه و میگه: بیا کولت میکنم

-فکر نکنم فکر خوبی باشه

-اگه همش بخوام مواظبت باشم که از پله ها نیوفتی سخت تره! بیا بالا دیگه

اونچه که لپاش سرخ شده بود و از شرق تا عرب صورتش لبخند شده بود دستاش انداخت دور گردن چه مین چه مین هم پا هاشو از زیر رانو گرفت و کولش کرد و بردش توی ماشین. توی راه اونچه خوابش برد چه مین هم صندلیشو یکم داد پایین تا راحت باشه و بعد اینکه رسیدن خونه از ماشین پیاده شد رفت تا کمربند رو باز کنه که اونچه بیدار شد صورتاشون تو فاصله 5 سانتی هم بود چشماشون به هم خیره شده بود جفتشون به این فکر می کردن که الان چه اتفاقی قراره بیفته؟ چه مین یکم صورتشو به اونچه نزدیک تر کرد اونچه کاملا مات و مبهوت شده بود و خشک سر جاش نشسته بود فکر می کرد که الان اتفاق میفته چشماشو محکم بست ولی یهو صدایی اومد (تیک) و بعد کمربندش باز شد چشماشو باز کرد چه مین سرشو از ماشین بیرون اورد و گفت:میتونی بیای بیرون اونچه هنوز نفهمیده بود چی شده مات و مبهوت نگاش میکرد . چه مین اسمون نگاه کرد و در حال خنده اه کشید و بعد توی بغلش بلندش کرد . اونچه بلاخره به خودش اومد و گفت: چچیکار می کنی؟

-کمکت میکنم بریم بالا

-خودم میتونم بیام منو بزار زمین!

-دیگه دیره برای پشیمونی باید اینطوری جریمت کنم بعدش چند بار تو بغلش پرتش می کرد بالا و دوباره میگرفتش اونچه هم التماس می کرد که بزارتش زمین با هم رفت توی خونه. اونچه روی کاناپه رو به رو اشپز خونه نشسته بود و چه مین رو که نودل فوری درست می کرد با دقت نگاه می کرد در همین حال چه مین گفت

:چیزی روی صورتمه داری با نگاهت سوراخم میکنی میدونم جذابیتم حد و اندازه نداره ولی دلیل براین نمیشه که همش منو نگاه کنی

اونچه سرشو رو به سمت چپ برمیگردونه و میگه : کی تو رو دید میزنه دارم به نودلا فکر می کنم

-بهتر همین باشه

اونچه بلند میشه و وارد اشپز خونه میشه و میگه: پس چی ؟ چه اعتماد به سقفی داری!

چه مین شعله زیر نودل هارو کم میکنه به سمت اونچه بر میگرده. اونچه بهش با تعجب نگاه می کنه. یواش یواش به سمت اونچه قدم برمیداره

-پس بنظرت من به اندازه کافی جذاب نیستم؟ پس شاید جذابیتمو تا حالا بهت نشون ندارم!!

اونچه به لبه کابینت میرسه و نمیتونه عقب تر بره چه مین از پهلوهاش بلندش می کنه و لبه کابینت ها در حالی که دستاشو گرفته نگهش میداره صورتشو به اونچه نزدیک میکنه اونچه با ترس ولی با احساس عجیب و نا اشنا نگاش میکنه اینگار براش همه چیز متفاوته همینطور که صورت چه مین به اونچه نزدیک تر میشه اونچه سرخ تر میشه .لب هاشون دیگه تقریبا برخورد کرده بود که اونچه چه مین رو هول میده و از اشپزخونه میدوه بیرون و اروم میگه:بی شرم

-اهای ! کجا رفتی ؟ غذا امادست

بعدش میزنه زیر خنده و دست راستشو میزاره روی کابینت ها..

این داستان ادامه دارد


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : جمعه پنجم آبان ۱۴۰۲ | 4:15 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 10

چه مین به ایستگاه پلیس میره از یکی از همکاراش به اسم اقای سونگ میخواد که به خونش بره و مواظب اونچه باشه و براش اب و غذا ببره و اگه چیزی نیاز داشت براش تهیه کنه و بعد میره تا دوربین های مدار بسته اون محله رو بررسی کنه

همه دوربین ها رو برای اون روز بعد رفتنش یک یکی چک میکنه ولی هیچی پیدا نمی کنه: اونچه ! یعنی واقعا کار خودت بوده؟

یه دفعه چیزی به ذهنش میرسه و اونم اینه که دوربین مخفی اپارتمان رو به رویی رو بررسی کنه به اونجا میره واز مدیر ساختمان درخواست کمک میکنه و درسته دوربین فقط نشون میده از یک سری پهباد اون حوله های اتیش گرفته رو از طریغ بالکن وارد خونه میکنن !! ولی چطور میشه مجرم واقعی رو پیدا کرد اون نیازمند اطلاعات بیشتری میشه بنابراین اطلاعات افرادی که در اون روز و چند روز قبل در اون خیابان رفت و امد داشتن رو بررسی میکنه و سعی میکنه ادم های مشکوک تر رو پیدا کنه اون در حال بررسی اطلاعات افراد بود که گوشیش زنگ میزنه نگاهی میندازه اقای سونگ بود به گوشیش جواب میده:الو

-سلام اقای لی

-سلام چی شده مشکلی پیش اومده؟

-خانم هونگ ...

-حرفتو درست بزن بفهمم چی میگی

-الان دارم میبرمشون به بیمارستان

-بیمارستان؟برای چی؟

-این چند روز که نبودی چیزی نخورد احتمالا افت فشار داشته.نمیفهمم چرا اینکارو میکنه چه اهمیتی داره که تو باور کنی یا نه؟ مهم اینکه واقعیت چیه

-کدوم بیمارستان میبریش

-بیمارستان...

-دارم میام تا من برسم کار های پذیرش رو انجام بده برات جبران میکنم

چه مین به سرعت خودشو به بیمارستان و پذیرش میرسونه

-خانم هونگ اونچه اینجا بستری شدن؟

-بله انتها راه رو سمت راست دومین اتاق

-ممنونم

به سمت در اتاق میره با خودش میگه: من درباره اون دوباره زود قضاوت کردم و مشخصه کار اون نبوده حالا چی بهش بگم باید معذرت بخوام؟

در اتاق رو باز میکنه اونچه سمت چپ اتاق روی تخت دراز کشیده بود و یه سرم کیسه ای به دست چپش وصل بود و دست راستش به تخت بسته شده بود و داشت به سرم نگاه میکرد . نزدیک میشه اول اروم میگه: برا چی غذا نمیخوری؟

-برای چی بخورم؟ مگه زنده موندنم برای کسی مهمه؟

(تن صدا کم کم بالا میاد)

-کی گفته برای کسی مهم نیست ؟

-برای کی مهمه؟

-برای من مهم....(سکوت برای چند ثانیه) برای من مهمه فهمیدی؟ اگه بمیری من باید چجوری جواب پس بدم ها ؟ به اندازه کافی برای تو تهت فشار نیستم؟ چرا اینقدر دردسر درست می کنی

-خب تو گفتی باورم نداری پس حتمی این مدت رفتی که کارهای برگردوندن منو به زندان انجام بدی دیگه چه اهمیتی برات داره

-اینجوری راجبم فکر میکنی؟

-اره اینجوری فکر میکنم که چی ؟

(سکوت از روی ناراحتی خشم)

-من این مدت رفتم تا واقعیت رو بفهمم و اینقدر اطلاعات بدست اوردم که ثابت بشه تو مقصر نیستی. بنظرت اگه بهت اعتماد نداشتم و برام مهم نبودی این کار و برات می کردم؟

- بهم اعتماد داری؟

(تکان دادن سر)- اره اعتماد دارم


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : پنجشنبه چهارم آبان ۱۴۰۲ | 4:3 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت9

اونچه ساعت 10 صبح از خواب بیدار شد چه مین دیگه قطعا از خونه بیرون رفته بود . بوی دود رو احساس کرد و هوای خونه گرمتر از همیشه بود ! گوشیش رو برداشت و از اتاق اومد بیرون ولی دید وسط خونه یه عالمه پارچه های حوله ای در حال سوخته سریع سمت در خروجی رفت . اون رمز در خروجی رو نمیدونست پس سعی کرد به چه مین زنگ بزنه ولی چه مین جواب نمیداد راهی نبود خونه داشت اتیش می گرفت و کپسول اتش نشانی پشت در بود! به اتش نشانی زنگ زد و بعد تلاش کرد در رو باز کنه به صفحه تاچ قفل نگاه کرد و دید 4 تا عدد هستن که بیشترین اثر انگشت ها رو دارن 1 و2و3و7 با خودش گفت حالا چی؟ یاد حرف های شب قبل افتاد که چه مین گفته بود و رمز رو وارد کرد 1723 ولی رمز غلط بود دوباره وارد کرد 2317 و در باز شد.

اونچه اومد از خونه بیرون اتش نشان ها هم همون لحظه رسیدن و سعی کردن اتیش رو خاموش کنن تو همین حال با کمال تعجب چه مین رسید و دید در خونه باز شده رفت سمت اونچه:چه طوری در رو باز کردی ؟

ولی اونچه به خاطر دود زیاد حال صحبت نداشت رفت داخل خونه رو نگاه کرد اتش نشان ها اتیش رو خاموش کرده بودن و بعد طی روند همیشگی شون اونجا رو ترک کردن .چه مین شروع کرد به بررسی تا بفهمه چی شده پارچه ها معلوم بود حوله هستن و بوی نفت می دادن تعدادشون زیاد بود ! خیلی عجیب بود که چطوری از توی خونه سر در اورده بودن ! فقط یک نفر به ذهنش میرسید به سمت اونچه رفت دستشو گرفت و اوردش توی خونه روی مبل هولش داد

-اینجوری کارایی که برات کردم جبران میکنی؟ با اتیش زدن خون! حتما خیلی ناراحت شدی که با اومدن اتش نشان ها نتونستی فرار کنی مگه نه؟

-منطورت چیه؟

-خودتو به اون راه نزن حتی رمز در رو هم پیدا کرده بودی معلوم نیست که برای همه اینا برنامه ریزی شده بوده؟

-واقعا فکر می کنی کار من بوده؟ هه واقعا که ! تا به حال بهم اعتماد داشتی؟ برای چی باید فرار کنم؟ رمز در !من فقط حدسش زدم

-واقعا ؟خوب بگو چطوری؟

-دیدم که اثر انگشت روی اعداد 2317 از همه بیشتر پس فقط امتحان کردمشون

-برای حوله ها چه بهونه ای داری؟

-اونچه به حوله ها اشاره کرد و گفت: بوی نفت میدن! اخه من نفت دارم؟

چه مین یکم فکر کرد ولی نمیتونست باور کنه که حوله ها یهو از ناکجا اباد سردر اوردن و اتیش گرفتن

-الان واقعا نمی تونم بهت اعتماد کنم تا زمانی که واقعیت مشخص بشه!

بعد از اون اونچه رو توی اتاقش زندانی کرد و گفت: فقط اینجا بمون تا بفهمم حقیقت چیه

-بهم اعتماد داری؟

-(مکث) ایششششششششششش لعنت بهش. زمان همچی رو مشخص میکنه.

اونچه زد زیر گریه و یه مشت به در زد و گفت: لعنتی !بهم اعتماد داری ؟ یا فکر می کنی کار من بوده؟

چه مین جوابی نمیده و از خونه میاد برون در رو میبنده و پشت در میشینه و دستشو توی موهاش میکشه انگار سرش درد میکنه اونچه پشت در اتاق میشینه و شروع میکنه به گریه کردن و با خودش زمزمه میکنه:بهم اعتماد داری؟ فقط تو میتونی باورم کنی !

این داستان ادامه دارد


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : چهارشنبه سوم آبان ۱۴۰۲ | 3:10 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 8

و سوار ماشین شدن و رفتن به یه پارک خیلی بزرگ و سرسبز تا پیاده روی کنن وقتی پیاده شدن تا راه برن هر وقت از کنار کسی رد می شدن اونچه از خجالت اب میشد و کلاه هودیشو میداد جلو . چه مین فهمید که به خاطر دسبندی که دستاشونو به هم بسته خجالت میکشه بنابرین دستاشو گرفت و جوری زینجیر های دسبند رو مخفی کرد که دیده نشن.

به محظ اینکه چه مین دستای اونچه رو گرفت قلب اونچه ایستاد حس میکرد تنش خشک شده بعد چند لحظه فهمید که تپش قلبشو راحت میشنوه یه لب خنده ریز کرد لپاش سرخ شده بود

چه مین از صدای قلب اونچه خندش گرفته بود به صورتش نگاه کرد و گفت: چرا قرمز شدی؟

اونچه به سمت مخالف نگاه کرد و گفت:هوا خیلی گرمه برای همین.

-اوههه!

اونا برای مدتی قدم زدن تا اینکه روی یه پل چوبی اونچه از چه مین پرسید: خانوادت از اینکه تو با من تو یه واحدی ناراحت تمیشن خب هیچکس دوست نداره بچش با یه مجرم یه جا زندگی کنه؟

-(نگاه کردن به اسمون و ستاره ها)مامان – بابا, شما که مشکلی ندارین مگه نه؟

-اونچه با نگاهی متعجب پرسید:یعنی تو هم مثل من پدر و مادرتو از دست دادی؟

-اهوم اونارو وقتی 17 سالم بود تو یه حادثه از دست دادم از اون اتفاق خیلی میگذره من الان 23 سالمه

-متاسفم.

-لازم نیست متاسف باشی به هرحال تقصیر تو نیست

-ولی بهت حسادت میکنم تو اونارو 17 سال کنار خودت داشتی ولی من هیچ وقت ندیدمشون

-شاید اینطوری راحت تر باشه حداقل دلتنگشون نمیشی

-ولی خیلی احساس تنهایی بده من فقط یوجین رو داشتم وقتی 10 سالم بود منو اونو به یه یتیم خونه برستادن ما اونجا با هم اشنا شدیم و از اون موقع قسم خوریدیم خواهرای همدیگه باشیم و همو تنها نزاریم ولی حالا اون منو تنها گذاشت و حتی منو متهم کرد. حالا من تنهای تنهام .هیچ کسی رو ندارم

-ولی تو حالا منو داری من میتونم اجازه بدم پیشم بمونی

اونا بهم خیره شدن و نگاهشون به هم لبریز از احساس شده بود اونچه سرشو اداخت پایین و گفت:درباره چی حرف میزنی من فقط سه سال قراره پیشت بمونم

-خوب بعدش میخوای کجا بری تو که جایی رو نداری بری برای من مثل خواهر کوچیکم میمونی میتونی هرچه قدرمیخوای پیشم بمونی

-خواهر کوچیک!

-اره پس چی؟

-هیچی .بیا بریم یچیزی بخوریم

و شب اونا با خوردن جاجانگمیون تموم شد.


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : سه شنبه دوم آبان ۱۴۰۲ | 4:0 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 7

چه مین بعد از یک روز کاری ساعت 5 بعد ظهر به خانه برمی گرده توی راه همش به این فکر می کنه که چطوری به اونچه توضیح بده که با چه شرایطی می تونه بیرون ببرتش.خوب حقیقت اینه که وقتی اون روز از ریئس اداره پلیس درباره شرایط بیرون بردن اونچه از اپارتمانش صحبت می کنه

چه مین: ریئس هان(فامیلی رئیسشه) اون فقط یه بچس نمیشه که سه سال توی یه واحد اپارتمان نگهش دارم حتی زندانی ها هم اینجا تایم هواخوری دارن میتونن ورزش کنن و حتی اردو دارن حالا نباید اجازه بدید حداقل هفته ای دوبار بیرون ببرمش؟

- برای خودت میگم این کارو نکن اگه فرار کنه میخوای چی کار کنی دادگاه تو رو به عنوان همدست محکوم میکنه و شغلتو از دست میدی و باید زندانم بری یعنی اینقدر بهش اعتماد داری؟

-بهش اعتماد دارم متمئنم اون اینکارو نمی کنه

-هی چی بگم کوتاه نمیای نه ... اهههههههه از دست تو اوکی اوکی میتونی بیرون ببریش

-یسسسسسسسسس

-اما باید تمام نکات امنیتی رو رعایت کنی .....

توی این فکر ها بود که رسید خونه . ماشینش رو پارک کرد کمربندشو باز کرد و پیاده شد سوار اسان سور به سمت واحدش رفت و رمز در رو وارد کرد و وارد خونه شد .

کسی توی هال نبود با صدای نسبتا بلندی گفت : اونچه شیییییی(خانم اونچه)

اونچه از اتاقش اومد بیرون یه شلوارک جین کوتاه با یه هودی مشکی گوشاد پوشیده بود که با موهای بلوندش ظاهر جذابی ایجاد کرده بود.چه مین چند ثانیه مات و مبهوت اونچه شده بود و داشت سر تا پاشو بررسی می کد

-داری با نگاهت سوراخم میکنی مگه بد لباس پوشیدم بهم نمیاد؟

چه مین به خودش اومد و خودشو جمع و جور کرد:نه فقط (زد جاده خاکی) چرا استین هودی اینقدر برات بلنده

-من دستای سردی دارم برای همین اینجوری گرمشون میکنم

چند قدم به اونچه نزدیک شد وقتی به چند قدمی اونچه رسید در عوض هر قدمی که برمیداشت اونچه کمی به عقب میروت

اونچه:چی شده؟

چه مین:دستتو بده

اونچه:چچرا؟

(دست اونچه رو گرفت و به دست خودش بست)

-اه با این که خیلی به رئیسم گفتم ولی گفتن جمله با رعایت نکات امنیتی رو از دهنش نتونستم بندازم معذرت میخوام

-امم پس به هر حال میبریم بیرون درسته؟

-البته همین الان میبرمت اجازهتو گرفتم هفته ای دو روز میبرمت دور دور از این به بعد

اونچه یه لبخند ریز خجالتی زد و گفت:بریم؟

-لتس گو!

چه مین بعد از یک روز کاری ساعت 5 بعد ظهر به خانه برمی گرده توی راه همش به این فکر می کنه که چطوری به اونچه توضیح بده که با چه شرایطی می تونه بیرون ببرتش.خوب حقیقت اینه که وقتی اون روز از ریئس اداره پلیس درباره شرایط بیرون بردن اونچه از اپارتمانش صحبت می کنه

چه مین: ریئس هان(فامیلی رئیسشه) اون فقط یه بچس نمیشه که سه سال توی یه واحد اپارتمان نگهش دارم حتی زندانی ها هم اینجا تایم هواخوری دارن میتونن ورزش کنن و حتی اردو دارن حالا نباید اجازه بدید حداقل هفته ای دوبار بیرون ببرمش؟

- برای خودت میگم این کارو نکن اگه فرار کنه میخوای چی کار کنی دادگاه تو رو به عنوان همدست محکوم میکنه و شغلتو از دست میدی و باید زندانم بری یعنی اینقدر بهش اعتماد داری؟

-بهش اعتماد دارم متمئنم اون اینکارو نمی کنه

-هی چی بگم کوتاه نمیای نه ... اهههههههه از دست تو اوکی اوکی میتونی بیرون ببریش

-یسسسسسسسسس

-اما باید تمام نکات امنیتی رو رعایت کنی .....

توی این فکر ها بود که رسید خونه . ماشینش رو پارک کرد کمربندشو باز کرد و پیاده شد سوار اسان سور به سمت واحدش رفت و رمز در رو وارد کرد و وارد خونه شد .

کسی توی هال نبود با صدای نسبتا بلندی گفت : اونچه شیییییی(خانم اونچه)

اونچه از اتاقش اومد بیرون یه شلوارک جین کوتاه با یه هودی مشکی گوشاد پوشیده بود که با موهای بلوندش ظاهر جذابی ایجاد کرده بود.چه مین چند ثانیه مات و مبهوت اونچه شده بود و داشت سر تا پاشو بررسی می کد

-داری با نگاهت سوراخم میکنی مگه بد لباس پوشیدم بهم نمیاد؟

چه مین به خودش اومد و خودشو جمع و جور کرد:نه فقط (زد جاده خاکی) چرا استین هودی اینقدر برات بلنده

-من دستای سردی دارم برای همین اینجوری گرمشون میکنم

چند قدم به اونچه نزدیک شد وقتی به چند قدمی اونچه رسید در عوض هر قدمی که برمیداشت اونچه کمی به عقب میروت

اونچه:چی شده؟

چه مین:دستتو بده

اونچه:چچرا؟

(دست اونچه رو گرفت و به دست خودش بست)

-اه با این که خیلی به رئیسم گفتم ولی گفتن جمله با رعایت نکات امنیتی رو از دهنش نتونستم بندازم معذرت میخوام

-امم پس به هر حال میبریم بیرون درسته؟

-البته همین الان میبرمت اجازهتو گرفتم هفته ای دو روز میبرمت دور دور از این به بعد

اونچه یه لبخند ریز خجالتی زد و گفت:بریم؟

-لتس گو!


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : سه شنبه دوم آبان ۱۴۰۲ | 7:30 AM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 6

اونچه و چه مین وارد ساختمان شدن چه مین در رو بست و دسبند رو باز کرد و گفت : از الان باید برای 3 سال اینجا زندگی کنی راحت باش میتونی بشینی.

-من اینجا چه کارایی باید بکنم

-کار؟

-اوم مگه دلیل اینکه مجبورم دوران محکومیتم رو توی اپارتمان تو باشم کمک به تو نیست ؟

-اون ... فقط یه بهونه اوردم که قبول کنن به جای زندان ایجا بمونی هرچند فرقی نداره به هرحال اینجا هم اجازه نداری از واحدم خارج شی

-چرا بهم کمک می کنی؟

-فقط خیلی سنت کمه برای اینکه بری زندان و فهمیدم که خانواده نداری

-از کجا فهمیدی ؟ خدایی نکرده من مامور پلیس بخش جرائم خشنم هر اطلاعاتی رو میتونم بدست بیارم

اونچه فقط سرش رو پایین انداخت و نگاهی به خونه انداخت

-من کجا باید بمونم؟

-اوه اره بیا اتاقتو نشونت بدم ببین این اتاق توه و این اتاق رو به رویی اتاق منه.میتونی وسایلتو بچینی

-اوه

اونچه شروع کرد به مرتب کردن اتاق و چه مین شروع به اشپزی کرد وقتی اتاق برگشت دید اونچه در حال تا کردن لباسا و گذاشتنشون توی دلاور خوابش برده اروم بلندش کرد و توی بغلش گرفت اونچه توی خواب بود که با دستاش بغلش کرد چه مین خیلی ترسیده بود که اگه اونچه تو اون شرایط بیدار شه چی میشه ؟اونو روی تخت گذاشت و پتو روش کشید و یکم به صورتش نگاه کرد صورتش رو هی به اونچه نزدیک تر می کرد تا اینکه گوشیش زنگ خورد .

گوشه پتو رو مرتب کرد و دست کشید و از اتاق بیرون اومد.

روز بعد چه مین از خواب بیدار شد مثل همیشه اماده رفتن به اداره پلیس شد ولی وقتی از اتاقش امد بیرون اونچه یه ظرف غذا داد دستش

-این چیه

-رولت تخم مرغ(یه غذای کره ای)

-لازم نبود غذا درست کنی گفتم که نیاوردمت اینجا که کار کنی

- ولی من دارم اینجا می مونم و از پولی که تو درمیاری غذا میخورم باید برات جبران کنم

- من ازت 7 سال بزرگ ترم خودم میتونم اشپزی کنم ولی تو یه دختر اگه خودتو بسوزونی چی؟ چجوری میخوای دوست پسر پیدا کنی؟

-چه اهمیتی داره کی به یه دختر یتیم بی کس و کار که بخاطر سوء قصد محکوم شده توجه میکنه؟

دیگه پاسخی وجود نداشت چه مین برای اینکه از جواب دادن فرار کنه گفت:من دیرم شده دیگه میرم امشب با خودم میبرمت بیرون وقتی برگردم باشه؟

بعد از خونه رفت بیرون.

این داستان ادامه دارد


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : دوشنبه یکم آبان ۱۴۰۲ | 5:0 PM | نویسنده : MN |

من خودم هر شب یه ویدیو ای اس ام ار فود کره ای نگاه میکنم حالا شی اُ یا تیزویانگ یا هرکی بشه >-< اگه واقعا نیگاه میکننین میتونم براتون حتی با کیفیت بالا هم بزارم مثلا 720 یا 1080 البته اگه یه چند نفری استقبال نشون بدن خخخخخخخ



تاريخ : یکشنبه سی ام مهر ۱۴۰۲ | 9:4 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت5

لی چه مین: خب چند سالته؟

-16

-16؟

-اهوم

-خیلی جونی برای اینکه تو همچین شرایطی باشی ! واقعا جای تاسفه اگه تو این سن بری زندان خب میخواستی در اینده چیکاره بشی

-چه فرقی داره دیگه نمیتونم هیچ شغلی رو به راحتی به دست بیام

-فقط بگو میخوام بدونم مگه نگفتی نمی خوای تنها باشی؟

- میخواستم ایدل شم ولی .......... اههههه

-نمی خوای به خانوادت بگی بیان یا برات وکیل بگیرن؟

اونچه فقط سوکوت میکنه و چیزی نمیگه...

روز دادگاه:

صبح زود چندتا مامور میان و با چه مین اونچه رو از بیمارستان خارج میکنن و به دادگاه میبرن اونچه یوجین رو میبینه ولی هرچی بهش نگاه میکنه توجهی دریافت نمی کنه در حالی که چشماش خیس شده بودن و به این فکر بود که چرا باید اونجا باشه از اینکه یوجین خوب شده بود خوشحال بود چه مین کنار اونچه ایستاده بود و گفت: نگران نباش خودم وکیلت شدم مطمئن باش هرکاری بتوم میکنم که زندان نری

دادگاه شروع شد بعد 2 ساعت دفاع قاضی تصمیم اولیه رو بیان کرد: ما تصمیم گرفتیم خانم هونگ اونچه را به 2 سال حبس محکوم کنیم

چه مین: من اعتراض دارم اقای قاضی

(تایید قاضی برای سخن گفتن)

خانم هونگ اونچه فقط 16 سالشه ما نمی تونیم اونو به زندان بندازیم (تو کره نوجوانان رو زندانی نمی کنن) جناب قاضی لطفا بیشتر دربارش فکر کنید.

قاضی : تصمیم رو در بعد استراحت اعلام میکنم!

در زمان استراحت چه مین با قاضی صحبت کرد و شرایط رو توضیح داد و درخواستی عجیب رو به عنوان محکومیت اونچه داد...

این داستان ادامه دارد....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : یکشنبه سی ام مهر ۱۴۰۲ | 7:30 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 4

اونچه چشماشو باز میکنه توی سقف پر از چراغ بود سعی کرد دست و پاشو تکون بده ولی..

هر کار کرد نتونست نگاهی انداخت و دید به تخت بسته شده شروع کرد به داد و فریاد کردن یه مرد قد بلند وارد میشه

-بیدار شدی؟ حالت چطوره ؟

-اینجا کحاست ؟ اینجا چیکار میکنم؟

-حالت خیلی بد بود مثل اینکه تب داشتی و کنترل خودتو از دست داده بودی برا همین به بیمارستان منتقل شدی .

-چرا منو به تخت بستین؟

-معلوم نیست ؟هیچی از حال دیروزت یادت نیست ؟ نگهبان سلول ها میگفت داشتی اونجا رو رو سرش خراب میکردی(نیشخند کوچیک)

اونچه لپاش سرخ میشه و یکم خجالت میکشه با یه لحن خجالتی و اروم میگه:

-خب حالا که خوبم نمیشه منو از این وضع نجات بدی؟

نگهبان یه زنگ میزنه: اوه سلام رئیس لی چه مین هستم برای زندانی که تو بیمارستانه زنگ زدم... بله میخواستم بگم الان حالتش نرمال میتونم...

بعد از اتاق خارج میشه و وقتی بر میگرده بجز دستبند دست راست بقیه زنجیر ها رو باز میکنه و به سمت بیرون میره که...

-صبر کن!

چه مین برمیگرده به طرف اونچه:چی شده؟

-میشه پیشم بمونی ؟ نمی خوام تنها بمونم و صدا های توی سرمو بشنوم

-اگه پیشت باشم هم نمیتونم کمی بهت بکنم نمیدونم احساس اینکه تلاش کنی یکیو بکشی چه شکلیه

اونچه اشکش در میاد و با لحن معصومانه و ناراضی میگه:

تو هم فکر میکنی من واقعا میخواستم بکشمش؟

-من از کجا بدونم من که اونجا نبودم وظیفم اینه اینجا مراقبت باشم. (باورم نمیشه بجای اینکه رو پرونده کار کنم بهم گفتن بیام نگهبانی تورو بدم)

- من نمیخواستم بیفته تو اب چرا باید با بهترین دوستم که برام مثل خواهرم میمونه این کارو کنم چطور میتونی وقتی هنوز چیزی معلوم نیست منو مقصر بدونی ؟من تا اخرین لحظه همه تلاشمو کردم من فقط فقط نمی خواستم بهترین دوستمو از دست بدم ولی حالا اینجام.

چه مین از اینکه هنوز چیزی معلوم نیست ولی اونو مقصر جلوه داد خجالت کشید و شرمنده شد بنابراین با لحنی که قبول کرده اشتباه کرده گفت:

معذرت میخوام . میشه دیگه گریه نکنی ؟

اونچه اشک هاش بند نمیومد بنابراین چه مین 90 درجه فیکس خم شد و معذرت خواست:معذرت میخوام قسم میخورم که دیگه زود قضاوت نکنم!!

اونچه اشکاشو پاک کرد. و شست به دست راستش خیره شد.

گوشی چه مین زنگ خورد : سلام لی چه مین هستم افسر ایستگاه پلیس شماره 24.....

بله؟بله متوجه شدم خداحافظ(قطع کردن تلفن و پایین اوردن دست به ارامی)

خوب اونا دادگاهتو گزاشتن برای هفته دیگه تا اون موقع همین جا بستر میمونی

-اوه

-خب چند سالته؟

و اونا اینجوری شروع کردن به صحبت کردن

این داستان ادامه دارد...


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ | 7:31 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 3

اونچه خودشو به ایستگاه پلیس میرسونه و از یکی از مامور ها میپرسه: ببخشید برای پرونده ای که خانوم هاه توی رود هان افتادن با من تماس گیرفتید

-اه به بخش جرئم خشن برید لطفا !

اونچه تعجب کرده بود که چرا بخش جرائم خشن؟ وقتی بهش زنگ زدن پس حتما یوجین به هوش اومده و به همه گفته که کار اون نبوده پس دیگه چه نیازی به رفتن به این بخشه؟

وارد بخش میشه یکی از پلیسا اونو تا اتاق بازجویی میبره و باز همون بازپر قبلی وارد اتاق میشه

-خانمه هونگ از شما خواستیم بیایید چون خانم هاه بهوش اومدن و اظهارات خودشونو ارائه دادن

-چه قدر خوب!! یعنی به هوش اومده !!

-بله ولی اظهارات ایشون با اعترافات شما سازگاری نداره

-مَمَ مَنظورتون چیه؟

-خانم هاه معتقدن اون روز شما ایشونو از لبه پرتگاه هل دادید و همین طور معتقدن که دستشونو از عمد ول کردید

-چطور ممکنه همچین چیزی گفته باشه من تا اخرین لحظه دستشو نگه داشتم!!

-واقعا! خانم هونگ ایا به یاد دارید که وقتی دست خانم هاه رو گرفته بودید به شما چی گفتن؟

-خب ...

-...

-راستش بهم گفت ترجیح میده بمیره تا اینکه من نجاتش بدم

-درسته پس شما ازش ناراحت شدید و دستشو ول کردید مگه نه؟ حتما با خودت گفتی که حالا که منو ترک میکنی برو به درک مگه نه

-اینطور نیست...!! من!من! من واقعا تا اخرین لحظه تمام تلاشمو کردم نجاتش بدم چرا باید تنها ادم نزدیکی که به خودم دارم و مثل خواهرمه رو بکشم؟

-این سوالیه که باید از شما پرسید.لطفا جواب منو بدید ایا شما سعی کردید خانم هاه رو بکشید؟

-من این کارو نکردم

-مثل اینکه میخواین راه سخت تر رو انتخاب کنید . ایششششش (اه عمیق و کمی مکث) خانم هونگ به من گوش کنید... دوربین ها نشون میدن شما به نحوی در افتادن خانم هاه نقش داشتید و شاهد هایی هست که میگن شما ایشنو نگه داشته بودین ولی ناگهانی ولشون کردید و خود خانم هاه معتقدن که شما از عمد این کارو کردید اگه این طوره بهتر نیست همین الان اعتراف کنید؟

- ولی من واقعا از عمد ولش نکردم.

-بسیار خب به هر حال شما در حال حاضر متهم به سو قصد هستید و خانم هاه هم از شما شکایت کردن بنابراین فعلا مهمون ما هستید. افسر پارک(داد).. افسر پارک(داد)..

-خب پس الان چی میشه؟

-شما فعلا تو ایستگاه پلیس میمونید و این حق رو دارید که وکیل بگیرن اقا پارک لطفا ببریدشون

اونچه رو به یک سلول انفرادی بیبرن توی سلول فقط یه تخت با بالشت و پتو نازک بود اونچه روی تخت نشست و شورع کرد به فکر کردن بغض داشت خفش میکرد: چرا یوجین باید این کارو با من بکنه ؟ اون اینو خوب میدونه که من اینکار از قصد نکردم چطور میتونه بگه من از عمد انداختمش پایین ....

اونچه دیگه تحمل صدا های تو سرشو نداشت شروع کرد به فریاد کشیدن و کوبیدن بالشت به در و دیوار

نگهبان صدای فریاد رو شندید و به سمت سلول انفرادی اومد و وقتی شرایط رو دید سریع درخواست کمک کرد و وارد سلول شد با تمام قدرت جلو اونو گرفت روی زمین خوابوندش و بهش دست بند زد . کمک از راه رسید یه پرستار با یه امپول ارامبخش اومد و اونو به اونچه تزریق کرد اونچه بعد از فریاد زدن زیاد و کوبیدن خودش به در ویوار از حال رفت . امبولانس از راه رسید و اونو به بیمارستان منتقل کرد

این داستان ادامه دارد...

(هشدار اسپویل در ادامه مطلب)✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ | 12:30 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 2

اونچه تو اتاق بازجویی نشسته بود چشماش هنوز پراشک بود و به فکر این بود که یوجین به هوش اومده یا نه!! تو همین فکر ها بود که بازپرس با یه شلوار کتان مشکی و یه کت چرمی قهوه ای سوخته و یه عینک مستطیلی مشکی وارد اتاق میشه و روی صندلی جلو اونچه میشینه !!

-دوربینای مدار بسته نشون میدن که تو خانم هاه یوجین رو حل دادی . قبول داری ؟

-من حلش ندادم فقط میخواستم نزارم بره

-پس بعد از اینکه افتاد تلاش کردی بگیریش و دستشو گرفتی درسته؟

-درسته

-پس چرا افتاد؟

-نتونستم بیشتر از این نگهش دارم

-جدا خوب چه اتفاقی بین شما افتاد قبل اینکه خانم هاه بیوفته ؟

-اون میخواست بره امریکا ولی من موافق نبودم و سعی کردم جلوشو بگیرم ولی...ولی

-ولی اون قبول نکرد و میخواست ازت دور بشه تا نبیندت ولی تو سعی کردی جلوشو بگیری و اون افتاد درسته؟

-بله

-چیزی هست که بخواید بهم بگید؟

-نه

-خب شما فعلا میتونید برید ولی لطفا تا یه مدت در دست رس باشین

-یعنی الان میتونم برم

-بله

-پس یعنی حال یوجین الان خوبه

-ایشون هنوزم بیهوش هستن و معلوم نیست کی بهوش بیان ولی تا زمانی اظهارات ایشنو نداشته باشیم شما ازاد هستید .

-ممنونم خداحافظ

اونچه از ایستگاه پلیس بیرون اومد هنوز نگران بود و به این فکر می کرد که بعدش چه بلایی سر یوجین میاد؟ با فکر و خیال های خودش قدم زنان به سمت خونه میره

5 روز بعد:

صدای زنگ گوشی

-بله

-خانم هونگ اونچه؟بله خودم هستم

-از ایستگاه پلیس شماره 24 تماس میگیرم . میشه لطفا هرچه سریع تر بیاین اینجا؟

-بله؟

این داستان ادامه دارد

(جمعه ها با این که روز زوج نیست دو قسمت میاد منتظر باشین)


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۲ | 7:30 PM | نویسنده : MN |

امروز ساعت 7 و نیم میاد هوراااااااااااااا

بچه ها موافقید به جای روزای زوج یه پارت و جمعه ها دو پارت هر روز یه پارت بزارم؟


برچسب‌ها: kpop, lesserafim, newdream, gg

تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۲ | 3:43 PM | نویسنده : MN |

فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 1

اونچه و یوجین با هم کنار رود هان وایستاده بودن فضا خیلی پرتنش بود بغض گلو اونچه رو گرفته بود یوجین میخواست از کره بره و اونچه رو که توی کل دنیا فقط اونو داره تنها بزاره !!

اونچه که خیلی ناراحت بود بهش گفت: میشه نری ؟ وقتی تو بری باید چیکار کنم ؟ من هیچ کسی رو ندارم ما از بچگی با هم بودیم حالا چجوری بدون تو ادامه بدم

- من تمی تونم همه زنگیم مواظب تو باشم تو دیگه بچه نیستی! هرکدوم باید راه خودمونو بریم من بخاطر تو فرصت رفتم به کانادا و تحصیل توی یه دانشگاه خوبو از دست نمیدم

- پس دوستیمون برات هیچ ارزشی نداره؟ اصلا میدونی چیه همون بهتر که دوستیی مثل این همینجا تموم شه ! هر جا میخای بری برو ولی بدون که اگه تنهام بزاری راه برگشتی نیست.

یوجین راهشو گرفت تا از اونجا بره ولی اونچه که هنوز امید داشت که بتونه منصرفش کنه تلاش کرد که جلوشو بگیره ولی یوجین سعی کرد دستشو بکشه تا از برخورد با اونچه خودداری کنه ولی تعادلشو از دست میده و از کنار رود به پایین میفته ولی اونچه با سرعت زیادی دستشو میگیره ولی یوجین که از دست اونچه ناراحت بود که میخواست جلو اونو بگیره تا کره بمونه به اونچه گفت: ترجیح میدم بمیرم تا اینکه نجاتم بدی

اونچه رهاش نمیکنه و سعی میکنه نگهش داره ولی یکدفعه دستاشون از هم رها میشه و یوجین توی اب میفته !

اونچه:نهههههههه یوجیننننننننن! نجاتش بدین نجاتش بدید!!!!

گروه امداد و نجات که از دور متوجه اونا شده بودن میرسن و دنبالش میگردن و کمی بعد پلیس میرسه و تنها مظنون ماجرا اونچه بوده!!

مامور پلیس: لطفا با ما همکاری کنید و تا ایستگاه پلیس با ما بیایید. سوالاتی داریم که باید از شما بپرسیم.

اونچه در حالی که فقط نگران یوجینه همراه مامور به سمت ماشین پلیس میره ولی به محظ اینکه به ماشین میرسه یوجین رو پیدا میکنن پس به سمت اون میدوه

-یوجین!!!! دکتر اون خوبه مگه نه؟ حالش خوبه؟

- نگران نباشین اون حالش خوبه فقط بخاطر دمای پایین اب بیهوش شده

اونچه اه عمیقی میکشه ولی اشک هاش بند نمیان . مامور پلیس دوباره بهش نزدیک میشه و ازش میخواد که باهاشون همکاری کنه بنابراین اون سوار ماشین پلیس میشه و به ایستگاه پلیس میره

این داستان ادامه دارد....

قسمت های این داستان روز های زوج ساعت 7:30 PM قرار میگیره..


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۲ | 7:22 PM | نویسنده : MN |

قسمت اول رو به عنوان معرفی میزارم

EP01:Liu Yuru Offended Gu Jiusi | Destined

لیو یورو، دختر یک تاجر پارچه، با این معضل مواجه شد که مادر بیولوژیکی اش به شدت بیمار است، مادر صیغه اش نامهربان بوده و پدرش به او توجهی نمی کند. او باید محتاط بود و بیش از ده سال یک خانم مدل بود. به طور غیرمنتظره ای، خانواده اش ترتیبی دادند که او با گو جیوسی، یک پلی بوی معروف در یانگژو، که آرزوی ازدواج را داشت، ازدواج کند. گو جیوسی به اشتباه متوجه شد که لیو یورو با او ازدواج کرده تا به قدرتمندان بچسبد و به او تمسخر کرد. لیو یورو ناگهان متوجه شد که سرنوشت او نمی تواند به ازدواج او یا دیگران گره بخورد، بنابراین تصمیم گرفت مادر گو را دنبال کند تا نحوه تجارت را بیاموزد تا به طور واقعی، مستقل و شگفت انگیز ارزش خود را درک کند. لیو یورو با سخت کوشی به تدریج در تجارت مهارت پیدا کرد و در این راه به جنبه پاک، مهربان، پرشور و صمیمانه گو جیوسی پی برد و هر دو به هم نزدیک و نزدیکتر شدند. با این حال، در این زمان، فرستاده یانگژو جیدو به طرز انحرافی عمل کرد و باعث آواره شدن مردم شد و خانواده گو مجبور به فرار با تمام خانواده خود شدند. گو جیوسی شاهد بزرگ شدن هزاران پناهنده در یک شب بود. برای پایان دادن به هرج و مرج و اجازه دادن به مردم در صلح و آرامش، گو جیوسی به عنوان یک تندرو از مقام رسمی تا وزیر وزارت خانه شروع به کار کرد و با همفکران خود برای پاکسازی بدی های انباشته و کاهش آن کار کرد. مالیات ها و مالیات ها لیو یورو سالن های بشردوستانه را در داخل و مبادلات تجاری در خارج ساخت که باعث رونق منابع و مردم سالم و سلامت می شد. این دو با هم داستانی پر رونق نوشتند. این درام به صورت آنلاین از سایت بین المللی iQIYI (iq.com) پخش خواهد شد.


برچسب‌ها: cdrama

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۲ | 10:14 PM | نویسنده : MN |

B T S ~ Dance/Hype Playlist 2022

فن نیستم ولی خب خداوکیلی اهنگ های خوبی دارن

بازم پست پلی لیست پیشنهادی بزارم؟


برچسب‌ها: kpop, bg

تاريخ : سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۴۰۲ | 6:39 PM | نویسنده : MN |

بازدید این ماهم به بالای 400 تا رسیده یعنی رکورد ماه پیش که بالای 300 تا بود رو شکستیم ایول

خوشحالم میشه همراهی کنید باهام(دیگه واقعا خجالت میکشم بم تبریک بگید این روش جدیدمه همراهی کنید معادل تبریک بگیده)



تاريخ : شنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۱ | 11:48 AM | نویسنده : MN |

بالاخره تلسم بازدید زیر 30 تا در روزم شکست هنوز یک ستعت و بیست تا پایان امروز مونده و بازدید تا الان 31 نفر بوده که احتمال میدم به 33 تا برسه تا ساعت 12

وای خیلی خوشحالمممممممممممممممممم

تریخدا بهم تبریک بگید خوشحال شم(میدونم پرو هستم)



تاريخ : جمعه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۱ | 10:42 PM | نویسنده : MN |

jennie


برچسب‌ها: jennie, blackpink, kpop

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۱ | 6:13 PM | نویسنده : MN |
تاريخ : سه شنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۱ | 11:30 PM | نویسنده : MT |

عضو 5 babymonsterمعرفی شد خوب کیا دیگه به له له افتادن؟

BABYMONSTER (#5) - RORA (Live Performance)


برچسب‌ها: kpop, babymonster, newdream, 2023

تاريخ : یکشنبه نهم بهمن ۱۴۰۱ | 8:29 PM | نویسنده : MN |
تاريخ : جمعه هفتم بهمن ۱۴۰۱ | 11:22 AM | نویسنده : MN |

Seungmin "사건의 지평선" Cover (원곡 : 윤하) | [Stray Kids : SKZ-RECORD]

فیلتر شکن☑

نظررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

ممنونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن


برچسب‌ها: kpop, straykids, cover

تاريخ : پنجشنبه ششم بهمن ۱۴۰۱ | 9:20 AM | نویسنده : MN |

BABYMONSTER (#4) - ASA (Live Performance)

خب بچه ها اینم 4 عضو بیبی مانستر نفس نفس

خب عضو 4 چطوره؟


برچسب‌ها: babymonster, newdream, kpop, 2023

تاريخ : چهارشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۱ | 7:18 PM | نویسنده : MN |
تاريخ : چهارشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۱ | 2:0 AM | نویسنده : MN |
تاريخ : دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ | 6:53 PM | نویسنده : MN |
تاريخ : دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ | 12:30 PM | نویسنده : MN |

دنس کاور how you like that توسط class:y

کلیک بفرما

لطفا اگر توانستید لطف خودتان را(نظرتان را) از ما دریغ نکنید تا دیداری دیگر بدرود


برچسب‌ها: kpop, classy, dance cover

تاريخ : یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱ | 3:28 PM | نویسنده : MN |

blackpink

عکس های جنی و جیسو در تور برن پینک در ادامه مطلب


برچسب‌ها: kpop, blackpink, bornpink tour, jennie

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱ | 6:0 AM | نویسنده : MN |

blackponk

عکس های لیسا و رزی در تور برن پینک در ادامه مطلب


برچسب‌ها: kpop, blackpink, bornpink tour, rose

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه یکم بهمن ۱۴۰۱ | 6:17 PM | نویسنده : MN |

BLACKPINK - ‘B.P.M.’ Roll #8

یوتیوبه فیلترشکن روشن کن دوست عزیز!

جالب بود؟دوست داشتید؟بازم اینو بزارم؟


برچسب‌ها: kpop, blackpink, BPM

تاريخ : جمعه سی ام دی ۱۴۰۱ | 4:44 PM | نویسنده : MN |

lisoo

با تشکر از Lil که اجازه کپی کردن از سایتش رو داد

مرسی

نظررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر


برچسب‌ها: kpop, blackpink, bornpink tour, jisoo

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه سی ام دی ۱۴۰۱ | 12:4 PM | نویسنده : MN |

یه اهنگ که دیروز گرل گروپ ترای بی بیرون داده خیلی بنظرم قشنگه

لینک مال یوتیوبه فیلتر روشن کنید

نظرتون هم بگید

MV WITCH


برچسب‌ها: KPOP, TRIBE, 2023, newdream

تاريخ : جمعه سی ام دی ۱۴۰۱ | 10:6 AM | نویسنده : MN |

یه ساعت پیش منتشر شده داغ داغ

خب اومدن دخترا هی داره نزدیک میشه کیا تپش قلب گرفتن؟

BABYMONSTER - Dance Performance


برچسب‌ها: babymonster, newdream, dance, debut

تاريخ : چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱ | 8:45 PM | نویسنده : MN |

XG

داره میاد MV TEASER , MV

XG 3rd Single💫SHOOTING STAR💫

2023.01.25 Wed DIGITAL/CD BOX 💿

https://xgalx.com/xg/discography/

Tracklist: 1. SHOOTING STAR 2. LEFT RIGHT

▶️Streaming/Download ‘SHOOTING STAR’ & ‘LEFT RIGHT’ 12AM within each timezone Spotify Pre-save /

Apple Music Pre-add 🎧https://XG.lnk.to/SHOOTINGSTAR_pre

▶️‘SHOOTING STAR’ Music Video EST  

4AM JST/KST 6PM 🎥https://youtu.be/L7spCJxloLY


برچسب‌ها: XG, JPOP

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱ | 2:54 PM | نویسنده : MN |

Three days haven’t felt so short! We certainly had a blast with our Hong Kong fans this week🔥 Thank you so much for these unforgettable memories. Love you all!❤️ #BLACKPINK #블랙핑크 #WORLDTOUR #BORNPINK #HONGKONG #YG

blackpink


برچسب‌ها: kpop, blackpink, bornpink tour

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱ | 2:43 PM | نویسنده : MN |

ارباب شیطان ترسناک، دونگ فانگ چینگ کانگ زمانی در قلمرو خدایان هرج و مرج ایجاد کرد، کل قبیله ها را شکست داد و همه دشمنان خود را شکست داد. یکی از زنان جوان ارتش شکست خورده هزاران سال بعد به عنوان پری به نام شیائو لان هوآ دوباره متولد می شود. لرد دیویل مدت هاست ...

love between fairy and devil


برچسب‌ها: dylan wang, cdrama

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱ | 10:14 AM | نویسنده : MN |

HYBE GIRL GROUP 2023 DEBUT ‘COMING SOON’ VIA UNIVERSAL MUSIC COLLABORATION
Korean media reports claim HYBE’s new girl group is set for debut in 2023 in collaboration with Universal Music.

Along with the girl group’s debut, the research report has hinted HYBE x UMG will launch the group via a survival show. So far, HYBE has only debuted boy groups through survival show formats such as I-land and &Audition
RESEARCH REPORT CLAIMS HYBE’S NEW GIRL GROUP WILL DEBUT IN Q3 2023
A research report published by Hanwha Investment claims HYBE’s new girl group will debut in the third quarter of 2023. The research also reveals the group will be a collaboration with international brand Universal Music.

Universal Music x HYBE will first have a survival show in 2023. The winners of the survival show will debut in the HYBE’s new girl group.
OTHER HYBE PLANS FOR 2023
As per the report, other HYBE plans for this year include three BTS solo albums, a Seventeen world tour, an Enhypen album and world tour, and a TXT album with accompanying world tour.

Along with the HYBE X UMG girl group debut, the report claims Pledis Entertainment is also likely to debut a new group.
A LOOK AT HYBE’S RECENT GIRL GROUP SUCCESS
K-pop fans who have been following the music labels for a while know the myth about “HYBE’s girl group curse” and how 2022 became a significant year in destroying the myth owing to New Jeans and Le Sserafim’s success.

LE SSERAFIM
Le Sserafim’s debut wasn’t a simple road as one of the (now former) members got wrapped up in a school bullying controversy. But after Haram left, Le Sserafim showed the potential to become multinational K-pop stars as their second EP, Antifragile, found huge success worldwide including topping Billboard’s US World Albums chart.

NEW JEANS
From a surprise debut to catchy beats, New Jeans became the most talked about K-pop group right from the get-go. They even managed to surpass the streaming success in Korea of Grammy-nominated BTS’ Billboard Hot 100 hit song Butter with their song Hype Boy.

As of January 17, 2023, New Jeans’ Hype Boy has garnered 5.899 million streams on Spotify in South Korea becoming the most streamed track on Spotify in South Korea. It has taken over BTS’s Butter, which currently has 5.895 million streams.

بچه ها معنی فارسی رو گوگل ترنسلیت داده خیلی اعتباری نیست ولی اگه واقعا انگلیسیشو نفهمیدین معنی فارسی که در ادامه مطلب میزارم میتونه کمک کته نظردادن فراموش نشه


برچسب‌ها: kpop, gg, newdream

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱ | 8:42 AM | نویسنده : MN |

YG Entertainment unveiled the second member of its upcoming girl group BabyMonster.

Fifteen-year-old Ahyeon was revealed through a performance video uploaded on the agency's official YouTube channel, where the trainee showed off her dance skills while singing the jazzy pop song "Sway With Me" (2020) by Saweetie & GALXARA.

BabyMonster will be the first new girl group from YG in seven years since Blackpink made its debut in 2016. The group is sticking to a strictly mysterious concept, with no de

"BabyMonster will be an international group with not only Korean members but also non-Korean members, mostly teenagers," the agency said.tails about the music or final number of members being revealed.

YG Entertainment دومین عضو گروه دخترانه آینده خود BabyMonster را معرفی کرد.

آهیون پانزده ساله از طریق یک ویدیوی اجرای آپلود شده در کانال رسمی یوتیوب این آژانس فاش شد، جایی که کارآموز مهارت های رقص خود را در حین خواندن آهنگ پاپ جازی "Sway With Me" (2020) توسط Saweetie & GALXARA به نمایش گذاشت.

BabyMonster اولین گروه دخترانه جدید YG در هفت سال پس از اولین حضور Blackpink در سال 2016 خواهد بود. این گروه به یک مفهوم کاملاً اسرارآمیز پایبند است، بدون این این آژانس در مورد موسیقی یا تعداد اعضای نهایی که فاش می‌شود، گفت: «BabyMonster یک گروه بین‌المللی خواهد بود که نه تنها اعضای کره‌ای، بلکه اعضای غیرکره‌ای، عمدتاً نوجوانان، نیز در آن حضور دارند».


برچسب‌ها: kpop, babymonster, debut, newdream

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱ | 8:27 AM | نویسنده : MN |

یه روز از تولت گذشت نانازم

blackpink

blackpink

blackpink


برچسب‌ها: kpop, blackpink, jennie

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۱ | 8:58 AM | نویسنده : MN |

کلیک کن

دومین عضو بیبیمانستر معرفی شد هورااااااا با اهنگ swaywithme دخترمون اهیون معرفی شد

خب دخترمون چطوره؟


برچسب‌ها: kpop, babymonster, newdream, gg

تاريخ : یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۱ | 11:0 PM | نویسنده : MN |

Bangkok! Thank you for making the start of our Asian tour special💖 We had an amazing time with you guys and hope to see you all again! รักนะ 😘 #BLACKPINK #블랙핑크 #WORLDTOUR #BORNPINK #BANGKOK #YG

blackpink

blackpink

خوب نظرتون ؟


برچسب‌ها: blackpink, bornpink tour, song

تاريخ : شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱ | 1:45 PM | نویسنده : MN |

LESSERAFIM

Music video


برچسب‌ها: kpop, lesserafim, newdream

تاريخ : شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱ | 1:34 PM | نویسنده : MN |

babymonster

YG Entertainment has shared a new sneak peek of its upcoming girl group BABYMONSTER!

On January 12 at midnight KST, YG Entertainment dropped a live performance video that introduces 15-year-old BABYMONSTER member Haram and showcases her singing skills.

The video, which you can watch below, features Haram performing a soulful cover of Mario’s “Let Me Love You”—before ending with a promise that BABYMONSTER’s debut is “coming soon.”

YG Entertainment نگاهی دزدکی جدید از گروه دخترانه آینده خود BABYMONSTER را به اشتراک گذاشته است!

در 12 ژانویه در نیمه شب KST، YG Entertainment یک ویدیوی اجرای زنده منتشر کرد که حرام، عضو 15 ساله BABYMONSTER را معرفی می‌کند و مهارت‌های آواز خواندن او را به نمایش می‌گذارد.

ویدئویی که می‌توانید در زیر تماشا کنید، حرام را در حال اجرای کاور روح‌انگیز آهنگ «بگذار دوستت دارم» ماریو را نشان می‌دهد – قبل از پایان دادن به این قول که اولین بازی BABYMONSTER «به‌زودی» انجام می‌شود.

Music video

شما هم از اومدن یک دخترای جون و جدید خوشحالید؟


برچسب‌ها: kpop, babymonster, newdream

تاريخ : شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱ | 10:5 AM | نویسنده : MN |

اینجا و در این لحظه اعلام می کنم بازدید ماهانمون در 23 روز به بالای 200 نفر و باز دید کل به 500 و خورده رسیده

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

فقط میخواستم بگم مرسی که حمایت می کنید و اینکه شاید یه کامنت زمان زیادی رو از شما نگیره اما انرژی زیادی به من میده پس لطفا ازش دریغ نکنید کامساهابنیدا:ممنون

برای نشان دادن عشقم به شماها این گیف ها رو میزارم پس ادامه مطلب رو از دست ندید


برچسب‌ها: blackpink, GIF, KPOP, GG

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه بیست و سوم دی ۱۴۰۱ | 11:50 PM | نویسنده : MN |

blackpink

بچه ها این چند روز که زیاد پست نذاشتم بخاطر امتحان ترم جغرافیا و دینی بود (که به تعویق افتاد)

blackpink

سه روز دینی خوندم بعد شب امتخان گفتن کنکله

blackpink

پنج روز جغرافی خوندم برا فردا همین الان گفتن کنکله

blackpink

بنظرتون زارررررررررر بزنم

blackpink

یا خودکشی کنم

blackpink

راستی نطر درباره گیف ها یادتون نرههههههه


برچسب‌ها: blackpink, rose

تاريخ : جمعه بیست و سوم دی ۱۴۰۱ | 9:26 PM | نویسنده : MN |

اینم تور bangkok بلک پینک ببینین حال کنین. نظرتون هم فراموش نکنید بدید که قشنگن یا نه؟ دوسشون دارید؟ بازم از این عکسا بذارم؟

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

نطرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر


برچسب‌ها: kpop, blackpink, bornpink tour

تاريخ : چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۱ | 11:58 AM | نویسنده : MN |

چند تا عکس خفن از دخترا و بلینک ها در تور برنپینک

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

راسشو بگین کجا میشه اینهمه فن دید و کجا فن ها می تونن اینقدر کیف کنن؟


برچسب‌ها: kpop, blackpink, bornpink tour

تاريخ : چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۱ | 11:27 AM | نویسنده : MN |

سلام به همگی . امید وارم از بیوگرافی بلک پینک و اعضا (که هر کدام به صورت جداگانه گذاشته شد) خوشتون اومده باشه ولی همین طور مشاهده کردید مطالب به زبان انگلیسی بود. ایا مایل هسیتید که بیوگرافی گروه و اعضا رو در یک پست به زبان فارسی بزارم؟

اینم چنتا عکس از دخترا

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink

blackpink


برچسب‌ها: blackpink, kpop, نظرسنجی

تاريخ : یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ | 12:45 PM | نویسنده : MN |

blackpink

Blackpink (Korean: 블랙핑크, stylized spelling: BLACKPINK or BLΛƆKPIИK) is a South Korean girl group formed in 2016 by YG Entertainment. It consists of the members Jisoo, Jennie, Rosé and Lisa.
Story

blackpink

Before the official debut
The formation of Blackpink comes with some delays and changes. In 2011, Yang Hyun-suk stated that he wanted to create a girl group modeled on Girls' Generation. The members of the group should be handsome and able to sing, but talent should outweigh looks.

blackpink

The girl group's formation was inconsistent. Planned names for the new girl group were Pink Punk, Baby Monster and Magnum. The candidates for the group were trainees Jennie Kim, Kim Jisoo, Lalisa Manobal, Park Chaeyoung, Cho Miyeon, Kim Eunbi, Euna Kim, Jinny Park, Jang Hanna and Moon Sua. However, the plans failed because some of the candidates left the group for various reasons. Accordingly, after years of training, the number of girls in the group decreased.Pink punk became Blackpink, and official preparations for Blackpink's debut began in August 2016 with teasers.

blackpink


برچسب‌ها: blackpink, kpop, song

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ | 12:27 PM | نویسنده : MN |

pink venom

BLACKPINK has achieved their third YouTube view milestone of the week with “Pink Venom”!

On January 7 at around 1:10 a.m. KST, BLACKPINK’s “Pink Venom” music video reached the 500 million view mark. This means they were able to achieve this feat in approximately four months, 18 days, and 12 hours after the song’s initial release on August 19, 2022 at 1 p.m. KST.

BLACKPINK’s “Pink Venom” is their 10th group music video to hit 500 million views after “DDU-DU DDU-DU,” “Kill This Love,” “BOOMBAYAH,” “As If It’s Your Last,” “How You Like That,” “Whistle,” “Playing With Fire,” “Ice Cream,” and “Lovesick Girls.”

Earlier this week, BLACKPINK recorded several other YouTube milestones, including “DDU-DU DDU-DU” surpassing 2 billion views and “Shut Down” surpassing 300 million views.

Congratulations to BLACKPINK! Rewatch the captivating “Pink Venom” MV here:

pink venom


برچسب‌ها: kpop, blackpink, pink venom, 500M

تاريخ : شنبه هفدهم دی ۱۴۰۱ | 9:6 AM | نویسنده : MN |

LISA

Lalisa Manobal (also spelled Manoban; born Pranpriya Manobal; March 27, 1997), known mononymously as Lisa, is a Thai rapper, singer and dancer. She is a member of the South Korean girl group Blackpink formed by YG Entertainment.

Lisa made her solo debut with her single album Lalisa in September 2021. The album sold over 736,000 copies in its release week in South Korea, making her the first female artist to do so. The music video for its lead single of the same name recorded 73.6 million views on YouTube in first 24 hours of its release, becoming the most-viewed music video in the first 24 hours on the platform by a solo artist.The song earned Lisa two Guinness

LISA

Life and career
Early life and career beginnings
Born as Pranpriya Manobal on March 27, 1997 in Buriram Province, Thailand, she later legally changed her name to Lalisa, meaning the one being praised, on the advice of a fortune teller in order to bring in prosperity. As an only child, she was raised by her Thai mother and Swiss stepfather. Lisa's mother is named Chitthip Brüschweiler. Her stepfather is Marco Brüschweiler, a chef, currently active in Thailand. Lisa completed secondary education at Praphamontree School I and II.

LISA

After starting dance classes at the age of four, she competed regularly in dance contests throughout her childhood, including in "To Be Number One", and joined the eleven-member dance crew We Zaa Cool alongside BamBam of Got7. In September 2009, the group entered the competition LG Entertainment Million Dream Sanan World broadcast on Channel 9 and won the "Special Team" Award. Lisa also participated in a singing contest as a school representative for "Top 3 Good Morals of Thailand", hosted by the Moral Promotion Center in early 2009, where she finished as a runner-up.


برچسب‌ها: LISA, BLACKPINK, KPOP

تاريخ : جمعه شانزدهم دی ۱۴۰۱ | 4:11 PM | نویسنده : MN |

rose

"Park Chae-young" redirects here. Not to be confused with Park Chan-young.
Roseanne Park (born 11 February 1997), known mononymously as Rosé (Korean: 로제), is a Korean-New Zealand singer and dancer[4][5] based in South Korea.[1] Born in New Zealand and raised in Australia, Rosé signed with South Korean label YG Entertainment following a successful audition in 2012 and trained for four years before debuting as a member of the girl group Blackpink in August 2016.

In March 2021, Rosé made her solo debut with her single album R. The album sold 448,089 copies in its first week, the highest for a Korean female soloist. Its lead single "On the Ground" was also a commercial success, topping the Billboard Global 200 and peaking in the top five domestically, while the second single "Gone" peaked in the top ten as well.


برچسب‌ها: rose, blackpink, kpop, gg

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه شانزدهم دی ۱۴۰۱ | 10:31 AM | نویسنده : MN |

1-jennie

"Jennie Kim" redirects here. Not to be confused with Jenny Kim. The native form of this personal name is Kim Jennie. This article uses Western name order when mentioning individuals. In this Korean name, the family name is Kim.

2-jennie

Jennie Kim (Korean: 김제니; born January 16, 1996), known mononymously as Jennie, is a South Korean singer and rapper. Born and raised in South Korea, Jennie studied in New Zealand for five years before returning to South Korea in 2010. She debuted as a member of the girl group Blackpink, formed by YG Entertainment, in August 2016. In November 2018, Jennie made her debut as a solo artist with the single "Solo". The song was commercially successful, topping both the Gaon Digital Chart and Billboard's World Digital Songs chart. In 2023, she will be making her acting debut in the HBO series The Idol, under the stage name Jennie Ruby Jane.


برچسب‌ها: jennie, blackpink, kpop, song

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه شانزدهم دی ۱۴۰۱ | 10:15 AM | نویسنده : MN |

به سومین پست از پروژه new dream خوش امدید در این پست می خوام گروه new jeans را به شما معرفی کنم

این گروه تو تاریخ ۱ آگوست ۲۰۲۲ به طور رسمی شروع به کار کرد

1

نیوجینز Newjeans یک گروه دختر پنج نفره زیر نظر کمپانی ADOR و HYBE است که در ۱ آگوست ۲۰۲۲ به طور رسمی دبیو کردند. اکانت های رسمی گروه در سوشال مدیا: وبسایت رسمی : newjeans.kr وبسایت رسمی ژاپن : newjeans.jp اینستاگرام : @newjeans_official یوتوب : NewJeans توییتر : @NewJeans_ADOR توییتر ژاپن : @NewJeans_j تیک‌تاک : @newjeans_official

2

مینجی / Minji اسم استیج : Minji – مینجی – 민지 اسم واقعی : Kim Minji – کیم مینجی -김민지 موقعیت در گروه Newjeans : وکالیست، دنسر تولد : ۷ می ۲۰۰۴ برج فلکی : ثور برج فلکی چینی : میمون قد : ۱۶۹ سانتی متر تایپ شخصیتی در ام‌بی‌تی‌آی : ESTJ-T ملیت : کره ای : 🐻

فکت هاش : به مدرسه ابتدایی Mancheon ، مدرس راهنمایی Sinsa رفته و در حال حاضر در مدرسه هنر هانلیم مشغول تحصیل هست کارآموز سابق کمپانی Sources Music عه تو دومین سال راهنمایی به سورس میوزیک رفت سال ۲۰۱۹ چهره اودیشن جهانی Plus بود فصل های موردعلاقش زمستون و تابستونن، ولی یکمی تابستون و ترجیح میده عاشق بستنیه مخصوصا دوست داره زمستون بستنی بخوره اگر توی مدرسه هاگوارتز از مجموعه هری پاتر بود، توی خانه گریفندور قرار میگرفت از پیتزای هاوایی و شکلات نعنایی خوشش نمیاد عضو کلاب ژورنال توی Phoning عه به همراه هانی توی موزیک ویدئوی Permission To Dance از گروه BTS حضور داشته سرگرمی : کتاب خوندن و دکور کردن دفتر خاطراتش تو نیوجینز ملکه تمیزکاریه لقبش تدی بره کلمه مورد علاقه اش “هندوانه” است اگر قرار بود یک ورزشکار حرفه ای باشه، یک تنیس باز میشد اگر میتونست خودش انتخاب کنه، دوست داره تبلیغ لنز چشم انجام بده اگر زامبی ها واقعا به وجود بیان، ترجیح میده زندگی معمولیش رو ادامه بده و بعدش هم زامبی بشه سه تا از رنگ های مورد علاقه اش فرمز و سیاه و آبی هستند کاری که دوست داره با اعضا بکنه : پارتی با لباس های راحتی، کمپ کردن و کوکی شو بعضی هشتگ هایی که برای مینجی هست : #Round چون چشماش و صورتش گردن، #Minji و #NewJeans

3

4

5

هانی / Hanni اسم استیج : Hanni – هانی – 하니 اسم واقعی : Hanni Pham – هانی فام موقعیت در گروه Newjeans : دنسر اصلی، وکالیست تولد : ۶ اکتبر ۲۰۰۴ برج فلکی : میزان برج فلکی چینی : میمون قد : ۱۶۱٫۷ ملیت : ویتنام/استرالیایی اموجی : 🐰

فکت هاش : توی ملبورن، استرالیا به دنیا اومده غذای موردعلاقش : نون، گوشت و همه چی انقدر نون دوست داره که حتی ممکنه خودشو اینجوری معرفی کنه: “من کسیم که عاشق نونی هستم که توی هواپیما به مسافرا داده میشه” میتونه ویتنامی، انگلیسی و کره ای صحبت کنه تو بچگی طرفدار One Direction بوده ساز Ukelele میزنه یک خواهر کوچکتر به اسم Jasmine داره کلمه مورد علاقه اش “موز” هستش فصل های مورد علاقه اش همه فصل ها بجز تابستون هستند توی ملبورن استرالیا عضو یک گروه رقص به اسم AEMINA بوده بعضی چیزایی که دوست نداره : سیب هایی که ترد نیستن و عنکبوت ها اولین آیدل ویتنامی زیر نظر هایب هست لقبش دم خوکه به همراه مینجی توی موزیک ویدئوی Permission To Dance از گروه BTS حضور داشته انقدر فیلم دیدن و دوست داره که هفته ای حداقل یه فیلم نگاه میکنه از پیتزای هاوایی و شکلات نعنایی خوشش میاد هانی به مدت دو سال و نیم کارآموز بوده ولی در مصاحبه جهانی بیگ هیت در اکتبر ۲۰۱۹ قبول شده ژانر فیلم مورد علاقه اش اکشن و انیمیشن است دوست داره از ابر ها عکس بگیره عاشق هودی پوشیدنه دوست داره شبا بره پیاده روی بخاطر جو خوبش تو ورزش خوب نیس ولی از بازی کردن لذت میبره رنگ موردعلاقش : خاکستری و نعنایی سرگرمی : ولاگ و فیلم دیدن هرجایی میتونه سریع بخوابه حتی وقتی نشسته عادتش اینه موقع خندیدن، خندشو نگه‌داره و باعث میشه صدای عجیبی تولید شه

6

7

8


برچسب‌ها: kpop, newjeans, newdream, song

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۱ | 12:10 PM | نویسنده : MN |
تاريخ : سه شنبه سیزدهم دی ۱۴۰۱ | 11:50 AM | نویسنده : MN |
ive-lesserafim
wich one
ive

w

lessserafim

ss

tell me know,wich one is you favorite?


برچسب‌ها: kpop, lesserafim, ive, newdream

تاريخ : دوشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۱ | 8:6 PM | نویسنده : MN |

new

پروژه جدید new dream

نام این پروژه از دو بخش new به معنای جدید و dream به معنای رویای تشکیل شده که نشان دهنده گروه های جدیدی از کی پاپ است که باعث به وجود اومدن رویا ها و خیال پردازی ها در ذهن شما می شن و شما از اونها خوشتون خواهد اومد.

در این پروژه ما به معرفی گروه های کی پاپ دبیو کرده در 2022 و 2023 می پردازیم و گروه هایی که هنوز دبیو نکردند اطلاعاتشان در اختیار شما قرار می گیرد امد ما را همایتمان کنید و نظراتتان را با ما بع اشتراک بگذارید


برچسب‌ها: newdream, 2022, 2023, kpop

تاريخ : یکشنبه یازدهم دی ۱۴۰۱ | 12:10 PM | نویسنده : MN |