فن فیکشن: (اونچه مین) (عاشقانه-پلیسی-جنایی) روزی که با هم اشنا شدیم قسمت 24

اونچه چشماشو باز میکنه روی تخت چه مین خوابیده بود ولی خبری از چه مین نبود!بلند شد و از اتاق بیرون اومد و کل خونه رو گشت ولی چه مین رو پیدا نکرد تا اینکه یه پیام بهش ارسال شد!چه مین بود! :بیا پشت بوم.

اونچه لباساشو عوض میکنه و به سمت پشت بوم میره و چه مین رو میبینه که از کنار نرده ها داره شهر رو نگاه میکنه! میره کنارش و میگه:چی شده؟ این موقع صبح پشت بوم چیکار میکنی؟

-مقصر های اصلی رو پیدا کردم .

-منظورت چیه؟

-اگه بتونیم ثابت کنیم کار اونا بوده ... میتونیم پدر و مادرتو از زندان بیرون بیاریم!

-اونا کی هستن؟

-شاید بدست اوردن مدرک ازشون غیرممکن باشه مخصوصا برای تو که تازه کاری!

-بگو کیه؟

-پدر وارث فعلی هریم بیوتی(داخل این داستان مثلا اسم یه برند ارایشیه که در اون زمان معروف ترین برندهِ و مدیر عامل فعلی کیم چه وون هست)

-باید یجوری برم اونجا ولی چجوری؟

-عجله نکن اول با ساکورا درمیونش بزار! بعد میتونیم سه تایی یه نقشه خوب بریزیم ! میتونی به ساکورا بگی بیاد اینجا؟

-اونو میشناسی؟

-دوران کاراموزیمون با هم بودیم

-اوه(عین چی حسودیش شده خخخخخخخخ)

-چیه حسودیت شد

-نه! حسودی برای چی؟فقط دو تا همدوره بودین که با هم اموزش دیدین همین! الان بهش زنگ میزنم.

اونچه با ساکورا تماس گرفت و مکانی رو برای ملاقات با هم انتخاب کردن. اونچه بدون نگاه کرد به چه مین به سمت خونه برگشت . چه مین متوجه شده بود که اونچه ناراحته ! با هم سوار اسان سور شدن

چه مین:هنوز ناراحتی! ما فقط همدوره بودیم و الانم فقط دوست های معمولی هستیم و حتی زیادم همو نمیبینیم

-چرا باید باور کنم؟ اصلا به من چه!

در اسان سور باز مییشه و اونچه قدم برمیداره تا بره داخل خونه ولی چه مین دستشو میگیره و میکشتش به گوش اسانسور دستاشو دو طرف اونچه میذاره! اونچه راه فراری نداره و میگه: بزار برم!

-نمیدونستم خانوم کوچولوم میتونه حسودی کنه! خیلی جالبه!

-چی میگی؟ گفتم که من حسودی نکردم

-خانوم کوچولو! توی کل زندگیم فقط عاشق یه نفر شدم هستم و خواهم بود و اونم تویی!

-چرا باید حرفتو باور...(چه مین میبوستش و دستاشو دور کمر اونچه میذاره و اونچه هم چشماشو میبنده و دستاشو رو شونه های چه مین میذاره !)

در اسانسور بسته میشه و حرکت میکنه ولی اونا متوجه نمیشن ! یکدفعه در باز میشه و اونچه بخاطر صدای در چشماشو باز میکنه و میبینه چند تا از همسایه ها میخوان سوار شن! سریع چه مین رو حل میده ! همسایه داخل اسانسور میاد و کنار اونا وای میسته! اونچه لپاش سرخ شد بود و سرشو پایین انداخته بود و لباشو از خجالت و حرص خوردن گاز میگرفت . چه مین دستشو گرفت ولی اونچه اجازه نداد اسانسور واستاد و در باز شد و اونچه سریع به سمت خونه دوید و رفت داخل چه مین هم به دنبالش وارد شد!

-اونچه! وایستا!

-دنبالم نیا !الان وافعا نمیتونم بزارم ببینیم!

-مگه چی شدی ؟

-صورتم ...

چه مین دستای اونچه رو از جلوی صورتش کنار زد و دید صورتش پف کرده و قرمز شده!

-اینقدر از بودن با من خجالت میکشی؟

-موضوع این نیست!...

-پس چیه؟ فقط بخاطر اینکه همسایه ما رو او اسانسور دید اینقدر خجالت زده شدی!اینقدر مایه خحالتتم یا فکر میکنی برات زیادی پیرم؟

-میخوای چیکار کنم خب؟ خودت واقعا خجالت نکشیدی که تو اون شرایط دیدمون

-نه ! برای چی خجالت بکشم؟

-باشه قبوله ! تقصیر منه! خوب بگو چیکار کنم؟

چه مین چند قدم به سمت اونچه رفت ولی اونچه سرجاش وایستاده بود و تکون نمیخورد و دست به کمر به چه مین نگاه میکرد. چه مین صورتشو به اونچه نزدیک کرد و بوسیدش و گفت: هیچ وقت به اینکه فقط تو رو دوست دارم شک نکن و از بودن با من خجالت نکش!

-گفتم که خجالت نکشیدم ! حسودیم نکردم! ساعتو نگاه کن! بدو حاضر شو باید بریم اگه دیر کنیم ساکورا اونی میکشتم!

....


برچسب‌ها: lesserafim, kpop, gg, newdream

تاريخ : پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ | 11:26 AM | نویسنده : MN |