اونچه چشماشو باز میکنه روی تخت چه مین خوابیده بود ولی خبری از چه مین نبود!بلند شد و از اتاق بیرون اومد و کل خونه رو گشت ولی چه مین رو پیدا نکرد تا اینکه یه پیام بهش ارسال شد!چه مین بود! :بیا پشت بوم.
اونچه لباساشو عوض میکنه و به سمت پشت بوم میره و چه مین رو میبینه که از کنار نرده ها داره شهر رو نگاه میکنه! میره کنارش و میگه:چی شده؟ این موقع صبح پشت بوم چیکار میکنی؟
-مقصر های اصلی رو پیدا کردم .
-منظورت چیه؟
-اگه بتونیم ثابت کنیم کار اونا بوده ... میتونیم پدر و مادرتو از زندان بیرون بیاریم!
-اونا کی هستن؟
-شاید بدست اوردن مدرک ازشون غیرممکن باشه مخصوصا برای تو که تازه کاری!
-بگو کیه؟
-پدر وارث فعلی هریم بیوتی(داخل این داستان مثلا اسم یه برند ارایشیه که در اون زمان معروف ترین برندهِ و مدیر عامل فعلی کیم چه وون هست)
-باید یجوری برم اونجا ولی چجوری؟
-عجله نکن اول با ساکورا درمیونش بزار! بعد میتونیم سه تایی یه نقشه خوب بریزیم ! میتونی به ساکورا بگی بیاد اینجا؟
-اونو میشناسی؟
-دوران کاراموزیمون با هم بودیم
-اوه(عین چی حسودیش شده خخخخخخخخ)
-چیه حسودیت شد
-نه! حسودی برای چی؟فقط دو تا همدوره بودین که با هم اموزش دیدین همین! الان بهش زنگ میزنم.
اونچه با ساکورا تماس گرفت و مکانی رو برای ملاقات با هم انتخاب کردن. اونچه بدون نگاه کرد به چه مین به سمت خونه برگشت . چه مین متوجه شده بود که اونچه ناراحته ! با هم سوار اسان سور شدن
چه مین:هنوز ناراحتی! ما فقط همدوره بودیم و الانم فقط دوست های معمولی هستیم و حتی زیادم همو نمیبینیم
-چرا باید باور کنم؟ اصلا به من چه!
در اسان سور باز مییشه و اونچه قدم برمیداره تا بره داخل خونه ولی چه مین دستشو میگیره و میکشتش به گوش اسانسور دستاشو دو طرف اونچه میذاره! اونچه راه فراری نداره و میگه: بزار برم!
-نمیدونستم خانوم کوچولوم میتونه حسودی کنه! خیلی جالبه!
-چی میگی؟ گفتم که من حسودی نکردم
-خانوم کوچولو! توی کل زندگیم فقط عاشق یه نفر شدم هستم و خواهم بود و اونم تویی!
-چرا باید حرفتو باور...(چه مین میبوستش و دستاشو دور کمر اونچه میذاره و اونچه هم چشماشو میبنده و دستاشو رو شونه های چه مین میذاره !)
در اسانسور بسته میشه و حرکت میکنه ولی اونا متوجه نمیشن ! یکدفعه در باز میشه و اونچه بخاطر صدای در چشماشو باز میکنه و میبینه چند تا از همسایه ها میخوان سوار شن! سریع چه مین رو حل میده ! همسایه داخل اسانسور میاد و کنار اونا وای میسته! اونچه لپاش سرخ شد بود و سرشو پایین انداخته بود و لباشو از خجالت و حرص خوردن گاز میگرفت . چه مین دستشو گرفت ولی اونچه اجازه نداد اسانسور واستاد و در باز شد و اونچه سریع به سمت خونه دوید و رفت داخل چه مین هم به دنبالش وارد شد!
-اونچه! وایستا!
-دنبالم نیا !الان وافعا نمیتونم بزارم ببینیم!
-مگه چی شدی ؟
-صورتم ...
چه مین دستای اونچه رو از جلوی صورتش کنار زد و دید صورتش پف کرده و قرمز شده!
-اینقدر از بودن با من خجالت میکشی؟
-موضوع این نیست!...
-پس چیه؟ فقط بخاطر اینکه همسایه ما رو او اسانسور دید اینقدر خجالت زده شدی!اینقدر مایه خحالتتم یا فکر میکنی برات زیادی پیرم؟
-میخوای چیکار کنم خب؟ خودت واقعا خجالت نکشیدی که تو اون شرایط دیدمون
-نه ! برای چی خجالت بکشم؟
-باشه قبوله ! تقصیر منه! خوب بگو چیکار کنم؟
چه مین چند قدم به سمت اونچه رفت ولی اونچه سرجاش وایستاده بود و تکون نمیخورد و دست به کمر به چه مین نگاه میکرد. چه مین صورتشو به اونچه نزدیک کرد و بوسیدش و گفت: هیچ وقت به اینکه فقط تو رو دوست دارم شک نکن و از بودن با من خجالت نکش!
-گفتم که خجالت نکشیدم ! حسودیم نکردم! ساعتو نگاه کن! بدو حاضر شو باید بریم اگه دیر کنیم ساکورا اونی میکشتم!
....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
.: Weblog Themes By Pichak :.