برای دانلود زیرنویس فارسی کلیک کنید
ورژن 1080 بدون زیرنویس به زودی...
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
کاش میشد یه بار از نزدیم میدمت پرنسسم🌙⭐
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
موهاشمم کهه کیوتههه💜🤎
نمیدونم چزا از وقتی بلاگفا اپ شده میره رو مخم عکسو که اپ میکنم نمیتونم حذفش کنم اونی تو میدونی چجوری حذفش کنم بهم میگی واقعاا شت..😐🔫🔫🔫🔫
برچسبها: پست یونا
مری کریسمس ساکوراااا💙🎄🎉
مری کریسمس کازوها دخترممم🥺🥺💙
دیگه نیازی به توصیف نیست خودشون جذابن دیه:)🥲🛹
اپدیتا کمی تاخیر شد ببخشید:)🎄❤
اینممم وایی خوشگلمههه🧋🌜
🍭🌓🍭🌓🍭🌓🍭🌓🍭🌓🍭
جذابکممم🗝🎻💙
وایی خیلی جذابه فقط کاش یه بار از نزدیک میدیم یونو؟!🥲🥺🫂
🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭
☆*: .。. o(≧▽≦)o .。.:*☆
زندگی پر از فراز و نشیبه ولی همین قله ها و دره ها هستن که به زندگی معنی میدن از موفقیت هاتون لذت ببرین و شکست هاتون درس بگیرین تا مقصد شما در نهایت بلند ترین قله زندگیتون باشه
☆*: .。. o(≧▽≦)o .。.:*☆
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه ! اونچه!
چشماشو باز کرد. باورش نمی شد!
اونچه : چه مین!
چه مین: بلاخره اومدی؟ بیا!ما هنوز شانس زندگی با همو داریم!
صدای الهی: شما دو نفر در بهشت هستید! ما بهتون این شانس رو میدیم که انتخاب کنید! میخواید یه بار دیگه با هم روی زمین زندگی کنید یا برای قضاوت الهی برید!
چه مین: اگه برای قضاوت الهی بریم چی میشه؟
-ممکنه مجبور شید مدت طولانی از هم جدا باشید.
-چرا؟
اونچه: چون من خودکشی کردم،باید براش تنبیه شم.
-پس بیا دو باره با هم روی زمین اشنا شیم و عاشق شیم !
-ولی ممکنه بازم پایانمون ...
-چیزی نگو....... میخوام این بار بهت برسم.
صدای الهی : با این حساب شما ادم های دیگه ای میشین!حتی ممکنه هر کدوم یه جای دنیا باشین!یا حتی دیگه جنسیتون این نباشه!
چه مین: به هر حال عاشقت میشم!
اونچه و چه مین یکبار دیگه با هویت خودشون همو بوسیدن و دست همو گرفتن و گفتن: به زمین برمیگردیم!
دو تا اتاقک به وجود اومد و هر کدوم وارد یکی شدن و بعد عوض شدن شخصیتشون به صف تولد دوباره منتقل شدن .
منتظر فصل دوم باشید و تغییر هویت ها و اسم فصل دو در ادامه مطلب...
برچسبها: zb1, kpop, bg, 5thg
ادامه مطلب
راه میفته و به سمت یه مکان متروکه میره! وارد میشه و به طبقه بالا میره . همه جا تاریک بود و دیوار ها نم داشت و پرده ها پاره پوره و خاکی بود. صدایی از پشتش میاد!برمیگرده یه نفر پشتش ایستاده بود! به سمتش میاد و یه فلش بهش میده و از اونجا میره! چه مین فلش رو به گوشیش وصل می کنه و یه فایل صوتی پیدا میکنه! فایل رو پخش می کنه ........
1 ماه بعد
اونچه بیدار میشه و دست و صورتشو میشوره ، صبحانه اماده می کنه و چه وون رو بیدار میکنه و بعد با هم صبحانه میخورن.
چه وون : امروز جلسه دارم نمیتونم پیشت بمونم
-اشکالی نداره!خونه منتظرت میمونم
-دوست دارم
-منم همین طور
-پس من فعلا میرم بهت زنگ میزنم و پیام میدم
-زود جوابتو میدم
چه وون از خونه بیرون میره ، اونچه به سمت طبقه پیایین میره که یه انباری کوچیکه!همه جای خونه به جز اونجا رو گشته بود و اونجا تنها امید اونچه برای پیدا کردن مدرک بود! اونچه وارد میشه و شروع به گشتن میکنه ولی چیزی پیدا نمی کنه.خسته میشه دست به کمر می ایسته و به اطراف نگاه می کنه. یکدفعه متوجه یه برامدگی روی دیوار میشه!نزدیک میشه و کاغذ دیواری رو پاره می کنه و ..... یه در بود!
در رو باز میکنه و یه صندوق پیدا میکنه و توی صندوق هم یه چیپ پیدا می کنه سریع چیپ رو با لب تابش چک میکنه و مدرکی که نیاز داره رو پیدا میکنه و اونو برای ساکورا میفرسته ! ساکورا درخواست دادگاه مجدد میکنه و مدارک رو ارائه میده و بعد از سه ماه دادگاه اعلام میکنه که درخواست رو قبول کرده! روز قبل از دادگاه اونچه مرخصی میگیره و به خونه برمیگرده تا پیش چه مین باشه !
با هم روی کاناپه نشسته بودن و سر روی شونه هم گذاشته بودن، اونچه میگه: وقتی ازاد شدن،اونا رو به خونه ای که براشون اماده کردم میبرم و ازشون میخوام که گذشته رو فراموش کنن. میخوام توی زمانی که دارم دخترشون باشم!
-خوبه که فرصتشو به دست میاری!ولی بدون همیشه منو داری !
-دوست دارم!
-منم همین طور
چه مین با احساسی مبهم به بیرون پنجره خیره میشه و اونچه رو در اغوش میگیره !
(روز بعد )
همه در دادگاه منتظر اعلام نتیجه بودن و اونچه خدا خدا می کرد! درنهایت قاضی اومد و شروع به اعلام نتایج کرد: طبق اطلاعات و مدارک جدیدی که ارائه شده ما خانم و اقای هونگ رو بی گناه اعلام میکنیم و از این پس اونا ازاد هستن
اونچه خوشحال بود ااینقدر که نمیدونست چی بگه ! با خودش گفت: چه مین کجا مونده؟
یکدفعه در باز شد!چه مین با سرعت وارد دادگاه شد اونچه چند قدم برداشت و گفت:اومدی؟ ولی چه مین توجهی نکرد و از کنار اونچه رد شد به نزدیک پدر و مادر اونچه رسید و اونچه چشمش به چه مین خیره شده بود که یکدفعه صدای شلیک گلوله بلند شد!!!
خانم و اقای هونگ به زمین افتادن و غرق خون شدن ! لبخند از لب های اونچه رفت!
اونچه:مامان!... بابا!.......
چه مین به اونا شلیک کرد و اونا رو کشت و بعد به سمت اونچه برگشت و بهش نیشخند زد. پلیس ها اومدن و دور تا دور چه مین رو گرفتن و بهش گفتن:اسلحه تو بنداز زمین و دستات رو بزار روی سرت !
چه مین در حالی که به اونچه نیشخند می زد اسلحه شو پرت کرد و دستاشو بالا اورد و بعد مامورا نزدیک شدن و بهش دستبند زدن و بردنش.
اونچه نزدیکه پدر و مادرش شد و کنارشون نشست ، اشک از چشماش مثل تگرگ می بارید ! بعد این همه تلاش پدر و مادرش توسط عشقش کشته شدن!
بعد از اینکه پدر و مادر اونچه رو به بیمارستان انتقال دادن اونچه بدون اینکه حرفی بزنه یا گریه کنه به سمت خونه ای که اماده کرده بود رفت. در خونه رو باز کرد و داخل رفت و به لحظاتی که خونه رو با چه مین اماده می کرد فکر می کرد . نمیفهمید چرا چه مین این کار رو کرد. یه گوشه نشست و شروع کرد به گریه کردن و از خونه بیرون نمیومد.
(یک هفته بعد)
اونچه به زندان میره تا با چه مین ملاقات کنه . پشت شیشه منتظر چه مین میمونه، فقط میخواست بشنوه که چه مین مجبور به این کار شده ، دنبال دلیلی برای بخشیدن چه مین بود !
چه مین وارد میشه و طرف دیگه شیشه میشینه و گوشی رو برمیداره و سکوت میکنه!
اونچه:این چند روز چطور بودی؟بهت سخت که نمیگیرن؟چیزی خوردی؟
-چرا اومدی اینجا؟
-میخوام بدونم چرا....؟
-میخوای بدونی چرا؟... چون هیچ وقت اون چرت و پرتی که میگفتن رو باور نداشتم و ندارم. میدونی چرا از اول بهت نزدیک شدم؟چون دنبال انتقام بودم . با اینکه ازت متنفر بودم تحمل میکردم و بهت نزدیک میشدم. هر لحظه ای که با هم میگذروندیم و هر کاری که با هم میکردیم برای این بود که دنبال انتقام بودم.
اونچه سرشو تکون میده و اشکاشو پاک میکنه و میگه:باور نمی کنم... ما همه مدت به هم محبت میکردیم!قسم خوردیم تا اخر عمر با هم بمونیم...ما میخواستیم با هم زندگی کنیم نمیتونی این دروغ رو بهم بگی یعنی نسبت به زمانی که با هم گذروندیم هیچ احساسی نداره؟
-از صمیم قلب همه ایون لحظات حالمو بهم میزنه!وبرام دردناکه!
-اونچه : بلند میشه و اخرین حرفشو میزنه:با این حال دوست دارم ، نمیزارم بمیری!
-اگه دوسم داری ... بزار بمیرم و از شر همه اون اتفاقات چندش اور که بینمون افتاد راحت شم!
اونچه بلند میشه و بیرون میره . به دیوار تکیه میده و شروع به گریه میکنه!
(روز دادگاه چه مین)
قاضی: اقای لی چه مین 28 ساله متهم به قتل عمد شده و دادگاه اون رو به مرگ محکوم میکنه !
اونچه ایستاده بود و منتظر بود حکم انجام بشه درحالی که چشماش پر اشک بود نمیتونست کاری کنه چون از نظر قانونی دختر خانم و اقای هونگ حساب نمیومد.ایستاده بود و نگاه می کرد.چه مین در اخرین لحظه یه کاغذ به اونچه میده و بهش میگه:بعد از اینکه حکم اجرا شد بخونش.
اونا رو سر چه مین یه پارچه کشیدن و طناب دار رو گردنش انداختن .
چه مین تمام خاطراتش رو یاداوری میکرد . در حال که همه تا اخرین لحظه اشک میریخت پشیمون نبود!
صندلی رو از زیر پای چه مین کنار کشیدن و چه مین نفسش بند اومد و ...
اونچه در حالی که اشک میریخت چه مین رو صدا میزد ولی فایده ای نداشت اون تمام تلاششو برای نجات جون چه مین کرده بود ولی فایده ای نداشت.
بیرون اومد و نامه چه مین رو باز کرد :
احتمالا الان که اینو میخونی من دیگه توی این دنیا نیستم . ازت نمیخوام منو ببخشی! من بهت بد کردم ولی....
نمی خوام اینطور توی ذهنت بمونم که هیچ وقت دوستت نداشتم ! اونچه! من عاشقتم و این کارو برای نجات تو انجام دادم!
از چه وون فاصله بگیر!اون چون عاشقت بود منو تحدید کرد که اگه این کار رو نکنم هویت تو فاش میکنه که یه مامور مخفی هستی(اگه کسی بفهمه اونچه رو میکشن) برای نجاتت حاضرم جونم رو برات بدم و اینکار رو کردم پس خوب زندگی کن امید وارم تو زندگی بعدی بتونم برات جبران کنم. از عشقی که بهم دادی ممنونم و تا اخرین لحظه عمرم قول میدم به تو فکر کنم و عاشقت باشم!
امید وارم زندگی خوبی داشته باشی و گذشته رو فراموش کنی.
شیفته و عاشق تو چه مین.
اونچه شروع به گریه می کنه و بلند فریاد میزنه: نه!!!!! چه مین!!!!!!!!!!!!
اونچه با سرعت به راه میافته به سمت کمپانی و وارد اتاق چه وون میشه!
چه وون: چی شده؟
اونچه اسلحه شو به سمت چه وون نشونه میگیره!
چه وون: میدونی اگه بکشیم میمیری؟
-اماده مردنم!
اونچه اول به پای راست چه وون شلیک میکنه و چه وون به زمین میافته!بعد به دست چپش شلیک میکنه و نزدیک تر میشه و میگه:اینا به خاطر خودم بود و این یکی بخاطر چه مینه!
و به وسط پیشانی چه وون شلیک میکنه! از کمپانی بیرون مییاد و به کنار رود هان میره در حالی که به اسمون خیره شده بود و ستاره ها رو نگاه می کرد پلیس ها از راه میسن!
-هیچ راهی نیست تسلیم شو
اونچه به اسمون نگاه میکنه و لبخند میزنه و میگه:چه مین! دارم میام!
و به خودش شلیک میکنه! به روی زمین میفته و تمام لحظاتی که با چه مین گذروند جلوی چشمش می گذره! در حالی اخرین اشکش رو ریخت و لبخند زد چشماشو بست و ....
منتظر اسپشیال اپیزود باشین که نشون میده که به هم میرسن یا نه.........
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
چه وون در اتاقک رو میبنده و اونچه رو یه گوشه گیر میندازه اونچه سعی میکنه چیزی بگه ولی چه وون دستاشو جلوی دهن اونچه میاره و میگه:هیششششششش صورتش نزدیک میکنه به اونچه و نگاش میکنه و بعد میگه:لب های تو هم شیرین به نظر میاد!پس نباید بچشمشون؟ و بعد دستای اونچه رو پایین نگه میداره و میبوستش ! اونچه میخواست فرار کنه ولی چه وون اجازه نمی داد شروع کرد به در اوردن لباس های اونچه ! دستاشو روی بدن اونچه می کشید و اونچه از ترس دستاشو روی شونه های چه وون گذاشته بود و سرشو پایین گرفته بود و گشماشو محکم بسته بود چه وون خواست گردن اونچ رو ببوسه که:خواهش میکنم!بذار برم!
اونچه داشت گریه میکرد و در حالی که با دستاشو سعی داشت بدنشو مخفی کنه التماس میکرد. چه وون فهمید که خیلی زیاده روی کرده و الان اونچه حتی مست هم نیست و الان تو کمپانی هستن بنابراین از اتاقک بیرون اومد. اونچه سریع شروع کرد به پوشیدن لباساش و بعد یه گوشه اتاقک نشست و شروع کرد به گریه کردن.
بعد یه مدت بلند شد و اومد بیرون و شروع کرد به شستن دست و صورتش و بعد ارایششو درست کرد و اومد بیرون و اومد کنار چه وون . چه وون نمیدونست که اونچه توی اون شرایط چه حسی داره! اونچه نزدیک میشه و لبخند میزنه و میگه:مدیر برنامم دنبالمه ! باید برم بعدا میبینمتون بای بای!(میدونین دیگه کره ایا نمیگن خدافظ تو مهورهشون میگن بای بای)
-بای بای
اونچه برمیگرده پیش ساکورا در حالی که چشماش قرمز شده بودن و صورتش پف کرده بود.ساکورا میفهمه که گریه کرده پس میگه:چی شده؟ و اونچه شروع میکنه به گریه کردن و ساکورا رو بغل میکنه . ساکورا سرشو ناز میکنه و میگه:بیا برگردیم خونه . فردا کلاس های صبح رو کنسل می کنم خوب استراحت کن .
وقتی برمیگردن اونچه بیره توی حموم و درحالی که توی وان نشسته بود به اتفاقی که افتاده بود فکر میکرد و بثل ابر بهار اشک میریخت !وان حموم پر کف بود و اونچه به کفا خیره شده بود! ساکورا میاد داخل و کنار اونچه وایمسته و میگه:میخوای کنار بکشی؟
-نمی دونم!
-بعد اینهمه تلاش و از خود گذشتگی میتونی کنار بکشی؟تو حتی خودتو در اختیارش گذاشتی تا مدرک پیدا کنی اگه بیخیال شی چی میشه؟ ... دردی که الان داری رو توی سینه ات حبس کن و نگه دار و تنفرتو بیشتر کن تا بتونی بعدا انتقام بگیری!میفهمی؟
اونچه در حال که اشک میریخت سرشو بالا گرفت و گفت:قسم می خورم انتقام میگیرم ! حالا که تا اینجا پیش رفتم هر چقدر بدتر از این بخواد سرم بیاد تحمل می کنم !
-پس باید تحملتو بالا ببری نمیدونم چیکار کرد که نتونستی تحمل کنی ولی باید برای بدتر از این هم اماده بشی!
-اماده میشم!
ساکورا نزدیک شد و پشت سراونچه نشست دستشو از پشت روی شونه اونچه کشید دستشو وارد کف های وان کرد و سینه های اونچه رو هدف گرفت . اونچه با چشمایی اشک الود بعضشو قورت داد و صدا نکرد ساکرا ادامه داد و دستشو پایین برد و در حالی که بدن اونچه رو لمس میکرد از پشت کمرشو می بوسید.........
3 روز بعد-
اونچه بعد از کلاس های زیاد دانشگاه و کمپانی برای اولین عکس برداری معرفی رو بدست اورد که یک هفته برای عکس برداری فرصت داشت. از اتاق تمرین بیرون اومد و به سمت کافه تریا کمپانی رفت
اونچه:یه ایس امریکانو لطفا!
-یه شیک شکلاتی.ممنون
اونچه سرشو برگردوند!چه وون بود !
-به فرمایید ایس امریکانو و شیک شکلاتی
اونچه ایس امریکانو رو دو دستی نگه میداره و بهش خیره میشه و چه وون یه جرعه از شیک رو میخوره و بعد میگه:
چه خبر؟شنیدم به زودی معرفی میشی!تبریک میگم!
اونچه خودشو جمع و جور میکنه و متمرکز میشه و میگه:پس نمیخوای دعوتم کنی و برام جشن بگیری؟
-نمی دونم دوست داری یا نه؟!
-مهم نیست امشب بیا ادرسی که برات میفرستم تا با هم شام بخوریم.
وبعد بلند میشه و به اتاق تمرین برمیگرده!
اخر شب میشه و اونچه منتظر چه وون میمونه . هوا خیلی سرد بود ولی اونچه فقط یه شال کاموایی برای گرم کردن خودش پوشیده بود و داشت یخ میزد در حالی که به اسمون خیره شده بود و منتظر بود یکدفعه دستایی گرمی یه کت روی دشش انداخت و بعد بعلش کرد!اونچه به پشت سرش گاه کرد!چه وون بود! به لحنی معصومانه گفت:چرا اینقدر دیر کردی؟ اینجا یخمک شدم!عیب نداره بیا بریم بالا!
با هم وارد خونه اونچه میشن. خونه مرتب بود و هر ازگاهی شمع های سفید به چشم می خورد و فضا خیلی رمانتیک بود!با هم پشت میز نشستن چه وون شروع کرد به برش دادن استیک و بعد از اینکه دید اونچه نمیتونه گوشتش رو برش بده ظرف اماده خودش رو با اونچه عوض کرد .
بعد از مدتی که درحال غذا خوردن بودن اونچه بلند شد و رفت روی صندلی کنار چه وون نشست و گفت:دوست داری دسر بخوری؟
-دسر؟اره!
اونچه یه بسته چوکواستیک اورد (یه جور چوب شور با روکش شکولاتی توی سریالا زیاد دیدین دیگه) یه چوکوستیک در اورد و از یه گوشه گذاشت توی دهنش و سرشو به چه وون نزدیک کرد! چه وون دودل بود. بخاطر اتفاقی که دفعه پیش افتاد میترسید! پس اروم دستشو بالا اورد و پشت گردن اونچه گذاشت و از گوشه دیگه چوکواستیک شروع به خوردن کرد. نزدیک و نزدیک ت میشد و لب هاشو روی لب های اونچه احساس کرد !بیشتر نگران بود و اونچه حسشو میدونست پس دست به کار شد و سرچهوون رو از پشت نگه داشت تا جدا نشن و شروع کرد به بوسیدن لب های چه وون! چه وون با لبخند شروع به بوسیدن اونچه کرد و دستاشو دور گردن اونچه انداخته بود ! اونچه در حالی که لب های چه وون رو گاز میگرفت شروع به در اوردن لباس های چه وون کرد و چه وون هم شروع به در اوردن لباس های اونچه...
در حالی که روی تخت ولو شده بودن اونچه روی چه وون دراز کشیده بود و گردنشو میبوسید چه وون درحالی که نفس نفس میزد اونچه رو روی تخت کشید و جاشو با اونچه عوض کرد!شروع به بوسیدن بدن اونچه کرد از پیشانی شروع کرد ، لب،گردن، سینه، شکم،...(-_-)،ران، ساق ....
اونچه بلند شد دستاشو دور گردن چه وون انداخت و گفت:میتونم دوست دخترت باشم؟
چه وون متعجب بود!هیچ نظری نداشت که چجوری اونچه همچین حرفی میزنه!با یکم مکث گفت:تو جونی متمعنی میخوای با من...
-اره!
چه وون اونچه رو میبوسه ومیگه:پس یعنی الان دوست دخترتم؟
به هم لبخند می زنن و همو در اغوش میگیرن
پارت چه مین:
مثل همیشه از سر کار برگشته بود.خسته و نالان یه نودل فوری درست کرد و خورد و روی مبل ولو شد.گوشی شو برداشت،مدت طولانی ای میشد که خبری از اونچه نداشت و دلتنگ شده بود و هیچ نظری درباره ی اینکه اونچه الان چیکار میکنه نداشت(داره میده خخخخخخ) گوشیش رو کنار میذاره و بعد چند لحظه کسی بهش زنگ میزنه! جواب میده:بگو..............
با عجله بلند میشه و راه میفته!....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
چه وون:داری چیکار میکنی؟
-اوه! فقط داشتم یه چرخی میزدم تو خوابیدی ولی من خوابم نمیبرد. معذرت میخوام فکر کنم نباید میرفتم تو!
چه وون به اونچه نزدیک میشه و اونچه هم به عقب قدم برمیداره ولی فایده ای نداره چه وون نزدیک و نزدیک تر میشه!پشت اونچه به دیوار میرسه و چه وون دستاشو دو طرف اونچه روی دیوار میزاره !اونچه اینقدر ترسیده بود که صدای قلبش شنیده میشد! چشماش باز باز بود و بدون ذره ای صدا به چه وون نگاه میکرد ! چه وون یکم میخنده و میگه:هه براچی نباید بری حتی میتونم اجازه بدم باهام رو یه تخت بخوابی
اونچه میدونست که نمیتونه خودداری کنه چون ممکنه لو بره ! چه وون دستشو گرفت و انو با خودش برد توی اتاق و گفت:برو تو حموم لباساتو دربار تا دوش بگیریم.
-بله؟!
-میخوای اینجوری بخوابی؟
اونچه بدون اینکه چیز دیگه ای بره اروم وارد حموم میشه و وان رو پر اب میکنه و بعد لباساشو در میاره و داخل وان میشینه!چه وون وارد میشه ! لباساشو در میاره و به سمت اونچه میره!اونچه روشو برگردونه بود و چشماشو بسته بود تا چیزی نبینه !میتونست لرزش ابو احساس کنه و دست نرمی رو روی چونه اش احساس کنه! یکدفعه یه چیز خیلی نرم روی لب هاش احساس میکنه چشماشو باز میکنه و لب های اونچه روی لب های چه وون بود! برای اینکه شک و تردیدی بهش نشه باید با شرایط کنار میومد بلند میشه و دستاشو دور گردن چه وون میندازه و چه وون اونو بیشتر به خودش میچسبونه یه دستشو دور کمر و دست دیگشو روی باسن اونچه میزاره و شروع میکنه به بوسیدن بدن اونچه! با هم توی وان دراز میکشن و اونچه توی بغل چه وون خودشو ولو کرده بود ! چه وون گفت:تو دختر خیلی جوونی هستی!چرا حاضری این کارا رو همراه من انجام بدی؟ برای کار یا برای...؟اونچه! اونچه!
اونچه بیهوش شده بود چه وون بعلش کرد و اوردش بیرون از وان و یه حوله دورش پیچید و براش محلول اب و عسل اورد تا اینکه اونچه بیدار شد!
اونچه:چه اتفاقی افتاد؟
چه وون در حال که اشکش در اومده بود بقلش کرد و گفت:میشه دوست دخترم باشی؟
اونچه چیزی نگفت چه وون دستاشو گرفت و گفت: قول میدم همیشه مراقبت باشم و بهترین ها رو بهت بدم فقط قبول کن!
اونچه یکم فکر کرد و بعد به نشانه تائید سرشو تکون داد و چه وون رو بغل کرد و گفت:بریم بخوابیم؟
و بعد با هم روی تخت چه وون خوابیدن.
(صدای زنگ گوشی)
اونچه:چی شده
ساکورا:زود باش 2 ساعت دیگه باید دانشگاه باشچ زود باشششششششششش!
-الان میام
اونچه بلند میشه و دست و صورتشو میشوره و لباس میپوشه و از خونه بیرون میاد و سوار ماشین میشه
ساکورا:چطور پیش رفت؟
-میشه گفت قلبشو دزدیم ولی.... چیزی دست گیرم نشد.
اها راستی یه عکس برات میفرستم ببین میتونی بفهمی اینا کین.
-خیله خب فعلا بیا بریم کلاست دیر میشه بعد کلاس برنامه نویسی باید برگردی کمپانی و تمرین بازیگری رو شروع کنی نتونستم بپیچونمشون
اونچه بعد از کلاسای دانشگاه به کمپانی میره و کلاس هاشو بعد یه روز خیلی خسته کننده تموم میکنه به سمت ساکورا میره و بهش میگه:چیزی دست گیرت شد؟
-فعلا نه!
-میشه برام ایسامریکانو بگیری ؟ دارم میمیرم!
-باشه پس منتظرم بمون تا برگردم باشه؟ کیک یا چیز دیگه ای نمیخوای؟
-نه نمیتونم بخورم!دیشم اینقدر مشروب خوردم که اشتها ندارم!
ساکورا دور میشه و اونچه یه گوشه منتظرش میشینه و با گوشیش به عکسی که پیدا کرده بود نگاه می کرد و حس اشنایی بهش دست میداد!در حال نگاه کردن به جزئیا ت بود که یکدفعه میشنوه:به چی نگاه می کنی؟
سریع گوشیش رو خاموش میکنه و بلند میشه!چه وون بود !
-چی شده چرا ترسیدی؟
-اه هیچی متوجه اومدنتون نشدم!
-بیا!
-این چیه؟
-برات ایس امریکانو گرفتم.
-از کجا فهمیدین من اینو دوست دارم؟
-نفهمیدم!حدس زدم
-ممنونم!
-دنبالم بیا
با هم دیگه شروع میکنن به راه رفتن و گشتن توی کمپانی که اونچه میگه: میخوام از سرویس استفاده کنم
چه وون بهش نگاه میکنه و میگه:باشه منم میام میخوام دستامو بشورم
با هم وارد دستشویی زنانه کمپانی میشن و اونچه وارد یکی از اتاقک ها میشه و به سواکورا پیام میده:چه وون دوباره اومده سراغم! راستی دیگه ایس امریکانو نگیر برام خریده بود ممکنه دیربرگردم!
میاد بیرون و میره سمت شیر اب و دستاشو میشوره . شیر اب رو میبنده و دستاشو خشک میکنه همزمان به چه وون نگاه میکنه!
چه وون میگه:چرا به من نگاه می کنی؟
-چون امروز بنظرم خیلی خوشگل شدین!
-چیه؟عاشقم شدی؟
اونچه چیزی نمیگه و سرشو میندازه پایین و لبخند میزنه . چه وون یکدفعه به سمت اونچه میره و اونچه به عقب میرههمینجوری که عقب میره چه وون بهش نزدیک میشه به در یکی از اتاقکا میرسه وارد میشن!چه وون در اتاقک رو میبنده! و .....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
-الان میخوام نتایج رو اعلام کنم.سویون هی حذف شده و خانم لی مین سوک ....
چه مین:صبر کنید!!!
یکدفعه چه مین همراه چند مامور دیگه وارد میشه و به سمت شرکت کننده ها میره! اونچه دستپاچه شده بود! نمیدونست چه خبره! چه مین اونچا چیکار میکنه؟
چه مین: خانم لی مین سوک شما هستید
مین سوک:بله خودم هستم!
-شما مظنون به دست داشتن در یک پرونده مواد مخدر هستید!لطفا همراه ما به اداره پلیس بیایید.
-این امکان نداره! غیر ممکنه!
-شما این حق رو دارید که سکوت کنید و وکیل بگیرید! لطفا با ما همکاری کنید و به اداره پلیس بیایید
چه مین نگاه زیرچشمی به اونچه میکنه و مین سوک رو با خودش میبره به اداره پلیس!
-بسیار خوب اعلام نفر اول کمی به تعویق میافته ولی خانم اونچه به هر حال انتخاب شدن ! شما میتونید فردا برای امضای قرار داد و شروع کاراموزی در اینجا اقدام کنید.
اونچه بعد از تموم شدن ادیشن به خونه برمیگرده. خسته و بی حوصله روی مبل میشینه و به پنجره خیره میشه! صدای در میاد!چه مین وارد خونه میشه و اونچه رو روی مبل خیره به پنجره میبینه! کفشاشو توی جاکفشی میزاره و به سمت اونچه میاد.
کنار اونچه میشینه و میگه:چی شده؟مگه قبول نشدی؟چرا ناراحتی؟
-نیازی به این کار نبود!تو امروز زندگی یه دختر دیگه رو نابود کردی و به حال و روز من کشوندی!الان خوشحالی؟ اینقدر برات اینده ش بی ارزش بود که براش پاپوش درست کردی؟
-کی گفته براش پاپوش درست کردم؟هعی ! وقتی میخواستی ادیشن بدی درباره شرکت کننده ها تحقیق کردم و اون واقعا در این پرونده مظنون بود! ولی پرونده به دلایلی پیگیری نمی شد و من یکم دنبالشو گرفتم و گیرش انداختم .همین!نگران نباش احتمالا نمیفته زندان چون ازمایش خونش منفی بوده یعنی خودش مصرف نکرده دیگه. من هیچ وقت کسیو که بیگناهه متهم نمیکنم پس نگران نباش و راحت به کارت برس!
-اگه گناه کاره باید توانشو بده! ولی اگه بیگناهه این کارو نکن!باشه؟
-بهت قول میدم!تو هم باید قول بدی اول مواظب سلامتی خودت باشی هوم!درسته خانوادت مهمن ولی برای من فقط تو مهمی اینکه سالم و خوشحال باشی!
اونچه سرشو میزاره روی شونه چه مین و میگه:دوست دارم!
-منم دوست دارم!بیا دوش بگیریم و بخوابیم فردا باید برای تکمیل قرارداد بری!فردا ساکورا هم باهات میاد احتمالا اون شرط میزاره که مدیر برنامه ات باشه تا بتونه کمکت کنه و رابطمون هم باشه.
-باشه
روز بعد اونچه و ساکورا با هم به هریم بیوتی میرن تا قرارداد رو امضاع کنن.ساکورا با نگاش ورقه های قرار دادو سوراخ میکنه و تمام مشکلات و نقص های قرار داد رو برطرف میکنه و درخواست میده که مدیر برنامه اونچه باشه و کمپانی باهاش موافقت میکنه.
با هم به سمت خونه ای میرن که کمپانی برای اونچه در نظر گرفته بود! وارد خونه میشن! وسط خونه یه مبل دایره شکل بزرگ بود که وسط یه میز گرد قرار داشت رو به روی هم روی مبل میشینن و ساکورا با گوشیش موج های رادیویی ایجاد میکنه(اگه کفتید چرا؟)
شروع می کنن به حرف زدن:
ساکورا:مثل اینکه قدم اول رو برداشتیم!
-هنوز راه زیادی داریم ! باید یه راهی برای نزدیک شدن به چه وون پیدا کنم!
-برای کاراموزی مثل تو احتمالش خیلی سخته که مدیرعامل رو ببینی بنظرم باید کم کم قدم برداری!
-فرصتی نداریم هرچی زود تر بهتر!اگه نتونم به صورت عادی ببینمش باید خودم بیفتم دنبالش. ولی به همین سادگی نیست از کجا معلوم اصلا دخترا رو دوست داره
-فکر کردی همین جوری الکی اوردمت اینجا پی نخود سیاه! میخوای دوست دختراشو برات صف کنم؟
-خب از کجا معلوم از من خوشش بیاد؟
-چرا که نه؟ خوشگلی ! هیکل خوبی داری ! صدای خوب و باهوشی و همه کاره چرا ازت خوشش نیاد؟
-من واقعا نمیدونم چجوری باید توجهشو جلب کنم؟
-همون طور که توجه چه مینو جلب کردی.
-من درواقع کاری نکردم در باره چی حرف میزنی؟(اره اروا عمت!)
ساکورا ژاکتشو در میاره و روی مبل پرت میکنه بلند میشه و به سمت اونچه میاد!
اونچه:چیکار میکنی؟
-اموزش های جانبی میدم...............
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه و چه مین به سمت محل ملاقاتی که با ساکورا تایین کرده بودن میرن که یه کافه خیلی مشهور بود!ساکورا روی یه میز نشسته بود و یه پیراهن و کت چرمی کوتاه و عینک افتابی مشکی زده بود .اونچه نزدیک میشه واز پشت ساکورا رو بغل میکنه:اونی ما اومدیم!
ساکورا:اومدین ! بیا بشین!چه مین! خیلی وقت میگذره!
چه مین : درسته! از دیدنت خوشحالم!
ساکورا:همچنین!خوب بگین ببینم دقیقا چی میخواین؟
چه مین داستان رو برای ساکورا تعریف میکنه و بعد اونچه میگه: اگه بتونم بیگناهی پدر و مادرمو ثابت کنم میتونن الان از زندان بیرون بیان و مجبور نیستن 13 سال دیگه تو زندان بمونن بنابراین به فکر یه راه برای ورود به هریم بیوتی هستم!
ساکورا: فکر میکنم راحت ترین راه کاراموز شدن تو هریم بیوتی به عنوان مدل باشه! تو صورت و پوست خوبی داری ! من توی ماه گذشته هیکل تو رو ساختم بنابراین متمئنا با یه هویت خوب میتونی قبول شی.
اونچه : ولی من برای دانشگاه با هویت فعلیم درخواست دادم.
چه مین:مثل اینکه هنوز نمیدونی ! میتونی هویت جدید داشته باشی و خود سازمان همه کارهای تغییر هویت برای دانشگاه رو انجام میده .نگران این نباش!
ساکورا: فکر میکنی هویتی که ما توی روزمره از هویت اصلیمون استفاده میکنیم؟
-نمیکنین؟
-بیخیال بیایین روی این فعلا تمرکز کنیم . من کارهای هویت جدید رو انجام میدم ولی به بعدش به خودت بستگی داره.
-ممنونم
اونچه یادش میفته که نتایج دانشگاه ساعت 7 نتایج دانشگاه مشخص میشه! یعنی یه ربع مونده بوده به اومدن نتایج!
اونچه:چه مین لب تابتو اوردی؟
-اره
-بدش من!
اونچه لب تابو روشن کرد و وارد سایت شد و منتظر موند.... ساعت 7 شد و سعی کرد وارد شه وببینه کجا قبول شده!
چه مین:کامپیوتر ! دانشگاه ملی سئول!!!!(بهترین داشگاه سئول هستش)
اونچه:ولی ... حالا باید سریع تر کارهای هویتی برای دانشگاهم رو انجام بدیم
ساکورا: من فعلا میرم احتمالا اگه الان شروع کنم فردا همین موقع راست و ریسش میکنم.
ساکورا از کافه خارج میشه چه مین و اونچه هم یکم بعد برمیگردن خونه.
دو روز میگزره و ساکورا کار های تغییر هویت و دانشگاهی اونچه رو تموم میکنه و حتی یه خانواده جعلی براش پیدا میکنه!
اونچه لباساشو عوض میکنه و یه پیراهن بدون اشتین با دامن بلند سفید الیلی میپوشه و موهاشو گوجه ای بالای سرش میبنده و یه ارایش لایت میکنه و برای ادیشن میره . برای ادیشن باید عکس برداری می کنه بنابراین کاملا ژست های مدل هارو یاد میگیره
وارد میشه و منتظر میمونه تا نوبتش بشه! صداش میزنن و وارد اتاق میشه پس زمینه یه دیوار سیاه رنگ بود. وای میسته و خودشو معرفی میکنه و عکس بردار بهش میگه: ازت یه ژست هات میخوام جوری که اگار حرص و طمع داری ولی خیلی ارومی ....
ادیشن تموم میشه و اونچه منتظر نتیجه میمونه . یک ساعت بعد نتایج دور اول اعلام میشه! اونچه از مرحله اول با مقام سوم از هشت نفر عبور میکنه دور دوم باید از بین لباسایی که در اختیارشون میزارن خودش یه ست درست کنه!
اونچه به لباسا نگاه میکنه و یه دامن سفید که تا قبل رانو میاد و یه ژاکت سفید کاموایی و یه سویشرت ابی روشن برمیداره! از بین کفش ها هم یه کتونی سفید لژدار انتخاب میکنه . لبلساشو عوض می کنه و میهاشو میبافه و دو طرف گردنش میریزه
وارد اتاق میشه باید روی سن کتواک بره ولی زیاد بلد نیست ! گوشیشو برمیداره و اموزش راه رفتنو نگاه میکنه و چند دقیقه تمرین میکنه و بعد وارد سن میشه و شروع میکنه و راه رفتن و بعد خارج میشه!
اخر شب شده بود که نتایج نهایی اعلام میشه و اونچه به عنوان نفر دوم انتخاب از 5 نفر انتخاب میشه که به دور اخر بره ولی در دور اخر فقط 2 نفر این شانسو دارن که وارد کمپانی بشن و این تست نیازمند اینه که کاراموز بجز مد و چهره کارهایی مثل خوندن و نقاشی کردن یا حتی بازیگری بلد باشه! این برای اونچه خیلی راحت خواهد بود چون خدایی نکرده سال ها کاراموز بوده بنابراین برای دور سوم اماده میشه.
توی دور سوم ازشون میخوان که یه صحنه عاشقانه رو با یه بازیگر معروف اون کمپانی بازی کنن ولی خیلیا دوست نداشتن انجامش بدن بخاطر اینکه اون قطعه با یه صحنه کیس توام میشه بنابر این دو نفر از 5 نفر انصراف دادن و حالا فقط سه نفر باقی موندن ...
اول مقام او وارد میشه و نماش رو انجام میدن و صحنه خیلی عالی بود ولی نفر سوم که مهارتی توی بازیگر نداشت صحنه رو خراب مبکنه و خوب انجامش نمیده و بعد اونچه میره بالای صحن و ادیشن شروع میشه
بازیگر مرد(بم):سو هی جو ... تو خوشگل ترین و قویترین وشجاع ترین زنی هستی که تو زندگیم دیدم ! توی سخت ترین لحظات زندگیم تو با من بود و ...... میشه با من قرار بزاری؟
اونچه: جی هیونگ ! من اونقدر خوب نیستم و لیاقت تو رو ندارم. تو لیاقت بهتر از منو داری!
بم:ولی من فقط تو رو دوست دارم! اگه حتی یکم دوسم داری میشه بهم یه فرصت بدی؟
اونچه شروع میکنه به گریه کردن و همزمان خندیدن و میگه: مادرت قبل از مرگش! هیچوقت مارو قبول نکرده بود اگه اینکارو کنیم مشکلی نداره؟
-مادرم همیشه بهم میگفت با کسی زنگی کن که خوشبختت کنه و اون شخص برای من تویی
اونچه لبخند بزرگی میزنه و دستاشو میندازه دور گردن بم و بغلش میکنه و بم هم اونو بغل میکنه . صحنه اینقدر واقعی شده بود که داورا هم شروع کردن به گریه کردن اونچه کمی سرشو عشب میکشه و به چشمای بم نگاه میکنه و بعد بم اونو میبوسه ! با اینکه خیلی حس بدی داشت باید از پسش برمیومد بنابراین فقط ادامه میده و ادیشن تموم میشه!
زمان اعلام نتایج میرسه! درسته اونچه میدونست که انتخاب میشه ولی برای جلب توجه حتمی باید اول میشد برای همین استرس داشت.
-الان میخوام نتایج رو اعلام کنم.سویون هی حذف شده و خانم لی مین سوک ....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه چشماشو باز میکنه روی تخت چه مین خوابیده بود ولی خبری از چه مین نبود!بلند شد و از اتاق بیرون اومد و کل خونه رو گشت ولی چه مین رو پیدا نکرد تا اینکه یه پیام بهش ارسال شد!چه مین بود! :بیا پشت بوم.
اونچه لباساشو عوض میکنه و به سمت پشت بوم میره و چه مین رو میبینه که از کنار نرده ها داره شهر رو نگاه میکنه! میره کنارش و میگه:چی شده؟ این موقع صبح پشت بوم چیکار میکنی؟
-مقصر های اصلی رو پیدا کردم .
-منظورت چیه؟
-اگه بتونیم ثابت کنیم کار اونا بوده ... میتونیم پدر و مادرتو از زندان بیرون بیاریم!
-اونا کی هستن؟
-شاید بدست اوردن مدرک ازشون غیرممکن باشه مخصوصا برای تو که تازه کاری!
-بگو کیه؟
-پدر وارث فعلی هریم بیوتی(داخل این داستان مثلا اسم یه برند ارایشیه که در اون زمان معروف ترین برندهِ و مدیر عامل فعلی کیم چه وون هست)
-باید یجوری برم اونجا ولی چجوری؟
-عجله نکن اول با ساکورا درمیونش بزار! بعد میتونیم سه تایی یه نقشه خوب بریزیم ! میتونی به ساکورا بگی بیاد اینجا؟
-اونو میشناسی؟
-دوران کاراموزیمون با هم بودیم
-اوه(عین چی حسودیش شده خخخخخخخخ)
-چیه حسودیت شد
-نه! حسودی برای چی؟فقط دو تا همدوره بودین که با هم اموزش دیدین همین! الان بهش زنگ میزنم.
اونچه با ساکورا تماس گرفت و مکانی رو برای ملاقات با هم انتخاب کردن. اونچه بدون نگاه کرد به چه مین به سمت خونه برگشت . چه مین متوجه شده بود که اونچه ناراحته ! با هم سوار اسان سور شدن
چه مین:هنوز ناراحتی! ما فقط همدوره بودیم و الانم فقط دوست های معمولی هستیم و حتی زیادم همو نمیبینیم
-چرا باید باور کنم؟ اصلا به من چه!
در اسان سور باز مییشه و اونچه قدم برمیداره تا بره داخل خونه ولی چه مین دستشو میگیره و میکشتش به گوش اسانسور دستاشو دو طرف اونچه میذاره! اونچه راه فراری نداره و میگه: بزار برم!
-نمیدونستم خانوم کوچولوم میتونه حسودی کنه! خیلی جالبه!
-چی میگی؟ گفتم که من حسودی نکردم
-خانوم کوچولو! توی کل زندگیم فقط عاشق یه نفر شدم هستم و خواهم بود و اونم تویی!
-چرا باید حرفتو باور...(چه مین میبوستش و دستاشو دور کمر اونچه میذاره و اونچه هم چشماشو میبنده و دستاشو رو شونه های چه مین میذاره !)
در اسانسور بسته میشه و حرکت میکنه ولی اونا متوجه نمیشن ! یکدفعه در باز میشه و اونچه بخاطر صدای در چشماشو باز میکنه و میبینه چند تا از همسایه ها میخوان سوار شن! سریع چه مین رو حل میده ! همسایه داخل اسانسور میاد و کنار اونا وای میسته! اونچه لپاش سرخ شد بود و سرشو پایین انداخته بود و لباشو از خجالت و حرص خوردن گاز میگرفت . چه مین دستشو گرفت ولی اونچه اجازه نداد اسانسور واستاد و در باز شد و اونچه سریع به سمت خونه دوید و رفت داخل چه مین هم به دنبالش وارد شد!
-اونچه! وایستا!
-دنبالم نیا !الان وافعا نمیتونم بزارم ببینیم!
-مگه چی شدی ؟
-صورتم ...
چه مین دستای اونچه رو از جلوی صورتش کنار زد و دید صورتش پف کرده و قرمز شده!
-اینقدر از بودن با من خجالت میکشی؟
-موضوع این نیست!...
-پس چیه؟ فقط بخاطر اینکه همسایه ما رو او اسانسور دید اینقدر خجالت زده شدی!اینقدر مایه خحالتتم یا فکر میکنی برات زیادی پیرم؟
-میخوای چیکار کنم خب؟ خودت واقعا خجالت نکشیدی که تو اون شرایط دیدمون
-نه ! برای چی خجالت بکشم؟
-باشه قبوله ! تقصیر منه! خوب بگو چیکار کنم؟
چه مین چند قدم به سمت اونچه رفت ولی اونچه سرجاش وایستاده بود و تکون نمیخورد و دست به کمر به چه مین نگاه میکرد. چه مین صورتشو به اونچه نزدیک کرد و بوسیدش و گفت: هیچ وقت به اینکه فقط تو رو دوست دارم شک نکن و از بودن با من خجالت نکش!
-گفتم که خجالت نکشیدم ! حسودیم نکردم! ساعتو نگاه کن! بدو حاضر شو باید بریم اگه دیر کنیم ساکورا اونی میکشتم!
....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
روز بعد صبح زود بعد 4 ساعت خواب ساکورا به اونچه دوباره تمرین دو میده ولی این بار برای 1000 دور فقط 5 ساعت زمان میده بعد تمرین دو از اونچه میخواد به پاهاش وزنه وصل کنه دستش وزنه بگیره و اسکوات بشینه اون برای 2 ساعت بدون حرکت این کار رو انجام داد . وقت نهار برای اونچه 3 تا تخم مرغ ابپز خالی اورد و بعد حدود 30 دقیقه برنامه بدن سازی بهش داد و همزمان که اونچه بدن سازی می کرد باید کتاب منطق میخوند . هر روز تمرین های ورزشی سخت تر میشدن و حتی اون مجبور بود همزمان با ورزش کردن درس ها رو هم بخونه تا تمام چیز های لازم رو یاد بگیره ! تا اینکه بلاخره یک ماه دوره فشرده تموم شد!
ساکورا:حالا که یک ماه تمرین فشرده تموم شده میتونی یک هفته بری استراحت برنامه جدید تمرینات و مکان جدید رو بهت میگم.
-ممنونم وایی دل تو دلم نیست دوکبوکی و جاجانگمیون بخورم! چه مین! اگه همه این مدت نیمرو عسلی و سوسیس مورد علاقمو خورده باشی میکشمت
- هی هی هی ! تند نرو! به زور رسوندمت تا 44 کیلو الان میخوای بری بخوری چاق شی؟
- از اولم قرار بود 47 کیلو شم! نگران نباش نهایتا 46 برمیگردم خب فعلا من میرم خداحافظ اونی!
اونچه از پایگاه خارج میشه چه مین پشت در منتظرش بود ! توی ماشین میشینه
اونچه:اوپا!!!! دلم برات تنگ شده بود!!!
-چرا اینقدر لاغر شدی؟
-اوپا با روزی 3 تا تخم مرغ ابپز زنده موندم چه انتظاری داری؟ میشه برام مرغ و جاجانگمون و توکبوکی بگیری؟ لطفا!اپا!
-اگه بهم یه بوس بدی همه چی بهت میدم!
چه مین دستشو میاره نزدیک صورت اونچه صورتشو به سمت خودش میاره و لب های اونچه رو میبوسه!اونچه دستشو میندازه دور گردن چه مین و میگه:دلت برام تنگ شده بود؟
-البته!تو چی؟
-وقت دلتنگی نداشتم خخخخخخخخخخ
-برات هیچی نمیخرم( خورد تو ذوقش خخخخ)
-اپا به امید یه غذای خوب اومدم اینجا نمیتونی این کارو باهام بکنی!اپا!اپا!
-باشه بابا ! بریم هر چی میخوایم بخوریم
اونا به رستوران میرن و اونچه شروع میکنه به سفارش:مرغ سخاری تند یه مرغ بریان توکبوکی رز و بولداک یه جاجانگمیون مخصوص و رامیون میگو و پاستا الفردو و استیک گوساله و پیتزا اسپشیال 4 فصل و سیب زمینی شیرین و سورخ کرده مخصوص و یه کوکاکولا و دلستر هولو و یه سوجو
چه مین که مطمئن نبود که بتونن همشو بخورن گفت: همشو میتونی بخوری؟
-هر چی مونو میبریم خونه البته اگه موند!
غدا میاد و اونچه بی دست و پا به غدا حمله ور میشه توی یه دست چاپ استیک گرفته بود و توکبوکی و جاجانگمون میخورد و تو اون دستش یه تیکه بزرگ پیبزا بود بعد شام درست حسابی میرن خونه اونچه حتی حال دوش گرفتم نداشت ولی چه مین کمکش کرد تا حمام کنه و موهاشو خشک کنه و بعد بردش توی تخت و بغلش کرد تا راحت بخوابه
چه مین: نگاه کن ببین چجوری خوابیده!دختره دیونه!حتما خیلی برات سخت بوده! هیچ وقت تا الان به غذا اینجوری حمله نکرده بودی و هیچ وقتم اینجوری نخوابیده بودی. ولی فردا برات خبر مهمی دارم!........
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
صبح روز بعد اونچه یه پیام دریافت میکنه!
برای شروع تمرینات به این ادرس بیایین *******
دوره تمرینات برای یک ماه کامل بدون مرخصیه ! پس با امادگی بییاین واین وسایل رو برای خودتون تهیه کنین ***********
برای ورود رمز زیر رو برای ورود ...... خودتون حدس بزنید
اونچه بعد از جمع کردن وسیله و اماده شدن برای یک ماه کامل همراه چه مین به مکان دوره میره ولی مکانی که قرار بود بمونه خیلی عچیب بود دور تا دورش دیوار های بلند فلزی بود . به سمت در ورودی میره یه صفحه لمسی کنار دربود به سمت صفحه میره ولی چجوری رمز رو پیدا کنه؟
به صفحه نگاه میکنه روی شروع میزنه و سرنخ ها داده میشن:
عدد اول: ابی که جاریه همیشه یک شکل نمیمونه مثل همسفرش گاهی در صدر و گاهی حقیره
عدد دوم: کسی که مسیر در مکان اشتباهیه مرتب در حرکته ولی ساکن هست و حرکتی نمیکنه!
عدد سوم : مثل دریاست مثل کهکشانه وسیع ولی کوچیکه تو ازش داری منم همین طور ! چند تا ازش داری؟
عدد چهارم : مسئله ریاضی وسط این همه فلسفه چی میگه؟
X2-4x-12=0
X=?
اونچه : حالا رمز رو وارد میکنم .
رمز رو وارد میکنه و در باز میشه!( اگه رمز درست رو بفهمید بهتون یه اسپول خوب برای ادامش میدم خخخخخخخ)
برای اخرین بار از چه مین خداحافظی میکنه و وارد میشه...
داخل محل دوره با بیرونش خیلی فرق میکنه ! مثل یه پایگاه نظامی میمونه! اونچه باید جایی رو پیدا کنه که بهش کمک کنن بفهمه چیکار باید بکنه به یه خانم با موهای ابی و چشمای مشکی میرسه قدش کوتاه تر از اونچه بود! اونچه نزدیک میشه و میپرسه : من تازه واردم کجا میتونم برای شروع دورم برم؟
-زود تونستی بیای تو! داشتم برای راهنمایی تو میومدم! من ساکورا هستم و مسئول اموزش تو در این دوره فشرده یه ماه و اموزش کلی بعد این یک ماه هستم از اشنایی باهات خوشبختم.
-منم اونچه هستم از اشنایی باهاتون خوشبختم همه تلاشم رو برای یادگیری میکنم!
-هه منظورت چیه ؟ اگه بهترین کارت رو نتونی بکنی ممکنه حتی سالم از اینجا بیرون نیای پس باید همه تلاشت رو بکنی!تمرینات اینجا خاله بازی نیس . خیله خوب دنبالم بیا .
اونا وارد یه سالن خیلی بزرگ میشن کلی ادم با قیافه های عجیب غریب توی سالن رفت و امد میکردن سوار اسانسور میشن و اسانسور حرکت میکنه ولی حتی اسانسور هم عجیبه! اسانسور شبیه گوی متحرکه که توی یه مسیر های لوله ای حرکت میکنه و در جاهای مخصوص متوفق میشه ! و حتما اینطور نیست که بالا یا پایین بره به هر سمت حرکت میکنه! جنس دیواره ها شفافه و میشه بیرون از اسانسور رو دید ! به منطقه کاراموزی میرسن ! هیچکی توی اون منطقه نبود! از ساکورا میپرسه: چرا هیچکی اینجا نیست؟
-اینجا هر کسی رو برای کاراموزی قبول نمیکنه و کسی که اینجا بیاد دو راه بیشتر نداره! مجبوره مامور مخفیی شه
-راه دوم چیه؟
-کشته شه . اون اینجا رو دیده پس نباید زنده بیرون بره.
اونچه یکم میترسه و سکوت میکنه . افکارش درحال فروپاشین و دیگه از تصمیمش متمئن نیست ولی راهیم دیگه نمونده !
ساکرا: ما اینجا چیزی تحت عنوان خوابگاه نداریم چون تو وقت خوابیدن نداری! باید تمیرن کنی و تمرین. هر هفته ارزیابی میشی وبعد یه ماه هر مااه ارزیابی میشی و اگه رازی نباشم تنبیه میشی .
-چه تنبیهی ؟
-اگه به اندازه کافی خوب نباشی میفهمی!
از الان شروع میکنیم برو لباسات رو عوض کن و اگه پیشنهاد منو میپرسی هر چی لباس خنک تری بپوشی برات راحت تر میشه
اونچه لباساشو عوض میکنه و یه کراپ و شلوارک کوتاه و چسبان ورزشی میپوشه و موهاشو دم اسبی میبنده
ساکورا: میخوایم تمرین رو شروع کنیم ولی اول بیا وزنتو بگیریم
-برای چی مگه ورزنم مهمه؟
-فکرکردی مامور بودن راحته باید خوش اندام باشی و باریک و منعطف تا توی کوچک ترین جای ممکن هم بتونی مخفی شی!همین جوریشم با این قد بلنت مخفی شدن برات سخته!
اونچه میره روی ترازو و ساکورا نگاه خیلی ترسناکی بهش میکنه:49 کیلویی؟ باید خودتو تا اخر این ماه به 47 برسونی فهمیدی؟
-بله
-مثل اینکه قبل اومدن به اینجا هر چی تونستی خوردی واقعا که!
-معذرت میخوام
-برای خودت نگهش دار بیا باید اول استقامت بدنت رو زیاد کنیم شروع کن به دویدن دور زمین اگه از روی خطی که دور زمین مشخصه بدویی هر دور 300 متر دویدیی تا زمانی که 300 کیلومتر ندوییدی وای نمیتی درظمن اینجا حس گر شمارشی داره که هم وضعیت بدنت رو گزارش میده هم تعداد دور های که میری رو میشماره و گه وایستی هم ثبت میشه پس از زیر کار در نرو ! همین الان شروع کن!
اونچه شروع میکنه به دویدن 10 دور 20 دور ... 100 دور هر چی میده تموم نمیشه باید 1000 دور بدوه 4 ساعت میگذره ولی اونچه فقط 350 دور دویده بود ! سکورا برمیگرده !
-فقط 350 دور این همه مدت دویدی سریع تر!
اونچه سرعتشو بیشتر میکنه! نفس نفس میزنه دیگه توان نداشت که بدوه ولی نمیخواست سست بشه!ادامه میده 6 ساعت بعد 1000 دور تموم میشه و ساکورا بهش اجازه میده استراحت کنه اونچه میشینه و اب میخوره و پاهاشو ماساژ میده ! اینقدر درد داشت که دیگه نمیتونست بایسته! ولی 30 دقیقه بعد ساکورا بلند میشه: پاشو باید به ادامه تمرین برسیم !
-ولی الان....(نفس نفس) ساعت 9 شبه! یعنی بازم باید تمرین کنم؟
مگه همچی همینه تو باید روان شناسی زبان بدن یاد بگیری حتی منطق و سیاست هم باید یاد بگیری و علاوه بر همه اینا اناتومی بدن رو باید بشناسی سم ها و پادزهرشون کار با اسلحه و خیلی کار های دیگه که کم کم یادت میدم! الان میخوام بهت زبان بدن یاد بدم بیا این کاغذ و خودکار رو بگیر و هرچی میگم یادداشت کن
فرض کن برای یه ماموریت به عنوان کارمند وارد یه شرکت شدی و قراره اطلاعات خاصی رو به دست بیاری وقتی وارد میشه حالت چهره ات نباید هیچ عیب یا ایرادی داشته باشه باید یه لبخند کوچیک رو همیشه روی صورت داشته باشی و نباید بی حوصله به نظر بیای . فرض کن برای بدست اوردن اطلاعات به محوطه ای رفتی که به تو مربوط نمیشه و یکی میبینتت و ازت میپرسه که داری چیکار میکنی ؟ چه واکنشی نشون میدی؟ باید از هر گونه چهره ترسیده یا شوکه شده دوری کنی نباید بلرزی نباید صدات بلرزه و با یه چهره معصومانه باید تظاهر کنی راهو گم کردی یا اتفاقی اومدی اونجا و ......
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
فردا صبح اونچه بیدار میشه رو کاناپه میشینه و شروع میکنه به فکر کردن.
اونچه: پدر و مادرم گفتن که اونا پدر و مادر یوجین و چه مین رو نکشتن ولی همین الانشم 17 سال حبس شدن و هنوز 13 سال دیگه باید توی زندان بمونن هر چقدرم که نسبت بهم بی عاطفه بوده باشن نمیتونم بزارم بدون اینکه گناهی کرده باشن توی زندان بمونن شاید اگه یه مامور باشم قدرت بیشتری برای پیدا کردن مدرک برای اثبات بیگناهی شون داشته باشم ولی اونا ....حاضر شدن برای نجات خودشون یه بچه 2 روزه که بچه خودشون بود رو فدا کنن ! ارزشش رو دارن؟
اونچه به این چیزا فکر میکرد .نمی تونست تحمل کنه که کسی بیگناه بهش ظلم بشه و در عین حال نمیتونست کینه ای که داشت رو فراموش کنه! در نهایت به ایستگاه پلیس رفت و درخواست ملاقات با رئیس جائو رو داشت!
رئیس جائو : تصمیمتون رو گرفتید؟
اونچه : دوره فشرده کی شروع میشه؟
-یعنی قبول میکنید که مامور مخفی شید ؟
-بله
-اگه بخواید میتونید فقط رمز گشا باشین
-رمزگشا؟ میتونه یه پوشش برام باشه.
-اگه اینطوره امروز کار های استخدام و شروع دورتون رو انجام میدم و احتمالا از دو روز دیگه دوره اموزشی شروع میشه
اونچه به خونه برمیگرده و چه مین رو روی کاناپه میبینه!
اونچه: من اومدم!
-کجا بودی؟
-من پیشنهاد اقای جائو رو قبول کردم.
-که اینطور ! پس تصمیمتو گرفتی!
-اره
-مطمئنی از پس دوره برمیای؟ کار سختیه یه مامور حتی اگه بدترین شکنجه ها روش انجام شه نباید هویتشو لو بده بنابراین دوره اموزشی این شغل....
-میدونم که خیلی سخته و چه اتفاقایی میافته! ولی الان به این شغل نیاز دارم.
-برای پول؟
-اینطور نیست!میخوام....
-بیگناهی پدر مادرتو ثابت کنی؟ چطور میتونی بعد از اینکه بخاطر نجات خودشون قربانیت کردن کمکشون کنی؟
-اونا فقط حاضر نشدن برای نجاتم خودشونو قربانی کنن و اینکه هنوزم پدر و مادرمن ! اگه تو بودی میشستی و نگاه میکردی که پدر و مادرت بیگناه تو زندان بمونن اونم 30 سال؟
چه مین دیگه بحث نکرد و گفت: حالا که تو قلبت برات مهمه همیشه پشتت هستم و میتونی بهم تکیه کنی.
-ممنونم
-چرا ممنونی؟
-چون گذاشتی افکارم رو بیان کنم و از دست افکار منفی و کینم خلاص شم!
-بیا بغلم.
.....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
شرمنده امروز اون تایمی که باید فن فیک ر. منتشر میکردم خونه نبودم برای همین امروز نزاشتمش ولی قول میدم فردا میزارمش بوس بوس شب بخیر!
برچسبها: LESSERAFIM, KPOP, GG, NEWDREAM
چه مین و اونچه بعد شام سوار ماشین میشن و به سمت سئول حرکت می کنن
اونچه:خب حالا من دیگه مجبور نیستم توی خونه ای که درش قفله بمونم مگه نه؟
-البته میتونی هر جا دلت خواست بری هرچی بخوای بخری دیگه ازادی تام داری. ولی.... حق نداری با پسرای دیگه بگردی فهمیدی؟
-خخخخ خیله خب بابا میدونم دوسم داری ولی نگران نباش منم فقط تو رو دوست دارم.
-اگه بری و اون پسر و جون شیک و پیک رو ببینی و بنظرت خیلی از مد افتاده بیام چی؟ هههه
-ههههه درباره چی حرف میزنی ؟ تمومش کن دیگه. ولی جدا نباید به فکر اینده باشم؟ من دیگه نمی تونم ایدل شم به لطف سابقه درخشانم پس نباید بیکار بمونم با این حال من از دانش اموزای دیگه 3 سال جلو ترم 7 ماه دیگه 17 سالم میشه ولی من یه ساله که مدرسه رو تموم کردم بنظرت نباید به فکر این باشم که داشگاه برم؟
-دانشگاه؟ ولی چه رشته ای؟
-اووه ! من توی ریاضی خیلی خوبم و قبلا کار با کامپیوتر برنامه نویسی رمز گشایی و کدنویسی رو یاد گرفتم پس برام راحت میشه اگه رشته کامپیوتر رو انتخاب کنم مگه نه؟
-این خیلی خوبه ولی اول باید برای امتحان دانشگاه اماده بشی و باید خیلی درس بخونی.
-فکر کردی همه این مدت توی خونه بیکار میشستم کل 3 ماه گذشته درس میخوندم همین الانشم 40 درصد مطالب رو جمع کردم
-یعنی فقط 4 ماه تا امتحان داشگاه وقت داری پس باید سخت درس بخونی! منم حمایتت میکنم
-ولی نمیشه که من هنوزم برات یه نون خور باشم.
-منظورت چیه تو الان دوست دخترمی چرا باید همچین حرفی بزنی؟ اگه خیلی احساس بدی میکنی پس باید موفق بشی!
-ممنونم اپا
-الان چی صدام کردی؟اپا
-هاه درسته من اپاتم هوووووووووووووو من اپاشم
اونا اون شب به سئول میرسن و از روز بعد اونچه سخت شروع به درس خوندن میکنه هر روز بدون وقفه درس میخونه تا برای امتحان ورودی دانشگاه قبول بشه. چه مین هم همه شرایط رو براش مهیا میکنه هر کتابی که بخواد هر غذایی که بخواد و هر وسیله ای که بخواد براش فراهم میکنه تا بلاخره اونچه بعد چهار ماه امتحان وردی رو شرکت میکنه و حالا باید منتظر نتایج باشن
بعد گذشت یک ماه دو ماه اکتبر بلاخره جواب های اولیه میاد و اونچه شانس زیادی برای قبولی در یک دانشگاه خوب رو داره چون درصد های خوبی در درس های اختصاصی بدست اوره بود ولی با این حال چون تعداد شرکت کننده ها ریاد بود هیچ چیزی معلوم نبود و جدایی از اون تا بخواد نتایج قطعی مشخص بشه و به خوابگاه منتقل بشه و کلاس های داشگاه شروع بشه 3 ماه زمان میبرد و میشه گفت اوایل فبریه میتونست دانشگاه رفتن رو رسما شروع کنه بنابراین باید به دنبال یه شغل میگشت .
در حالی که اونچه توی خونه در حال گشتن دنبال یه شغل مناسب بود چه مین وارد خونه میشه و به سمت اونچه میاد
چه مین: گفتی رمز گشایی بلدی؟ مگه نه؟
-اره! چطور؟
-میتونی کمکمون کنی؟
چه مین و اونچه به یک ابار متروک میرن . چه مین توضیح میده: چند نفر داخل انبار زندانی شدن و داخل انبار یه بمب کارگذاشته شده که 20 دقیقه دیگه میترکه ما به زمان بیشتر برای بازکردن در نیاز داریم! میتونی قفل رو باز کنی؟
-تلاشمو میکنم فقط لپ تاپ رو بهم بده
اونچه شروع به کار میکنه اول سیستم بمب رو حک میکنه و بعد شروع کردن به بررسی اعداد کد بمب میشه یسری رو یادداشت میکنه و بعد روی کاغذ اعداد رو محاسبه می کنه
اونچه: ما فقط سه بار میتونیم رمز رو امتحان کنیم.
-اگه تو سه بار نتونی رمز رو پیدا کنی چی میشه؟
-بمب بلافاصله میترکه!
-به هر حال 5 دقیقه فرصت دارم شروع کن به وارد کردن
اونچه شروع میکنه به وارد کردن کد : 947156 فایده ای نداره کد دوم رو امتحان میکنه 567194 باز هم فایده ای نداره
چه مین:یک دقیقه وقت داری!
964571 و رمز درست این رمز بوده بمب 28 ثانیه قبل ترکش متوقف میشه!در بلاخره یه ربع بعد باز میشه افرادی که گیرافتاده بودن نجات پیدا میکنن. ولی اونچه یکدفعه از حال میره ! چه مین سریع اونو به بیمارستان میرسونه دکتر تشخیص میده که علت فشار روانی بخاطر قرار گرفتن در شرایط مشابه بوده که باعث افت شدید فشار شده و اونچه از حال رفته.به هر حال این ماجرا هم به خوبی و خوشی بخیر میگذره!
اونچه همراه چه مین به ایستگاه پلیس میره تا تمام کاریی که انجام داد رو گزارش کنه بعد از نوشتن گزارش رئیس جدید اقای جائو میاد نزدیک اونچه: خانم هونگ میتونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
-البته چه کمکی از دستم برمیاد؟
-میخواستم بدونم دوست دارید به معنوان رمز گشا اینجا شروع به کار کنید؟ اگه دوست داشته باشید میتونیم حتی یک دوره فشرده براتون بزاریم تا به عنوان یک کاراگاه یا مامور مخفی برامون کار کنید.
-برای چی فکر میکنید مناسب این شغل هستم؟اخه کاراگاه بودن کار سخته!
-شما تونستتین به بمب رو متوقف کنید و رمز گشایی بلدین و سنتون جوریه که کسی بهتون شک نمیکنه که مامور باشین و از همه مهم تر هنر های رزمی رو بلدین و بازیگری رو هم یاد گرفتین پس با یه دوره تیر اندازی و دفاع شخصی و روان شناسی میتونیم از استعداد شما بهره ببریم.
-میتونید یکم بهم وقت بدید تا دربارش فکر کنم؟
-البته میتونید هر زمان که اماده بودید به من خبر بدید.
-ممنونم.فعلا من از حضورتون مرخص میشم
اونچه توی خونه به شغلی که بهش پیشنهاد شده بود فکر می کرد ولی مطمئن نبود شب موقع خواب همراه چه مین روی تخت دراز میکشن و اونچه سرشو میزاره روی دست چپ چه مین و شروع میکنه به مشورت گرفتن:
-چه مین!
-هوم
-بنظرت اگه یه مامور مخفی بشم .....میتونم مفید باشم؟
-میخوای مامور مخفی شی؟
-امروز اقای جائو این پیشنهاد رو بهم داد ولی من نمیدونم که این شغل برام مناسبه یا نه!
-به هیچ چیزی به جز چیزی که قلبت میگه گوش نکن! اگه این شغلو دوست نداشتی کمکت میکنم یه شغل بهتر پیدا کنی.
-خیلی خوشحالم که تو رو دارم.دوست دارم
-منم همین طور
-ولی من بیشتر دوست دارم
-میخوای بفهمیم؟
و کمی با هم شیطنت میکنن و حال و هوای اتاق رو عاشقانه می کنن
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
صبح روز بعد ساعت 9 بیدار میشن و اماده میشن که به زندان بوسان برسن با هم وارد زندان میشن چه مین پیش یکی از نگهبانا میره و میگه من لی چه مین مامور اداره پلیس شماره 24 سئول هستم و قرار بود دو نفر از دندانی ها رو ملاقات کنم خانم و اقای هونگ.
-لطفا صبر کنید تا برم و از مافوقم بپرسم
-ممنونم
- از این طرف لطفا!..... یکم اینجا منتظر بمونید
اونچه و چه مین پشت یه میز نشستن و منتظر بودن اونا پدر و مادر اونچه رو میارن وقتی اونچه اونارو میبینه بی اختیار می استه و شروع به گریه میکنه!
-مامان...بابا....
خانم هونگ:منظورت چیه ؟ ما بچه ای نداریم
-مامان من میدونم دخترتونم لطفا انکارش نکنید!
-گفتم که ما بچه نداریم. اگه کاری با ما ندارین از اینجا گم شید
چه مین: خانم هونگ اروم باشید. من پسر اون خانم و اقای هاه هستم . همه چیزی که ما میخوایم بدونیم حقیقته . فقط میخوایم بدونیم چی شد و چرا به قتل رسید همین.
-ما اونا رو نکشتیم. ولی کی حرفمون رو باور میکنه؟ اون روز اونا در مقابل یه باند قرار گرفتن که هم بچه منو گروگان گرفته بودن هم بچه های اونارو اونا برای نجات بچه هاشون خودشونو کشتن ولی....
اونچه : ولی چی؟
اقای هونگ: ما برای نجات بچمون حاضر نشدیم خودمونو بکشیم و بهشون گفتیم اگه خیلی علاقه به گشتن دارن بچمونو بکشن ! به هر حال اون بچه دو روزه بود و ماه هم فرصت برای بچه دار شدن داشتیم.
اونچه: پس اونا بچه رو کشتن؟
-اونا نکشتنش ازمون سوال کردن اسم بچه قراره چی باشه و بعد اونو با خودشون بردن.
چه مین: اسم بچه قرار بود چی باشه؟
خانم هونگ: هونگ اونچه
اونچه میزنه زیر گریه انگار نگاه کردن به چهره کسایی که بهش زندگی داده بودن ولی بعد دو روز میخواستن ازش پس بگیرن براش غیر قابل تحمل بود.
اونچه: امیدوارم زندگی که در ازای اون بچه بدست اوردید براتون به اندازه کافی لذت بخش باشه و امیدوارم بعد از امروز دیگه هیچ وقت اون بچه رو نبینید.
اونچه از جاش بلند میشه و بیرون میره . چه مین به خانم و اقای هونگ میگه: دختری که الان دید دختر خودتونه و اسمش هونگ اونچه ست!
خانم هونگ: چطور ممکنه که زنده گذاشته باشنش ؟
- چند روز بعد از محکوم شدن شما اونچه جلوی در یه یتمخانه پیدا میشه و همراهش یه کاغذ بوده که اسم و فامیلش روی اون نوشته شده بوده.
-رابطه تو با اون چیه؟
-دوست پسرشم.
-حتما شوخیت گرفته نه؟! چند سال تفاوت سنی دارین؟ اون فقط 16 یا 17 سالشه! چطور دوست پسر داره؟
-مدرسه رو تموم کرده بنابراین قوانین مدرسه رو لازم نیست رعایت کنه پس میتونه راحت قرار بزاره.
-حالا که زنده ست اونو به تو میسپاریم.
-نگران نباشین بهتر از شما ازش نگهداری میکنم
چه مین بلند میشه و میاد بیرون اونچه پشت در واستاده بود و گریه میکرد.صداش میکنه: اونچه!
اونچه در حالی که گریه میکنه میره توی بغل چه مین و چه مین هم اونو در اغوش میگیره.
چه مین: دیگه تموم شد!گریه نکن. اگه گریه نکنی برات یه شام خوب میگیرم.
اونچه چند بار میزنتشو میگه:بهم رشوه میدی؟ اینجوری میخوای دلداریم بدی؟
-چجوری دوست داری دلدارت بدم ها؟ فکر نمیکنی مکان مناسبی برای دلداری دادن نیست؟ بیا بریم میریم جاجانگمیون و مرغ سوخاری میخوریم باشه؟
-اوهوم
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
دو روز بعد---
چه مین: کار های ترخیصتو انجام دادم میتونیم بریم
-فهمیدی پدر و مادرم کجان؟
-توی زندان بوسان زندانین و هنوز از محکومیتشون 13 سال مونده!
-باید بریم اونجا
-الان نه اول باید بریم دادگاه تا تصمیم مجدد درباره محکومیتت اعلام بشه
-خیله خب ساعت چند باید اونجا باشیم ؟
-دو ساعت دیگه
-پس بریم
دو ساعت بعد در دادگاه:
قاضی:تصمیم دادگاه رو اعلام میکنم:در جریان پرونده سوء قصد که خانمه هونگ اونچه در ان گناه کار شناخته شد و به سه سال حبس همراه کار محکوم شد با بدست امدن مدارک جدید مشخص شد که ایشون بی گناه هستن و از این لحظه به بعد ازاد هستن. و در باره خانوم هاه به علت شهادت دروغ دو سال حبس به 3 سال حبسی که به علت سوء قصد به جان خام هونگ محکوم شدن اضافه میشه.
بعد از اون چه مین و اونچه از دادگاه بیرون میان و به سمت بوسان میرن. وقتی به بوسان میرسن دیگه ساعت 3 صبح شده بود به یه هتل میرن تا صبح به زندان بوسان برن.
هتل دار: به هتل ما خوش اومدید چه کمکی از دستم برمیاد
چه مین : دو تا اتاق یه نفره لطفا
-متاسفم اتاق هامون پرشده فقط یه اتاق یه نفره دارم
-اونچه! بیا بریم یه جای دیگه.
اونچه: لطفا همون اتاق رو بهمون بدین.
رو به چه مین میکنه و میگه: میخوای تا خود صبح دنبال هتل بگردی؟ میدونی الان ساعت چنده؟ الان اتاق گیر نمییاری
با هم میرن توی اتاق و چه مین میگه: من روی مبل میخوابم تو روی تخت بخواب
-باشه مشکلی نیست
لباساشونو عوض میکنن و میرن بخوابن اونچه روی تخت دراز میکشه ولی ذهنش پر از سواله؟ چرا خانوادش باید قاتل باشن و چرا کسی که کشتن باید خانواده چه مین باشه؟ داشت اروم اروم اینارو با خودش زمزمه میکرد که خوابش میبره . توی خواب میبینه که چه مین و یوجین بالای سرش وایستادن و اون جلوشون زانو زده و اونا بهش میگن که هم خودش قاتل هم خانوادش . اون توی خواب فریاد میزنه : من قاتل نیستم! من قاتل نیستم !
چه مین صداشو میشنوه میاد کنارش و بغلش میکنه و صداش میزنه و سعی میکنه بیدارش کنه . اونچه بلاخره بیدار میشه شروع میکنه به گریه و چه مین رو محکم بغل میکنه . چه مین بهش میگه: تقصیر تو نیست! تو هیچ اشتباهی نکردی. من هیچ وقت تو رو مقصر ندونستم و نمیدونم پس بهش فکر نکن.
اونچه اشکاش بند نمی اومد و چه مین نمیدونست باید چیکار کنه . اروم روی تخت هلش داد تا دراز بکشه زانو هاشو دو طرف اونچه گذاشت و دستاشو کنار سرش روی تخت محکم نگه داشت وشروع کرد به بوسیدن لب های اونچه اونچه اول مقاومت نشون داد ولی چه مین راه فرار رو بست و نزاشت تفره بره بنابراین اونچه گاردشو پاین اورد . گشماشو بست و شروع کرد به بوسیدن چه مین .در حالی که دستای همو گرفته بودن همدیگر می بوسیدن.
چه مین گفت : فردا حقیقت رو میفهمیم ولی میشه از الان بهم جواب بدی که حداقل دوسم داری یا نه؟
-اگه پدر و مادرم دلیل منطقی برای گشتن پدر و مادرت نداشتن چی ؟ میتونی دوسم داشته باشی؟
-گفتم که تو تویی و اونا اونان.هیچ ربطی بهم ندارید من تو رو همیشه دوست دارم و حاضرم مردت باشم اگه تو هم دوستم داشته باشی. حالا جواب منو با یک کلمه بده دوسم داری یا نه؟
-دوست دارم
چه مین بعد از اینکه پاسخ اونچه رو میشنوه خیلی خوش حال میشه یه لبخند بزرگ میزنه و دوباره اونچه رو می بوسه بعد بلند میشه و شروع میکنه به فریاد زدن: اون دوسم داره! دوسم داره! هوووووووووووو!
اونچه شروع میکنه به خندیدن و بهش میگه: ساکت باش ساعت 4 صبحه همه خوابیدن. بیا اینجا ! بیا بخوابیم.
-با هم ؟
- نکنه مبل رو بیشتر دوست داری؟ عیب نداره میتونی همون جا بخواب.
-نه نه نه نه تخت و بیش تر دوست دارم
بعد به سمت تخت میاد کنار اونچه دراز میکنه تا بخوابن
-اونچه!
-هوم؟
-میشه بغلت کنم؟
اونچه خودشو به سوت چه مین نز دیک میکنه چه مین هم بغلش میکنه و تا صبح با هم میخوابن.
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه رو به سرعت داخل اتاق بستری می کنن دکتر به سرعت وارد میشه و میگه:
بایین احیاش کنیم سطح اکسیژن بدنش اومده پایین باید بهش اکسیژن برسونید دستگاه شک رو بیارید.
چه مین پشت در اتاق منتظر بود تا نتیجه رو بفهمه . دکتر از اتاق خارج میشه!
-دکتر حاش چطوره؟
-متاسفم ما همه تلاشمونو کردیم ولی ....
چه مین کاملا بی دست و پا میشه و به داخل اتاق میره و میبینه که پارچه سفید روی اونچه کشیدن و مانیتور همه خط هاش صاف صاف هستن. با اشک به سمت اونچه میره و پارچرو از روی سرش میکشه واقعا دیگه قلبش نمی زد
چه مین چند ثانیه سکوت میکنه و بعد میگه: حتی اگه پدر مادر تو بودن که منو یتیم کردن اجازه نمیدم به همین راحتی بمیریو راحت شی بعد خودش دستگاه شک رو میگیره توی دستش لباس اونچه رو باز میکنه و کرم میزنه تا جای شک ها نسوزه و بعد شروع میکنه به شک دادن و میگه: نباید بمیری! زنده شو ! زنده شو! نباید بمیری!نباید....
به طرز غیرقابل باوری اونچه احیا میشه و قلبش دوباره شروع به تپیدن میکنه ! مانیتور دوباره شروع به نشون دادن ضربان قلب میکنه دکتر ها دوباره وارد میشن و شروع میکنن به اکسیژن رسانی و تقویت کردن بدن اونچه .
چند روز میگذره و اونچه به هوش نمیاد! چه مین هر روز ازش مراقبت میکنه ومنتظر میمونه تا بیدارشه ! هر روز براش اب انبه میخره به امید اینکه اگه اونچه بیدار شد ابمیوه مورد علاقشو بخوره روز چهارم چه مین با ابمیوه تو دستش وارد میشه و ابمیوه رو میزاره روی میز کنار تخت و میشینه و از اونچه مواظبت مکنه. همین طور که نشسته بود یکدفعه متوجه میشه که دست اونچه تگون میخوره! چند بار صداش میزنه: اونچه ! اونچه!
اونچه چشماشو باز میکنه و به چه مین نگاه میکنه و اشکاش جاری میشه رو شو برمیگردنه و به چه مین میگه: حتما الان ازم متنفری مگه نه؟ حالا میدونی که کار پدر و مادر من بوده که یتیمی درست میگم؟
-میدونم کار اونا بوده. ولی...
-پس چرا اینجایی؟ میخوای سرزنشم کنی و نفرتتو نسبت به من ابراز کنی اره؟
-ولی ازت متنفر نیستم..... تقصیر تو نبوده . تو هم بخاطر کار مامان بابات یتیم شدی و زجر کشیدی ! حتی مردی و زنده شدی!چرا باید تو رو مقصر بدونم
اونچه به چه مین نگاه میکنه و میگه: وقتی صورتمو میبینی به چی فکر میکنی؟
-خوشحالم از اینکه میتونم دوباره این چهره رو صحیح و سالم و زنده ببینم.
-اصلا تو دلت ازم بدت نمیاد؟ لعنتی میخوای اینجوری عذابم بدی ؟ برو بیرون بیرو بیرون
چه مین که میبینه اونچه خیلی عصبی به نظر میاد میره چلو بغلش میکنه و میگه: قسم میخورم که ازت متنفر نیستم. نمیخوام انتقام بگیرم. بعد به اونچه نگاه میکنه و میگه: من عاشقت شدم. تو هم دوسم داری؟
اونچه چیزی نمیگه فقط نگاه میکنه چه مین لب هاشو میبوسه ولی اونچه به عقب هلش میده : حتی اگه دوست داشته باشم تا نفهمم چرا پدر و مادرم خانوادتو کشتن نمیتونم باهات باشم .
-نگران نباش با هم حقیقتو پیدا میکنیم ولی اول باید کامل خوب بشی فهمیدی؟
-باید بهم قول بدی تا اون موقع از حد نگذری. میتونی اینکارو کنی؟
-باشه. برات اب انبه خریدم میخوای بخوری؟
-اهوم
چه مین به اونچه کمک میکنه که بشینه و اب انبه رو میده دستش و میره دنبال دکتر تا وضعیت اونچه رو بررسی کنن و دکترا میان و و اونچه رو معینه میکنن
چه مین: دکتر حاش خوبه؟
-حالش خوبه و دو روز دیگه میتونه مرخص شه.
-اه ممنونم ممنونم دکتر .
دکتر رو به اونچه میکنه و میگه: تو دیگه مرده مبودی و درواقع قلبت از کار افتاده بود ولی این پسر که نمی خواست مرگتو قبول کنه اینقدر بهت شک داد که برگشتی مشخصه که پیوند بینتون خیلی قویه! قدرشو بدون
اونچه زیر چشمی به چه مین نگاه میکنه و به دکتر میگه: شاید هنوز بدهی های زیاد دارم که باید بهش بدم بخاطر همین نمردم.
-خیله خب تنهاتون میزارم
چه مین:ممنونم دکتر
اونچه:میتونی یکاری انجام بدی؟
-چه کاری؟
-برو پدر و مادرمو پیدا کن!
.....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
بخش 1 چه مین:
رئیس:اقای لی شما به جرم همدستی با متهم و فراری دادنش بازداشت هستید! شما ها اونجا وای نستید بیاین ببریدش
-چی؟ نه صبر کنید نمیتونین همین جوری منو مقصر بدونین من میخواستم اونو بیارم اینجا نمی خواستم فراریش بدم
- واقعا ؟ همه چیز بعد بازجویی مشخص میشه این حرفاتو برای اونجا نگه دار. ببرینش
-صبر کنید نمیتونین همین جوری منو ببرین اونچه توی خطره ! باید نجاتش بدین!
ولی حرف های چه مین فایده ای نداشت و بردنش توی اتاق بازجویی و اون باید اونجا منتظر می موند
بخش 1 اونچه:
اونچه داخل یه خونه متروکه تویه یه اتاق روی یه صندلی بسته شده بود و فریاد می زد و کمک می خواست ولی همین که در اتاق باز شد یکدفعه سکوت کرد! نمیدونست چی بگه ! چرا باید اون میبود؟ چرا کسی که هیچ وقت بدی در حقش نکرده بود این کارو باهاش باید میکرد؟ یوجین از بیرون در ظاهر شد. به سمت اونچه اومد . اونچه بلند داد زد: چرا این کارو میکنی؟ مگه چه ظلمی بهت کردم ؟ چی از جونم میخوای؟ مگه نمیخواستی با دوست پسرت بری امریکا تحصیل کنی ؟ مگه منو برای اینکه موی دماغت نشم مقصر جلوه ندادی؟ دیگه چی میخوای زنیکه ...
یوجین نزدیک میره و با چسب اونچه رو ساکت میکنه و شروع میکنه: تموم شد؟ حالا نوبت منه! هِه میگی چه بدی در حقم کردی؟تو دختره جنده همیشه تو همچی از من بهتر بودی رقص و خوندن و بازیگری . حتی تونستی کار اموز بشی در حالی که من نتونستم و مجبور شدم رشتمو عوض کنم تا بتونم کار پیدا کنم.چرا تو؟ چرا من نباید انتخاب میشدم؟ حتما داری میگی همه دلیلم همین بوده؟ چه مسخره! نه!! دلیلم فقط همین نیست هنوز اصل موضوع رو نگفتم! پدر و مادر تو... پدر و مادر منو کشتن. چیه تعجب کردی ؟هنوز راستش قسمت مهمشو بهت نگفتم اون پسری که باهات خوب رفتار میکنه چه مین! اون .....(بعدا اسپویل میشه اینجا چی گفته) راستش فهمیدنش برام سخت نبود چون تو دقیقا چهره مادرتو داری ولی خوب مجبور شدم همه این سال ها چهرهتو تحمل کنم تا یه روزی بتونم انتقام بگیرم. هدف اولم این بود که چهره تو خراب کنم که به رویای ایدول شدنت نرسی و حتما میپرسی هدف دومم چیه؟ هدف خواستی ندارم فقط میخوام تو بدبختی بمیری ! فکر کردی به همین جا تموم میشه ؟ نه! قطعا انتقام مرگ پدر و مادرم رو میگیرم!
شما بی خاصیتا بیایین ببرینش ....
پارت دوم چه مین:
چه مین توی اتاق بازجویی بود ولی یکدفعه دوربین توی اتاق قطع میشه یکی از افراد وارد اتاق میشه که اوضاع رو چک کنه .وقتی در باز میشه چه مین اونو هل میده و از اتاق خارج میشه و از روی میزی که توی دفتر بود اسلحه شو برمیداره و تلاش میکنه که فرار کنه پلیس ها تلاش کردن جلوشو بگیرن ولی هیچ کس حریفش نبود میاد بیرون از ایستگاه پلیس و سوار ماشین میشه و به مامور سونگ زنگ میزنه: سونگ هو برو کسی میدونه بهت زنگ زدم؟
-نه نمی دونه
-لطفا کمکم کن.
-تو فرار کردی اخه چجوری کمکت کنم؟
-باید یسری اطلاعات همین الان برام بدست بیاری ....(دنبال اون ماشینایی که اونچه رو بردن میگرده دیگه)
-بسیار خب 15 دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم .
-سونگ هو! .... ممنونم .برات جبران می کنم
-لازم نیست. مواظب باش.
15 دقیقه بعد چه مین اطلاعات رو بدست میاره و میره تا اونچه رو نجات بده
بخش دوم اونچه:
اونچه رو به باغ پشت خونه متروکه بردن! یه عالمه قبر اونجا بود ! ولی یه قبر کنده شده بود وتابوت توش بود ولی روش پوشیده نشده بود ! اونچه از جلوتر رفتن خودداری می کرد و سعی می کرد داد بزنه ولی با این حال کاری از پیش نبرد اونا میخواست اونچه رو توی قبر دفن کنن بنابراین گذاشتن توی تابوت و در تابوتو بستن شروع کردن به خاک ریختن روی تابوت.
در همین حال چه مین به جلوی خونه متروک میرسه و وارد خونه میشه ولی مرد های چهارشانه و مصلح زیادی بهش حمله ور میشن ولی اون بی تردید همشونو له و لورده می کنه و دنبال اونچه میگرده وارد یکی از اتاقا میشه و اونجا یوجین رو میبینه! تعجب میکنه : مگه تو بهترین دوستش نیستی؟ بعد اسلحه رو درمیاره و به سمت یوجین نشانه میگیره : بگو اونچه کجاست؟
-اونچه؟ حتمی تا الان دیگه اون دنیاست.
-گفتم بگو کجاست وگرنه یه گلوله حرومت میکنم .
-جرعتشو داری منو بگشی؟ همین الانشم حتما فرار کردی که اینجا وایستادی . میخوای منم بگشی؟
چه مین به پهلوش یه تیر میزنه می زنه و میگه: هیچی برام مهم نیست باید اول نجاتش بدم!
-ایششش لعنتی . میخوای خواهرتو بخاطر کسی که پدر و مادرش پدر و مادرتو کشتن بکشی؟
-منظورت چیه؟
-من خواهرتم هاه یوجین و تو برادرمی و اسم واقعیت اینه هاه سوبین !
-چرا باید حرفتو باور کنم؟
- روی پای چپت یه ماه گرفتگی داری مگه نه؟
چه مین به فکر فرو میره و یه لحظه سست میشه
-از کجا میدونی کار پدر و مادر اونه؟
- چون اون دقیقا صورت مادرشو داره و البته اینکه از اول اینکه فامیلیش هونگ بوده و درست بعد اون اتفاق سر از یتیم خونه در اورده مشکوک نیست؟
-به هر حال گناهی نداره.نمیزارم بکشیش بهم بگو کجاست؟
-اینقدر برات عزیزه؟
-اون مهمترین ادم برام در حال حاضره!
حیات پشتی توی یکی از قبرا دفن شده بعید میدونم بین اون همه قبر پیداش کنی .
در همون لحظه پلیسا از راه میرسن و همه رو بازدداشت میکنن ولی چه مین التماس میکنه که اونچه رو نجات بدن پس همراه چند نفر به حیات پشتی میرن و شروع به بررسی میکنن
چه مین شروع به کندن میکنه چندین قبرو باز کردن ولی اونچه رو پیدا نکردن حدود دو ساعت گذشته بود همه خسته شده بود ولی چه مین به کندن ادامه میداد بلاخره تونست قبر درست رو باز کنه در تابوت رو باز کرد . اونچه بیهوش شده بود! میارتش بیرون و محکم بغلش میکنه! و اشکش در میاد.
-اونچه! نباید بمیری ! نباید بمیری ! لعنتی نمیتونی الان بمیری! برات اب انبه گرفتم پاشو بخورش!
امبولانس میرسه و اونچه رو به بیمارستان می برن
این داستان ادامه دارد....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
صبح روز بعد اونچه بیدار میشه و مسواک میزنه و اماده دوش گرفتن میشه ولی متوجه میشه حولشو روی تاشو لباس ها بیرون اتاق جاگذاشته به سمت در میره ودر باز میکنه و چه مین از پشت در یکدفعه میاد تو و کنار دیوار هلش میده و دستاشو کنارر دیوار محکم نگه میداره و بعد می بوستش دستای همو محکم میگیرن و همدیگرو میبوسن . چه مین میپرسه :چیزی نیاز داشتی؟
-حوله!
میخوای دوش بگیری؟
-اوهوم
-همین جا وایستا
بعد چه مین میره و حوله اونچه رو میاره و بعد توی بغلش اونچه رو بلند میکنه
اونچه:چیکار میکنی؟
-میریم دوش بگیریم!
-منظورت چیه؟من هنوز قبول نکردم.
-خب قبول میکنی؟
اونچه سکوت میکنه و یواشکی لبخند میزنه و چه مین هم ادامه میده !وارد حموم میشن چه مین به اونچه کمک میکنه که لباساشو در بیاره و توی وان بره وکمکش میکنه خودشو تمیز کنه و مو هاشو بشوره .
بعد از حمام موهای اونچه رو خشک میکنه و با هم صبحانه میخورن و اماده رفتن به بازجویی با مظنون میشن که موبایل چه مین زنگ میخوره
چه مین: اون سوهو(اسم یکی از همکاراشه سخت نگیرین)..چی فرار کرده؟
چه مین با چهره ای نگران به اونچه نگاه میکنه
اونچه:چی شده؟
-مظنون! فرار کرده! ایشششششش گندش بزنن! اونچه باید بیای توی ایستگاه پلیس بمونی اینجا تنها نمیتونم ولت کنم خیلی خطرناکه .باشه؟
-باشه بریم
-بعد سوار ماشین میشن که به سمت اداره پلیس برن ولی همین سوار ماشین میشن متوجه میشن که تحت تعقیب قرار گرفتن ولی رفتن سمت اداره پلیس هنوز هم منطقی ترین راه حل موجود بوده پس راه خودشو نو میرن ولی وقتی به یه رو گذر میرسن یه ماشین راهشونو به سمت اداره پلیس میبنده پس مجبور میشن از روی روگذر رد بشن واین به معنی اینکه از شهر خارج شدن ولی ماشین ها از تعقیبشون دست برنمیداشتن در نهایت به یه جاده ی جنگلی رسیدن باتمام سرعت داشتن حرکت میکردن که
-چه مین ترمز بگیر(جیغ)
-خوبی؟
-اه ! خوبم
ولی شرایط اصلا جالب نبود چون یه اسلحه اومد روی سر جفتشون
-دستاتون رو بزارید روی سرتون و از ماشین پیاده شین سریع!
اونا از ماشین پیدا میشن ولی اون افراد فقط اونچه رو گروگان میگیرن و چه مین رو رها میکنن !
اونچه:چه مین!کمکم کن !دارین منو کجا میبرین؟ولم کنین.
چه مین: نگران نباش میام دنبالت نجاتت میدم.قسم میخورم!
چه مین هیچ راه حلی نداشت پس به ایستگاه پلیس میره تا کمک بخواد و برای نجات اونچه بره.بنابراین وارد ایستگاه پلیس میشه و پیش رئیس جدید میره: لطفا بهم نیرو کمکی بدین تا برم و خانم هونگ رو نجات بدم اونا گروگان گرفتنش!
رئیس:اقای لی شما به جرم همدستی با متهم و فراری دادنش بازداشت هستید!
....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه دستاشو دور گردن چه مین میندازه و چشماشو میبنده ولی یکدفعه متوجه صدای باز شدن در میشه چشماشو باز میکنه ولی دیگه روی تخت نیست بلکه پشت میز ناهار خوری نشسته سرشو بلند میکنه چه مین وارد خونه میشه به سمت اونچه میاد و یه پلاستیک پر ابمیوه روی میز میزاره. اونچه حس دوگانه ای داره . میپرسه: امروز چندمه؟
-18 اکتبر
-ساعت 6 بعدظهره امکان نداره ولی تو که... اخه ما....
-چیزی شده؟
-اه ! ایش!گندش بزنن!بیخیالش
بعد از اون یه اب انبه از توی پلاستیک در میاره و یه نفس میخورتش.چه مین متوجه میشه که اونچه طبیعی رفتار نمیکنه ولی در اون لحظه براش مسئله مهم تری وجود داشت. پلاستیک رو به سمت اونچه حول میده ومیگه:همه اینا رو میدم بهت ولی به یه شرط.
-چه شرطی ؟
-فردا برای بازجویی نهایی از مظنون بیا . میدونم خیلی برات سخته ولی واقعا متاسفم .
-اشکالی نداره نیاز نیست متاسف باشی.(حقیقتا خورده تو حالش)
-واقعا یعنی میای؟
-اگه یه پلیس یه ادمی مثل منو که دارم دوران محکومیتم رو میگذرونم بخواد به جایی ببره چیکار میتونم بکنم؟
و بعد اونچه بلند میشه و میره توی اتاقش و در رو میبینده.چه مین متوجه میشه که اونچه اصلا توی حال و حوصله نیست و بیشتر انگار از اون عصبانیه پس میره و در اتاق رو میزنه:میتونیم صحبت کنیم؟
-نمی خوام الان صحبت کنم
-خواهش می کنم واقعا نمی خوام تحت فشار بزارمت ولی اگه فردا چیزی پیدا نکنیم باید بزاریم بره و اگه بره با بلیطی که گرفته کره رو ترک می کنه!
-متوجهم ! من تا جایی که بتونم کمکت میکنم.
-نمیدونم این درسته یا نه ولی...
وبعد چه مین سریع در اتاق رو باز میکنه و میره تو و به سمت اونچه میره !دستاشو میزاره روی شونه های اونچه و سریع می بوستش و بعد یه قدم ازش فاصله میگیره و منتظر میمونه .
اونچه: میخوای فردا باهات بیام برای تحقیقات درسته؟
-درسته
و بعد اونچه دستاشو روی شونه های چه مین میذاره و میاد روی پنجه هاش و میبوستش و بعد میگه:پس برو بخواب فردا کلی کار داریم.
چه مین لپاش سرخ شده بود و با یه لبخند بزرگ میگه:شب بخیر !(کرکاش ریخته) و بعد به سمت در میره و بعد برمیگرده و میگه:خوب بخوابی
-تو هم همین طور !
و بعد به تختشون میرن و شروع میکنن به ریز خندیدن و اون شب بلاخره صبح میشه....
این داستان ادامه دارد
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه در یکی از اتاق های ایستگاه تنها نشسته بود و اجاره خارج شدن نداشت و منتظر بود تا چه مین برگرده که در اتاق باز میشه و ریئس هان وارد میشه و با لحنی تحقیر امیز شروع به حرف های زننده می کنه.
-سلام به خانم زیبا و دردسر ساز . میبینم تنها نشستی!
-اه ریئس هان! اینجا چیکار می کنید؟
رئیس هان در اتاق رو میبنده و قفل میکنه و دوربین اتاق رو خاموش میکنه و به سمت اونچه میره:
خوب میبینم از شاهزاده با اسب سفیدت دور شدی!
-من متوجه منظورتون نمیشم(اونچه کم کم به عقب قدم بر می داره)
-خودتو میزنی به اون راه اره ؟ زنیکه جنده!!
به سمت اونچه قدم های سریعی بر میداره اونچه تا انتهای اتاق میدوه ولی جایی برای فرار وجود نداره و اون حتی دستاش باز نیستن که ازادانه از خودش دفاع کنه هان اونچه رو زمین میندازه و در حالی که اونچه شروع به جیغ کشیدن و کمک خواستن می کنه سعی می کنه یقه لباس اونچه رو باز کنه به سمت گردن اونچه میره اونچه با تمام قدرتش مقابله می کنه ولی فایده ای نداره! هان با دستاش بدن اونچه رو لمس میکنه دستاش رو از روی قفسه سینه تا روی شکم و بعد تا روی ران ها پایین میکشه و بعد تلاش میکنه اونچه رو ببوسه ولی اونچه بهش اجازه نمیده
- دختره هرزه لعنتی! عیبی نداره بخاطر مهربونی بیش از حدم ازت میگزرم
بعد دستاشو از روی ساق های پای اونچه کم کم بالا میکشه و از زیر دامن به داخل میبره اونچه با تقلا و گریه التماس میکنه که ولش کنه و اینکارو نکنه
-خواهش می کنم التماست میکنم ! این کار نکن!ولم کن ! ولم کن!
در همین حال بود که در اتاق باز میشه چه مین به سمتشون میدوه ویقه هان رو میگیره و از روی اونچه بلندش میکنه و یه مشت گنده(حقشه کاش دوتا میزد) به صورتش میزنه
-مرتیکه عوضی ! اسم خودت رو میزاری رئیس اداره پلیس؟ به یه بچه بی دفاع تجاوز میکنی؟ عوضی ! بیان ببرینش بندازینش پشت میله تا دربارش قانون تصمیم بگیره!
بعد یه لگد محکم بهش میزنه و میگه:متیکه عوضی!
و بعد پلیسا میبرنش
چه مین به سمت اونچه مییره اونچه هنوز هم توی شک بود و میترسید . با صدای بلند گریه میکرد و پاهاشو به سمت شکمش جمع کرده بود و به هیچکس نگاه نمی کرد . کنارش میشینه دستشو جلو میاره تا کمکش کنه بشینه و اونچه از تماس باهاش خودداری می کنه اروم بهش میگه:
دیگه لازم نیست بترسی! حالا که من اینجام هیچکی اذیتت نمیکنه . بیا بلند شو
بعد کمکش میکنه که بشینه دستشو به صورت اونچه نزدیک میکنه که اشکاشو پاک کنه ولی اونچه با ترس وصدای بلند میگه:چی کار می کنی؟
چه مین: نترس ! فقط میخواستم اشکاتو پاک کنم
اونچه با دستاش اشکاشو پاک میکنه و سعی میکنه جلوی گریشو بگیره ولی معلوم بود که هنوز خیلی میترسه و توی شک و فشار قرار گرفته . با هم سوار ماشین میشن.حال و هوای ماشین سخت سنگین بود و هیچکی حرف نمی زد و اونچه فقط به بیرون پنجره خیره شده بود و چه مین هر چند وقت یکبار بهش نگاه میکرد تا ببینه حالش چطوره.میرسن به خونه اونچه میره توی اتاق ودرو میبنده چه مین میاد سمت در اتاق و در میزنه:لطفا یه ثانیه بیا بیرون تا دستاتو باز کنم.
اونچه خیلی اروم درو نیم لا باز میکنه و دستاشو بیرون میاره و بعد دوباره میره داخل و درو میبنده میشینه روی تختش و شروع به گریه میکنه ولی تمام تلاششو میکنه که صدای گریه هاش بیرون نره و چه مین متوجه گریه هاش نشه .وقت شام شد چه مین ازش خواست تا بیاد و شام بخوره ولی اونچه بیرون نمیومد صبح روز بعد چه مین میره در اتاق رو میزنه: من دارم میرم . نگران نباش زود برمیگردم . اول باید از مظنون بازجویی کنم . بیا صبحونه بخور برات گذاشتم روی نهارخوری.
بعد از خونه میره بیرون.اونچه که صدای بسته شدن در رو میشنوه از اتاق میاد به سمت میز ناهارخوری میاد بشقاب پر سوسیس های مورد علاقش و تخم مرغ نیمروی عسلی بود که صبحانه مورد علاقه اونچه بود. از بشقاب عکس میگیره و مینویسه 18 اکتبر .میشینه پشت میز و چنگال و کارد رو میگیره دستش و یه سوسیس برمیداره ولی اشتهایی نداره و نمیتونه چیزی بخوره. همش به این فکر میکنه که الان همه درباره اش چی فکر میکنن؟ و یکی از مهم ترین سوالای توی ذهنش این بود که نکنه چه مین دیگه نتونه بهش اعتماد کنه و ازش متنفر شده باشه؟ با این فکر ها همین جوری پشت میز نشسته بود که در خونه باز میشه سر اونچه به سمت در ورودی برمیگرده و میبینه که چه مین برگشته! به شاعت نگاه میکنه , ساعت 6 بعد از ظهر شده بود ! میخواست برگرده توی اتاقش ولی سر جاش سیخ شده بود چه مین به سمت میز میاد سوجو های دستشو میزاره روی میز.(یه نوع نوشیدنی الکلی کره ای ) و رو به روی اونچه میشینه
-چرا صبحانه نخوردی؟ عیب نداره بیا سوجو بخوریم
-من هنوز نمیتونم بنوشم
-اه بیخیال یبارش اشکال نداره
بعد دو تا بطری رو باز میکنه و یکیش رو به اونچه میده و اونیکی رو توی یه نفس سرمیشه! اونچه با تعجب بهش نگاه می کرد یواش بطری رو برمیداره و یه جرعه ازش امتحان میکنه صورتشو جمع میکنه و محکم قورتش میده . چه مین شروع به خنده میکنه و میگه:خوبه مگه نه؟
اونچه سکوت میکنه و فقط به چه مین نگاه میکنه که بطری هارو پشت سر هم تموم میکنه بطری اول ,بطری دوم , ...,بطری هشتم
و بلاخره کاملا هوش و حواسشو به باد میده و کاملا مست میکنه و شروع میکنه به صحبت:
میدونی چیه ؟ احساس خجالت و شرمندگی میکنم. بهت قول دادم ازت مراقبت می کنم ولی اینجوری شد نمیخواستم اسیب ببینی. بردمت اونجا تا کمکت کنم مقصر رو پیدا کنی ولی فکر نمیکردم رئیس هان همچین ادمی با شه هوووم( جلوی دهنشو میگیره و بعد دوباره میگه) نباید اسمشو میاوردم( چند با میزنه توی سرش) من احمقم من احمقم.
اونچه از دیدن وضع هوش و حواسش خندش میگیره و میگه: مقصر تو نیستی . ازت ناراحت نیستم. خیلی هم ممنونم که اینقدر بهم کمک می کنی تو اولین کسی هستی که بدون هیچ درخواستی بهم کمک میکنه!
-پس چرا ازم دوری میکنی؟من اصلا این جوری دوست ندارم باهام رفتار کنی
-من فقط فکر کردم ... فکر کردم شاید بعد اتفاقی که افتاده ازم بدت اومده باشه همین.
-چرا باید از تو بدم بیاد ؟ ینا همش تقصیر اون عوضی بیشعوره(مستی زده به سرش خودتون صداشو توی زهنتون مست و بی هوش وحواس کنین خخخخخخخ)
-یعنی ازم بدت نمیاد ؟
چه مین بلند میشه میره سمت صندلی اونچه دستشو میزاره روی میز و به سمت اونچه خم میشه . دست دیگشو میزاره پشت گردن اونچه ... اونچه صدای قلبشو میشنوه دستاشو محکم بهم فشار میده و میگه: چیکار میکنی؟
-میخوام جواب سوالتو بدم
-منظورت چیه؟ فکر کنم خیلی مست کردی بزار برم
اونچه سعی میکنه از شرایط فرار کنه ولی چه مین راهی بهش نمیده دستاشو میزاره دو طرف صورت اونچه و اونو میبوسه !
چشمای اونچه درشت شده بودن و قلبش تند تند میزد نمی دونست باید چیکار کنه با خودش گفت: بیا الانو به هیچ چی فکر نکنیم!
بعد دستاشو دور گردش چه مین حاقه میکنه چه مین بهش نگاه میکنه وبعد دوباره میبوستش درحالی لب هاشونو به همدگه فشرده بودن چه مین دستاشو در کمر اونچه میدازه و سعی میکنه بلندش کنه بغلش میکنه و میبرتش توی اتاق خودش . اونچه با اینکه نمیدونست که این کار درسته یا نه نمیخواست متوقفش کنه! چه مین پیرهن سفیدشو در میاره و دستشو میزاره پشت سر اونچه ومیخوابونتش روی تخت و شروع میکنه بوسیدنش میره به سمت گردش اونچه . اونچه دستاشو دور گردن چه مین میندازه و چشماشو میبنده ولی یکدفعه متوجه صدای باز شدن در میشه...
این داستان ادامه دارد
(میدونم خیلی کم شعور هستم که همچین جای حساسی تمومش میکنم با اینکه میتونم ادامشم قرار بدم خخخخخخخخخخ)
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه:بهم اعتماد داری
(تکان دادن سر)- اره اعتماد دارم
-واقعا! پس چرا این چند روز بهم حتی زنگ هم نزدی؟ چرا همون روز اول به من شک کردی؟ چرا همون موقع جوابمو نداری؟هاه بگو دیگه
- خودتم بودی تو اون لحظه همین واکنشو نشون میدادی. فکر نمیکنی اینکه بلافاصله رفتم دنبال واقعیت نشون دهنده اینه که بهت اعتماد داشتم فقط باید اون لحظه جوری رفتار میکردم که به نظر نیاد دارم فقط طرف تو رو میگیرم باید شرایط منم در نظر بگیری
-معذرت میخوام(گریش گرفت بچم)
چه مین میره سمتش با دستاش پشت سر اونچه رو لمس میکنه وبه بدن خودش تکیه میده و در اغوش میگیرتش شروع میکنه به ناز کردن موهاش
-عیبی نداره دیگه تموم شد . برات مرغ سوخاری گرفتم باید بخوری و جون بگیره باشه
-اهوم
بعد اون با هم برمیرن اداره پلیس و چه مین اونچه رو به دفتر خودش میبره و عکس افرادی رو که از 4 روز قبل از حادثه در اون ناحیه رفت و امد داشتن رو نشون میده
-کسی برات اشنا نیست؟
اونچه به چهره ها با دقت نگاه میکنه تعداد افراد توی لیست بیشتر از 250 نفر بود ولی
-اونو میشناسم یه بار همراه دوست پسر یوجین دیدمش!
-خانم هاه
-درسته
-یعنی ممکنه این موضوع به خانم هاه مربوط باشه؟
-شاید.مثل اینکه خیلی میخواست منو بندازه زندان و از دستم خلاص شه شاید چون موفق نشده میخواسته تلافی کنه!
-فکر نمی کنم موضوع به همین سادگیا باشه(صدایی اروم و متفکر)
اونچه توی مدتی که با خانم هاه بودی متوجه چیز خواستی نشدی؟مثلا ازت درباره چیز خواستی سوال نکرده یا ازت درخواست عجیبی نداشته
-فکرنکنم ما مدت زیادی با هم دوست های صمیمی بودیم حتی اگه اینطور بوده باشه شاید بنظرم مهم نیومده باشه
-بهتره یکم بهش فکر کنی چون ممکنه اینجوری سرنخ های بیشتر پیدا کنیم
اونچه که هنوز بی حاله سرش گیج میشه و یهو تعادلشو از دست میده ولی چه مین بازو هاشو میگیره و نمیزاره بیفته ولی اونچه حال تکون خوردن نداره برای همین به چه مین تکیه میکنه
چه مین: حالت خوبه؟میخوای برگردیم بیمارستان؟
-نه لازم نیست فقط به استراحت نیاز دارم
چه مین یکم خم میشه و میگه: بیا کولت میکنم
-فکر نکنم فکر خوبی باشه
-اگه همش بخوام مواظبت باشم که از پله ها نیوفتی سخت تره! بیا بالا دیگه
اونچه که لپاش سرخ شده بود و از شرق تا عرب صورتش لبخند شده بود دستاش انداخت دور گردن چه مین چه مین هم پا هاشو از زیر رانو گرفت و کولش کرد و بردش توی ماشین. توی راه اونچه خوابش برد چه مین هم صندلیشو یکم داد پایین تا راحت باشه و بعد اینکه رسیدن خونه از ماشین پیاده شد رفت تا کمربند رو باز کنه که اونچه بیدار شد صورتاشون تو فاصله 5 سانتی هم بود چشماشون به هم خیره شده بود جفتشون به این فکر می کردن که الان چه اتفاقی قراره بیفته؟ چه مین یکم صورتشو به اونچه نزدیک تر کرد اونچه کاملا مات و مبهوت شده بود و خشک سر جاش نشسته بود فکر می کرد که الان اتفاق میفته چشماشو محکم بست ولی یهو صدایی اومد (تیک) و بعد کمربندش باز شد چشماشو باز کرد چه مین سرشو از ماشین بیرون اورد و گفت:میتونی بیای بیرون اونچه هنوز نفهمیده بود چی شده مات و مبهوت نگاش میکرد . چه مین اسمون نگاه کرد و در حال خنده اه کشید و بعد توی بغلش بلندش کرد . اونچه بلاخره به خودش اومد و گفت: چچیکار می کنی؟
-کمکت میکنم بریم بالا
-خودم میتونم بیام منو بزار زمین!
-دیگه دیره برای پشیمونی باید اینطوری جریمت کنم بعدش چند بار تو بغلش پرتش می کرد بالا و دوباره میگرفتش اونچه هم التماس می کرد که بزارتش زمین با هم رفت توی خونه. اونچه روی کاناپه رو به رو اشپز خونه نشسته بود و چه مین رو که نودل فوری درست می کرد با دقت نگاه می کرد در همین حال چه مین گفت
:چیزی روی صورتمه داری با نگاهت سوراخم میکنی میدونم جذابیتم حد و اندازه نداره ولی دلیل براین نمیشه که همش منو نگاه کنی
اونچه سرشو رو به سمت چپ برمیگردونه و میگه : کی تو رو دید میزنه دارم به نودلا فکر می کنم
-بهتر همین باشه
اونچه بلند میشه و وارد اشپز خونه میشه و میگه: پس چی ؟ چه اعتماد به سقفی داری!
چه مین شعله زیر نودل هارو کم میکنه به سمت اونچه بر میگرده. اونچه بهش با تعجب نگاه می کنه. یواش یواش به سمت اونچه قدم برمیداره
-پس بنظرت من به اندازه کافی جذاب نیستم؟ پس شاید جذابیتمو تا حالا بهت نشون ندارم!!
اونچه به لبه کابینت میرسه و نمیتونه عقب تر بره چه مین از پهلوهاش بلندش می کنه و لبه کابینت ها در حالی که دستاشو گرفته نگهش میداره صورتشو به اونچه نزدیک میکنه اونچه با ترس ولی با احساس عجیب و نا اشنا نگاش میکنه اینگار براش همه چیز متفاوته همینطور که صورت چه مین به اونچه نزدیک تر میشه اونچه سرخ تر میشه .لب هاشون دیگه تقریبا برخورد کرده بود که اونچه چه مین رو هول میده و از اشپزخونه میدوه بیرون و اروم میگه:بی شرم
-اهای ! کجا رفتی ؟ غذا امادست
بعدش میزنه زیر خنده و دست راستشو میزاره روی کابینت ها..
این داستان ادامه دارد
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
LE SSERAFIM (르세라핌) 'Perfect Night' OFFICIAL M/V with OVERWATCH 2
خدایی اگه میتونین فیلتر روشن کنیده برین از لینک بالا یوتیوبشم استریم بزنین تا ویو موزیک ویدیو بالا بره ولی اگه واقعا نمی تونین فعلا من بدون فیلترشو گزاشتم هر وقت تونستین استریم یوتیوب رو انجام بدین
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
چه مین به ایستگاه پلیس میره از یکی از همکاراش به اسم اقای سونگ میخواد که به خونش بره و مواظب اونچه باشه و براش اب و غذا ببره و اگه چیزی نیاز داشت براش تهیه کنه و بعد میره تا دوربین های مدار بسته اون محله رو بررسی کنه
همه دوربین ها رو برای اون روز بعد رفتنش یک یکی چک میکنه ولی هیچی پیدا نمی کنه: اونچه ! یعنی واقعا کار خودت بوده؟
یه دفعه چیزی به ذهنش میرسه و اونم اینه که دوربین مخفی اپارتمان رو به رویی رو بررسی کنه به اونجا میره واز مدیر ساختمان درخواست کمک میکنه و درسته دوربین فقط نشون میده از یک سری پهباد اون حوله های اتیش گرفته رو از طریغ بالکن وارد خونه میکنن !! ولی چطور میشه مجرم واقعی رو پیدا کرد اون نیازمند اطلاعات بیشتری میشه بنابراین اطلاعات افرادی که در اون روز و چند روز قبل در اون خیابان رفت و امد داشتن رو بررسی میکنه و سعی میکنه ادم های مشکوک تر رو پیدا کنه اون در حال بررسی اطلاعات افراد بود که گوشیش زنگ میزنه نگاهی میندازه اقای سونگ بود به گوشیش جواب میده:الو
-سلام اقای لی
-سلام چی شده مشکلی پیش اومده؟
-خانم هونگ ...
-حرفتو درست بزن بفهمم چی میگی
-الان دارم میبرمشون به بیمارستان
-بیمارستان؟برای چی؟
-این چند روز که نبودی چیزی نخورد احتمالا افت فشار داشته.نمیفهمم چرا اینکارو میکنه چه اهمیتی داره که تو باور کنی یا نه؟ مهم اینکه واقعیت چیه
-کدوم بیمارستان میبریش
-بیمارستان...
-دارم میام تا من برسم کار های پذیرش رو انجام بده برات جبران میکنم
چه مین به سرعت خودشو به بیمارستان و پذیرش میرسونه
-خانم هونگ اونچه اینجا بستری شدن؟
-بله انتها راه رو سمت راست دومین اتاق
-ممنونم
به سمت در اتاق میره با خودش میگه: من درباره اون دوباره زود قضاوت کردم و مشخصه کار اون نبوده حالا چی بهش بگم باید معذرت بخوام؟
در اتاق رو باز میکنه اونچه سمت چپ اتاق روی تخت دراز کشیده بود و یه سرم کیسه ای به دست چپش وصل بود و دست راستش به تخت بسته شده بود و داشت به سرم نگاه میکرد . نزدیک میشه اول اروم میگه: برا چی غذا نمیخوری؟
-برای چی بخورم؟ مگه زنده موندنم برای کسی مهمه؟
(تن صدا کم کم بالا میاد)
-کی گفته برای کسی مهم نیست ؟
-برای کی مهمه؟
-برای من مهم....(سکوت برای چند ثانیه) برای من مهمه فهمیدی؟ اگه بمیری من باید چجوری جواب پس بدم ها ؟ به اندازه کافی برای تو تهت فشار نیستم؟ چرا اینقدر دردسر درست می کنی
-خب تو گفتی باورم نداری پس حتمی این مدت رفتی که کارهای برگردوندن منو به زندان انجام بدی دیگه چه اهمیتی برات داره
-اینجوری راجبم فکر میکنی؟
-اره اینجوری فکر میکنم که چی ؟
(سکوت از روی ناراحتی خشم)
-من این مدت رفتم تا واقعیت رو بفهمم و اینقدر اطلاعات بدست اوردم که ثابت بشه تو مقصر نیستی. بنظرت اگه بهت اعتماد نداشتم و برام مهم نبودی این کار و برات می کردم؟
- بهم اعتماد داری؟
(تکان دادن سر)- اره اعتماد دارم
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه ساعت 10 صبح از خواب بیدار شد چه مین دیگه قطعا از خونه بیرون رفته بود . بوی دود رو احساس کرد و هوای خونه گرمتر از همیشه بود ! گوشیش رو برداشت و از اتاق اومد بیرون ولی دید وسط خونه یه عالمه پارچه های حوله ای در حال سوخته سریع سمت در خروجی رفت . اون رمز در خروجی رو نمیدونست پس سعی کرد به چه مین زنگ بزنه ولی چه مین جواب نمیداد راهی نبود خونه داشت اتیش می گرفت و کپسول اتش نشانی پشت در بود! به اتش نشانی زنگ زد و بعد تلاش کرد در رو باز کنه به صفحه تاچ قفل نگاه کرد و دید 4 تا عدد هستن که بیشترین اثر انگشت ها رو دارن 1 و2و3و7 با خودش گفت حالا چی؟ یاد حرف های شب قبل افتاد که چه مین گفته بود و رمز رو وارد کرد 1723 ولی رمز غلط بود دوباره وارد کرد 2317 و در باز شد.
اونچه اومد از خونه بیرون اتش نشان ها هم همون لحظه رسیدن و سعی کردن اتیش رو خاموش کنن تو همین حال با کمال تعجب چه مین رسید و دید در خونه باز شده رفت سمت اونچه:چه طوری در رو باز کردی ؟
ولی اونچه به خاطر دود زیاد حال صحبت نداشت رفت داخل خونه رو نگاه کرد اتش نشان ها اتیش رو خاموش کرده بودن و بعد طی روند همیشگی شون اونجا رو ترک کردن .چه مین شروع کرد به بررسی تا بفهمه چی شده پارچه ها معلوم بود حوله هستن و بوی نفت می دادن تعدادشون زیاد بود ! خیلی عجیب بود که چطوری از توی خونه سر در اورده بودن ! فقط یک نفر به ذهنش میرسید به سمت اونچه رفت دستشو گرفت و اوردش توی خونه روی مبل هولش داد
-اینجوری کارایی که برات کردم جبران میکنی؟ با اتیش زدن خون! حتما خیلی ناراحت شدی که با اومدن اتش نشان ها نتونستی فرار کنی مگه نه؟
-منطورت چیه؟
-خودتو به اون راه نزن حتی رمز در رو هم پیدا کرده بودی معلوم نیست که برای همه اینا برنامه ریزی شده بوده؟
-واقعا فکر می کنی کار من بوده؟ هه واقعا که ! تا به حال بهم اعتماد داشتی؟ برای چی باید فرار کنم؟ رمز در !من فقط حدسش زدم
-واقعا ؟خوب بگو چطوری؟
-دیدم که اثر انگشت روی اعداد 2317 از همه بیشتر پس فقط امتحان کردمشون
-برای حوله ها چه بهونه ای داری؟
-اونچه به حوله ها اشاره کرد و گفت: بوی نفت میدن! اخه من نفت دارم؟
چه مین یکم فکر کرد ولی نمیتونست باور کنه که حوله ها یهو از ناکجا اباد سردر اوردن و اتیش گرفتن
-الان واقعا نمی تونم بهت اعتماد کنم تا زمانی که واقعیت مشخص بشه!
بعد از اون اونچه رو توی اتاقش زندانی کرد و گفت: فقط اینجا بمون تا بفهمم حقیقت چیه
-بهم اعتماد داری؟
-(مکث) ایششششششششششش لعنت بهش. زمان همچی رو مشخص میکنه.
اونچه زد زیر گریه و یه مشت به در زد و گفت: لعنتی !بهم اعتماد داری ؟ یا فکر می کنی کار من بوده؟
چه مین جوابی نمیده و از خونه میاد برون در رو میبنده و پشت در میشینه و دستشو توی موهاش میکشه انگار سرش درد میکنه اونچه پشت در اتاق میشینه و شروع میکنه به گریه کردن و با خودش زمزمه میکنه:بهم اعتماد داری؟ فقط تو میتونی باورم کنی !
این داستان ادامه دارد
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
و سوار ماشین شدن و رفتن به یه پارک خیلی بزرگ و سرسبز تا پیاده روی کنن وقتی پیاده شدن تا راه برن هر وقت از کنار کسی رد می شدن اونچه از خجالت اب میشد و کلاه هودیشو میداد جلو . چه مین فهمید که به خاطر دسبندی که دستاشونو به هم بسته خجالت میکشه بنابرین دستاشو گرفت و جوری زینجیر های دسبند رو مخفی کرد که دیده نشن.
به محظ اینکه چه مین دستای اونچه رو گرفت قلب اونچه ایستاد حس میکرد تنش خشک شده بعد چند لحظه فهمید که تپش قلبشو راحت میشنوه یه لب خنده ریز کرد لپاش سرخ شده بود
چه مین از صدای قلب اونچه خندش گرفته بود به صورتش نگاه کرد و گفت: چرا قرمز شدی؟
اونچه به سمت مخالف نگاه کرد و گفت:هوا خیلی گرمه برای همین.
-اوههه!
اونا برای مدتی قدم زدن تا اینکه روی یه پل چوبی اونچه از چه مین پرسید: خانوادت از اینکه تو با من تو یه واحدی ناراحت تمیشن خب هیچکس دوست نداره بچش با یه مجرم یه جا زندگی کنه؟
-(نگاه کردن به اسمون و ستاره ها)مامان – بابا, شما که مشکلی ندارین مگه نه؟
-اونچه با نگاهی متعجب پرسید:یعنی تو هم مثل من پدر و مادرتو از دست دادی؟
-اهوم اونارو وقتی 17 سالم بود تو یه حادثه از دست دادم از اون اتفاق خیلی میگذره من الان 23 سالمه
-متاسفم.
-لازم نیست متاسف باشی به هرحال تقصیر تو نیست
-ولی بهت حسادت میکنم تو اونارو 17 سال کنار خودت داشتی ولی من هیچ وقت ندیدمشون
-شاید اینطوری راحت تر باشه حداقل دلتنگشون نمیشی
-ولی خیلی احساس تنهایی بده من فقط یوجین رو داشتم وقتی 10 سالم بود منو اونو به یه یتیم خونه برستادن ما اونجا با هم اشنا شدیم و از اون موقع قسم خوریدیم خواهرای همدیگه باشیم و همو تنها نزاریم ولی حالا اون منو تنها گذاشت و حتی منو متهم کرد. حالا من تنهای تنهام .هیچ کسی رو ندارم
-ولی تو حالا منو داری من میتونم اجازه بدم پیشم بمونی
اونا بهم خیره شدن و نگاهشون به هم لبریز از احساس شده بود اونچه سرشو اداخت پایین و گفت:درباره چی حرف میزنی من فقط سه سال قراره پیشت بمونم
-خوب بعدش میخوای کجا بری تو که جایی رو نداری بری برای من مثل خواهر کوچیکم میمونی میتونی هرچه قدرمیخوای پیشم بمونی
-خواهر کوچیک!
-اره پس چی؟
-هیچی .بیا بریم یچیزی بخوریم
و شب اونا با خوردن جاجانگمیون تموم شد.
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
چه مین بعد از یک روز کاری ساعت 5 بعد ظهر به خانه برمی گرده توی راه همش به این فکر می کنه که چطوری به اونچه توضیح بده که با چه شرایطی می تونه بیرون ببرتش.خوب حقیقت اینه که وقتی اون روز از ریئس اداره پلیس درباره شرایط بیرون بردن اونچه از اپارتمانش صحبت می کنه
چه مین: ریئس هان(فامیلی رئیسشه) اون فقط یه بچس نمیشه که سه سال توی یه واحد اپارتمان نگهش دارم حتی زندانی ها هم اینجا تایم هواخوری دارن میتونن ورزش کنن و حتی اردو دارن حالا نباید اجازه بدید حداقل هفته ای دوبار بیرون ببرمش؟
- برای خودت میگم این کارو نکن اگه فرار کنه میخوای چی کار کنی دادگاه تو رو به عنوان همدست محکوم میکنه و شغلتو از دست میدی و باید زندانم بری یعنی اینقدر بهش اعتماد داری؟
-بهش اعتماد دارم متمئنم اون اینکارو نمی کنه
-هی چی بگم کوتاه نمیای نه ... اهههههههه از دست تو اوکی اوکی میتونی بیرون ببریش
-یسسسسسسسسس
-اما باید تمام نکات امنیتی رو رعایت کنی .....
توی این فکر ها بود که رسید خونه . ماشینش رو پارک کرد کمربندشو باز کرد و پیاده شد سوار اسان سور به سمت واحدش رفت و رمز در رو وارد کرد و وارد خونه شد .
کسی توی هال نبود با صدای نسبتا بلندی گفت : اونچه شیییییی(خانم اونچه)
اونچه از اتاقش اومد بیرون یه شلوارک جین کوتاه با یه هودی مشکی گوشاد پوشیده بود که با موهای بلوندش ظاهر جذابی ایجاد کرده بود.چه مین چند ثانیه مات و مبهوت اونچه شده بود و داشت سر تا پاشو بررسی می کد
-داری با نگاهت سوراخم میکنی مگه بد لباس پوشیدم بهم نمیاد؟
چه مین به خودش اومد و خودشو جمع و جور کرد:نه فقط (زد جاده خاکی) چرا استین هودی اینقدر برات بلنده
-من دستای سردی دارم برای همین اینجوری گرمشون میکنم
چند قدم به اونچه نزدیک شد وقتی به چند قدمی اونچه رسید در عوض هر قدمی که برمیداشت اونچه کمی به عقب میروت
اونچه:چی شده؟
چه مین:دستتو بده
اونچه:چچرا؟
(دست اونچه رو گرفت و به دست خودش بست)
-اه با این که خیلی به رئیسم گفتم ولی گفتن جمله با رعایت نکات امنیتی رو از دهنش نتونستم بندازم معذرت میخوام
-امم پس به هر حال میبریم بیرون درسته؟
-البته همین الان میبرمت اجازهتو گرفتم هفته ای دو روز میبرمت دور دور از این به بعد
اونچه یه لبخند ریز خجالتی زد و گفت:بریم؟
-لتس گو!
چه مین بعد از یک روز کاری ساعت 5 بعد ظهر به خانه برمی گرده توی راه همش به این فکر می کنه که چطوری به اونچه توضیح بده که با چه شرایطی می تونه بیرون ببرتش.خوب حقیقت اینه که وقتی اون روز از ریئس اداره پلیس درباره شرایط بیرون بردن اونچه از اپارتمانش صحبت می کنه
چه مین: ریئس هان(فامیلی رئیسشه) اون فقط یه بچس نمیشه که سه سال توی یه واحد اپارتمان نگهش دارم حتی زندانی ها هم اینجا تایم هواخوری دارن میتونن ورزش کنن و حتی اردو دارن حالا نباید اجازه بدید حداقل هفته ای دوبار بیرون ببرمش؟
- برای خودت میگم این کارو نکن اگه فرار کنه میخوای چی کار کنی دادگاه تو رو به عنوان همدست محکوم میکنه و شغلتو از دست میدی و باید زندانم بری یعنی اینقدر بهش اعتماد داری؟
-بهش اعتماد دارم متمئنم اون اینکارو نمی کنه
-هی چی بگم کوتاه نمیای نه ... اهههههههه از دست تو اوکی اوکی میتونی بیرون ببریش
-یسسسسسسسسس
-اما باید تمام نکات امنیتی رو رعایت کنی .....
توی این فکر ها بود که رسید خونه . ماشینش رو پارک کرد کمربندشو باز کرد و پیاده شد سوار اسان سور به سمت واحدش رفت و رمز در رو وارد کرد و وارد خونه شد .
کسی توی هال نبود با صدای نسبتا بلندی گفت : اونچه شیییییی(خانم اونچه)
اونچه از اتاقش اومد بیرون یه شلوارک جین کوتاه با یه هودی مشکی گوشاد پوشیده بود که با موهای بلوندش ظاهر جذابی ایجاد کرده بود.چه مین چند ثانیه مات و مبهوت اونچه شده بود و داشت سر تا پاشو بررسی می کد
-داری با نگاهت سوراخم میکنی مگه بد لباس پوشیدم بهم نمیاد؟
چه مین به خودش اومد و خودشو جمع و جور کرد:نه فقط (زد جاده خاکی) چرا استین هودی اینقدر برات بلنده
-من دستای سردی دارم برای همین اینجوری گرمشون میکنم
چند قدم به اونچه نزدیک شد وقتی به چند قدمی اونچه رسید در عوض هر قدمی که برمیداشت اونچه کمی به عقب میروت
اونچه:چی شده؟
چه مین:دستتو بده
اونچه:چچرا؟
(دست اونچه رو گرفت و به دست خودش بست)
-اه با این که خیلی به رئیسم گفتم ولی گفتن جمله با رعایت نکات امنیتی رو از دهنش نتونستم بندازم معذرت میخوام
-امم پس به هر حال میبریم بیرون درسته؟
-البته همین الان میبرمت اجازهتو گرفتم هفته ای دو روز میبرمت دور دور از این به بعد
اونچه یه لبخند ریز خجالتی زد و گفت:بریم؟
-لتس گو!
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه و چه مین وارد ساختمان شدن چه مین در رو بست و دسبند رو باز کرد و گفت : از الان باید برای 3 سال اینجا زندگی کنی راحت باش میتونی بشینی.
-من اینجا چه کارایی باید بکنم
-کار؟
-اوم مگه دلیل اینکه مجبورم دوران محکومیتم رو توی اپارتمان تو باشم کمک به تو نیست ؟
-اون ... فقط یه بهونه اوردم که قبول کنن به جای زندان ایجا بمونی هرچند فرقی نداره به هرحال اینجا هم اجازه نداری از واحدم خارج شی
-چرا بهم کمک می کنی؟
-فقط خیلی سنت کمه برای اینکه بری زندان و فهمیدم که خانواده نداری
-از کجا فهمیدی ؟ خدایی نکرده من مامور پلیس بخش جرائم خشنم هر اطلاعاتی رو میتونم بدست بیارم
اونچه فقط سرش رو پایین انداخت و نگاهی به خونه انداخت
-من کجا باید بمونم؟
-اوه اره بیا اتاقتو نشونت بدم ببین این اتاق توه و این اتاق رو به رویی اتاق منه.میتونی وسایلتو بچینی
-اوه
اونچه شروع کرد به مرتب کردن اتاق و چه مین شروع به اشپزی کرد وقتی اتاق برگشت دید اونچه در حال تا کردن لباسا و گذاشتنشون توی دلاور خوابش برده اروم بلندش کرد و توی بغلش گرفت اونچه توی خواب بود که با دستاش بغلش کرد چه مین خیلی ترسیده بود که اگه اونچه تو اون شرایط بیدار شه چی میشه ؟اونو روی تخت گذاشت و پتو روش کشید و یکم به صورتش نگاه کرد صورتش رو هی به اونچه نزدیک تر می کرد تا اینکه گوشیش زنگ خورد .
گوشه پتو رو مرتب کرد و دست کشید و از اتاق بیرون اومد.
روز بعد چه مین از خواب بیدار شد مثل همیشه اماده رفتن به اداره پلیس شد ولی وقتی از اتاقش امد بیرون اونچه یه ظرف غذا داد دستش
-این چیه
-رولت تخم مرغ(یه غذای کره ای)
-لازم نبود غذا درست کنی گفتم که نیاوردمت اینجا که کار کنی
- ولی من دارم اینجا می مونم و از پولی که تو درمیاری غذا میخورم باید برات جبران کنم
- من ازت 7 سال بزرگ ترم خودم میتونم اشپزی کنم ولی تو یه دختر اگه خودتو بسوزونی چی؟ چجوری میخوای دوست پسر پیدا کنی؟
-چه اهمیتی داره کی به یه دختر یتیم بی کس و کار که بخاطر سوء قصد محکوم شده توجه میکنه؟
دیگه پاسخی وجود نداشت چه مین برای اینکه از جواب دادن فرار کنه گفت:من دیرم شده دیگه میرم امشب با خودم میبرمت بیرون وقتی برگردم باشه؟
بعد از خونه رفت بیرون.
این داستان ادامه دارد
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
لی چه مین: خب چند سالته؟
-16
-16؟
-اهوم
-خیلی جونی برای اینکه تو همچین شرایطی باشی ! واقعا جای تاسفه اگه تو این سن بری زندان خب میخواستی در اینده چیکاره بشی
-چه فرقی داره دیگه نمیتونم هیچ شغلی رو به راحتی به دست بیام
-فقط بگو میخوام بدونم مگه نگفتی نمی خوای تنها باشی؟
- میخواستم ایدل شم ولی .......... اههههه
-نمی خوای به خانوادت بگی بیان یا برات وکیل بگیرن؟
اونچه فقط سوکوت میکنه و چیزی نمیگه...
روز دادگاه:
صبح زود چندتا مامور میان و با چه مین اونچه رو از بیمارستان خارج میکنن و به دادگاه میبرن اونچه یوجین رو میبینه ولی هرچی بهش نگاه میکنه توجهی دریافت نمی کنه در حالی که چشماش خیس شده بودن و به این فکر بود که چرا باید اونجا باشه از اینکه یوجین خوب شده بود خوشحال بود چه مین کنار اونچه ایستاده بود و گفت: نگران نباش خودم وکیلت شدم مطمئن باش هرکاری بتوم میکنم که زندان نری
دادگاه شروع شد بعد 2 ساعت دفاع قاضی تصمیم اولیه رو بیان کرد: ما تصمیم گرفتیم خانم هونگ اونچه را به 2 سال حبس محکوم کنیم
چه مین: من اعتراض دارم اقای قاضی
(تایید قاضی برای سخن گفتن)
خانم هونگ اونچه فقط 16 سالشه ما نمی تونیم اونو به زندان بندازیم (تو کره نوجوانان رو زندانی نمی کنن) جناب قاضی لطفا بیشتر دربارش فکر کنید.
قاضی : تصمیم رو در بعد استراحت اعلام میکنم!
در زمان استراحت چه مین با قاضی صحبت کرد و شرایط رو توضیح داد و درخواستی عجیب رو به عنوان محکومیت اونچه داد...
این داستان ادامه دارد....
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
خب برای اینکه با کاپلمون اکی تر شین این ویدیو رو میگذارم حالشو ببرین زیر نویس فارسیه خخخخ
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه چشماشو باز میکنه توی سقف پر از چراغ بود سعی کرد دست و پاشو تکون بده ولی..
هر کار کرد نتونست نگاهی انداخت و دید به تخت بسته شده شروع کرد به داد و فریاد کردن یه مرد قد بلند وارد میشه
-بیدار شدی؟ حالت چطوره ؟
-اینجا کحاست ؟ اینجا چیکار میکنم؟
-حالت خیلی بد بود مثل اینکه تب داشتی و کنترل خودتو از دست داده بودی برا همین به بیمارستان منتقل شدی .
-چرا منو به تخت بستین؟
-معلوم نیست ؟هیچی از حال دیروزت یادت نیست ؟ نگهبان سلول ها میگفت داشتی اونجا رو رو سرش خراب میکردی(نیشخند کوچیک)
اونچه لپاش سرخ میشه و یکم خجالت میکشه با یه لحن خجالتی و اروم میگه:
-خب حالا که خوبم نمیشه منو از این وضع نجات بدی؟
نگهبان یه زنگ میزنه: اوه سلام رئیس لی چه مین هستم برای زندانی که تو بیمارستانه زنگ زدم... بله میخواستم بگم الان حالتش نرمال میتونم...
بعد از اتاق خارج میشه و وقتی بر میگرده بجز دستبند دست راست بقیه زنجیر ها رو باز میکنه و به سمت بیرون میره که...
-صبر کن!
چه مین برمیگرده به طرف اونچه:چی شده؟
-میشه پیشم بمونی ؟ نمی خوام تنها بمونم و صدا های توی سرمو بشنوم
-اگه پیشت باشم هم نمیتونم کمی بهت بکنم نمیدونم احساس اینکه تلاش کنی یکیو بکشی چه شکلیه
اونچه اشکش در میاد و با لحن معصومانه و ناراضی میگه:
تو هم فکر میکنی من واقعا میخواستم بکشمش؟
-من از کجا بدونم من که اونجا نبودم وظیفم اینه اینجا مراقبت باشم. (باورم نمیشه بجای اینکه رو پرونده کار کنم بهم گفتن بیام نگهبانی تورو بدم)
- من نمیخواستم بیفته تو اب چرا باید با بهترین دوستم که برام مثل خواهرم میمونه این کارو کنم چطور میتونی وقتی هنوز چیزی معلوم نیست منو مقصر بدونی ؟من تا اخرین لحظه همه تلاشمو کردم من فقط فقط نمی خواستم بهترین دوستمو از دست بدم ولی حالا اینجام.
چه مین از اینکه هنوز چیزی معلوم نیست ولی اونو مقصر جلوه داد خجالت کشید و شرمنده شد بنابراین با لحنی که قبول کرده اشتباه کرده گفت:
معذرت میخوام . میشه دیگه گریه نکنی ؟
اونچه اشک هاش بند نمیومد بنابراین چه مین 90 درجه فیکس خم شد و معذرت خواست:معذرت میخوام قسم میخورم که دیگه زود قضاوت نکنم!!
اونچه اشکاشو پاک کرد. و شست به دست راستش خیره شد.
گوشی چه مین زنگ خورد : سلام لی چه مین هستم افسر ایستگاه پلیس شماره 24.....
بله؟بله متوجه شدم خداحافظ(قطع کردن تلفن و پایین اوردن دست به ارامی)
خوب اونا دادگاهتو گزاشتن برای هفته دیگه تا اون موقع همین جا بستر میمونی
-اوه
-خب چند سالته؟
و اونا اینجوری شروع کردن به صحبت کردن
این داستان ادامه دارد...
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
اونچه خودشو به ایستگاه پلیس میرسونه و از یکی از مامور ها میپرسه: ببخشید برای پرونده ای که خانوم هاه توی رود هان افتادن با من تماس گیرفتید
-اه به بخش جرئم خشن برید لطفا !
اونچه تعجب کرده بود که چرا بخش جرائم خشن؟ وقتی بهش زنگ زدن پس حتما یوجین به هوش اومده و به همه گفته که کار اون نبوده پس دیگه چه نیازی به رفتن به این بخشه؟
وارد بخش میشه یکی از پلیسا اونو تا اتاق بازجویی میبره و باز همون بازپر قبلی وارد اتاق میشه
-خانمه هونگ از شما خواستیم بیایید چون خانم هاه بهوش اومدن و اظهارات خودشونو ارائه دادن
-چه قدر خوب!! یعنی به هوش اومده !!
-بله ولی اظهارات ایشون با اعترافات شما سازگاری نداره
-مَمَ مَنظورتون چیه؟
-خانم هاه معتقدن اون روز شما ایشونو از لبه پرتگاه هل دادید و همین طور معتقدن که دستشونو از عمد ول کردید
-چطور ممکنه همچین چیزی گفته باشه من تا اخرین لحظه دستشو نگه داشتم!!
-واقعا! خانم هونگ ایا به یاد دارید که وقتی دست خانم هاه رو گرفته بودید به شما چی گفتن؟
-خب ...
-...
-راستش بهم گفت ترجیح میده بمیره تا اینکه من نجاتش بدم
-درسته پس شما ازش ناراحت شدید و دستشو ول کردید مگه نه؟ حتما با خودت گفتی که حالا که منو ترک میکنی برو به درک مگه نه
-اینطور نیست...!! من!من! من واقعا تا اخرین لحظه تمام تلاشمو کردم نجاتش بدم چرا باید تنها ادم نزدیکی که به خودم دارم و مثل خواهرمه رو بکشم؟
-این سوالیه که باید از شما پرسید.لطفا جواب منو بدید ایا شما سعی کردید خانم هاه رو بکشید؟
-من این کارو نکردم
-مثل اینکه میخواین راه سخت تر رو انتخاب کنید . ایششششش (اه عمیق و کمی مکث) خانم هونگ به من گوش کنید... دوربین ها نشون میدن شما به نحوی در افتادن خانم هاه نقش داشتید و شاهد هایی هست که میگن شما ایشنو نگه داشته بودین ولی ناگهانی ولشون کردید و خود خانم هاه معتقدن که شما از عمد این کارو کردید اگه این طوره بهتر نیست همین الان اعتراف کنید؟
- ولی من واقعا از عمد ولش نکردم.
-بسیار خب به هر حال شما در حال حاضر متهم به سو قصد هستید و خانم هاه هم از شما شکایت کردن بنابراین فعلا مهمون ما هستید. افسر پارک(داد).. افسر پارک(داد)..
-خب پس الان چی میشه؟
-شما فعلا تو ایستگاه پلیس میمونید و این حق رو دارید که وکیل بگیرن اقا پارک لطفا ببریدشون
اونچه رو به یک سلول انفرادی بیبرن توی سلول فقط یه تخت با بالشت و پتو نازک بود اونچه روی تخت نشست و شورع کرد به فکر کردن بغض داشت خفش میکرد: چرا یوجین باید این کارو با من بکنه ؟ اون اینو خوب میدونه که من اینکار از قصد نکردم چطور میتونه بگه من از عمد انداختمش پایین ....
اونچه دیگه تحمل صدا های تو سرشو نداشت شروع کرد به فریاد کشیدن و کوبیدن بالشت به در و دیوار
نگهبان صدای فریاد رو شندید و به سمت سلول انفرادی اومد و وقتی شرایط رو دید سریع درخواست کمک کرد و وارد سلول شد با تمام قدرت جلو اونو گرفت روی زمین خوابوندش و بهش دست بند زد . کمک از راه رسید یه پرستار با یه امپول ارامبخش اومد و اونو به اونچه تزریق کرد اونچه بعد از فریاد زدن زیاد و کوبیدن خودش به در ویوار از حال رفت . امبولانس از راه رسید و اونو به بیمارستان منتقل کرد
این داستان ادامه دارد...
(هشدار اسپویل در ادامه مطلب)✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖
برچسبها: lesserafim, kpop, gg, newdream
ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.